برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید خاطره شهید - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
سه شنبه 92 آبان 14 :: 1:32 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

خاطره شهید

گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد. بچه ها هم با او شوخی می کردند.
- اخوی دیر اومدی.- برادر می خوای بکُشیمون از گُشنگی؟- عزیز جان ! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین. کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه ، فرمانده ی لشکر.




موضوع مطلب :