برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید عرفان عملی بخش جهارم پاورقی و منابع - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
دوشنبه 92 شهریور 18 :: 7:14 صبح ::  نویسنده :

بنام خدا

 

بخش سوم: چهارم پاورقی


[1] ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام‏] بِالْإِسْنَادِ إِلَى دَارِمٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ(بحارالأنوار ج : 67 ص : 243) عُدَّةُ الدَّاعِی، عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ (همان،ص249)

[2] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُکَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَکُونُوا کَالرَّاکِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِی لَا سَفَراً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى

 مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ مُقَرِّنٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ(کافی2/86)

[3]و به این کفر اشاره فرمود حضرت صادق علیه السّلام در حدیث کاهلى از ابى عبد اللّه علیه السّلام: لو أنّ قوما عبدوا اللّه وحده لا شریک له و أقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و حجّوا البیت الحرام و صاموا شهر رمضان، ثمّ قالوا لشی‏ء صنعه اللّه أو صنعه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: ألا صنع بخلاف الّذى صنع؟ أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین. . . إلى أن قال: فعلیکم بالتّسلیم.

 

[4]و آنچه ذکر کرده که: فَمَنْ أَسْلَمَ فَاولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدا 72: 14(سوره جنّ آیه 14) در این مرتبه ظاهر مى‏شود. چه بسیار ظاهر است که اسلام اصغر که منافقین را نیز حاصل بود، از این صفت به مراحل شتّى بر کنار است. و قول جناب رسالت مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که: فمن أسلم فهو منّى‏مراد از آن این مرتبه. چه منافقین با وجود اسلام اصغر در درک اسفل از نار مقام دارند نه در جوار رسول مختار.

[5]برخی منازل و عقبات این مرحله با مرحله گذشته یعنی عمل به احکام همراه است؛ زیرا بسى از آثار ایمان جوارح به صلاح باطن منوط و بسى‏از لوازم و آثار ایمان نفس به اعمال جوارح مربوط می باشد و فعلیّت تمام هر دو همزمان حاصل مى‏شود.

[6]معلّم فقه نفس، عقل است و معلّم فقه جوارح، فقیه. حدیث: «‏إنّ للّه على النّاس حجّتین حجّة ظاهرة و حجّة باطنة. أمّا الظّاهرة فالرّسل و الأنبیاء و الأئمّة. و أمّا الباطنة فالعقول‏» بر این مطلب دلالت دارد. ولی از آنجا که اکثر عقول به واسطه دخول در عالم طبیعت از درک دقائق مکائد جند شیطان و طریق غلبه بر ایشان ناتوانند ناچارند در این مرحله هم به قواعد کلی شرع مراجعه کنند چنان که فرموده‏اند: بعثت لا تمّم مکارم الأخلاق‏. از سوی دیگر

[7]: «و اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى‏ یَأتِیَکَ الْیَقینُ» (سوره حجر آیه 99) نیز: «وَ انْ تُطیعوهُ تَهْتَدُوا» (سوره‏نور آیه 54)و نیز:َ« الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (سوره عنکبوت آیه 69). در این حال سالک مصداق این توصیف امیر المؤمنین علیه السّلام است: «فخرج من صفة العمى و مشارکة أهل الهوى، و صار من مفاتیح أبواب الهدى، و مغالیق أبواب الرّدى، و أبصر طریقه و سلک سبیله، و عرف مناره و قطع غماره. فهو من الیقین على مثل ضوء الشّمس». و نیز این فرموده که:  «هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و با شروا روح الیقین، و استلانوا ما استوعره المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدّنیا بأبدان أرواحها متعلّقة بالمحلّ الأعل. . . »

[8]و تعبیر به «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» اشاره به همین مرحله یعنی ایمان اعظم‏است. زیرا حقیقت صدق و راست همان نیستى خود است و نظر به اینکه هنوز مجاهده عظمى محقّق نشده و آثار وجود خود هنوز باقى است، و هنوز کاملا از سطوت تازیانه قهر ایمن نشده در مضمار دو اسم بزرگ ملیک مقتدر جاى دارد. 

[9]، و از این راه فرموده‏اند: من أراد أن ینظر الى میّت یمشى فلینظر إلى علىّ بن أبی طالب علیه السّلام.

[10]أنا و علیّ من شجرة واحدة

[11] قال الأَزهری: معنى التورُّک فی السجود أن یُوَرِّکَ یُسْراه فیجعلَها تحت یمناه کما یَتَوَرَّک الرجل فی التشهد،

 

[12]آنجا که گفت: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً»

کتاب عوارف المعارف؛ رساله منسوب به بحر العلوم قده[13]

[14]کسی که مطلوب و مرادشان از خلوت و ریاضت، ظهور کرامات و خوارق عادات به فریب شیطان غرور مغرور شده و ممکن است حرمت شریعت و وقار نبوّت از دل او رخت بربندد، و در رعایت حدود و احکام و رفض حلال و حرام بی مبالاتى کند.

[15]چه صورت آن مرکّب است از نفى و اثبات. تا ذاکر در وقت جریان این کلمه بر زبان حاضر بود و مطابقت و مواطاة میان دل و زبان نگاه دارد. و در طرف نفى وجود جمله محدثات را بنظر فنا مطالعه میکند. و در طرف اثبات وجود قدیم را بعین بقا مشاهده مینماید،

[16]ورد چهار گونه است: قالبى و نفسی؛ و هر یکى اطلاقى است و حصرى. اهل سلوک به ورد قالبى اعتنائى ندارند.

[17]به گفت? مرحوم عارف کامل حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى (ره) (در مکتوبى به مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد حسین کمپانى اصفهانى) روش مرحوم آخوند ملا حسین قلى همدانى رضوان اللّه علیه برای مبتدیان چنین بوده که مى‏فرمودند دربار? مرگ فکر بکن؛ و این دستور را تا آنجا ادامه می دادند که از حالش مى‏فهمیدند که فی الجمله استعدادى پیدا کرده، آن وقت او را به عالم خیال ملتفت مى‏کردند. چند روزى همه روز و شب فکر او را متوجه این می کردند که بفهمد که هر چه تخیل مى‏کند و مى‏بیند خودش است و از خودش خارج نیست. اگر این امر برای طالب ملکه مى شد، آن وقت مى‏فرمودند که باید فکر را تغییر داد، و همه صورتها و موهومات را محو کرد، و در عدم فکر کرد. و اگر کسی بتواند این فکر را ملکه نماید به تجلّى حقیقت خود، به نورانیّت، و بى صورت و حدّ فائز می آید. باید انسان اوّل از عالم طبیعت به عالم مثال ترقى نماید، بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیّه برسد. سجد لک سوادى و خیالى و بیاضى در سجده دعاى شب نیمه شعبان به این سه عالم اشاره دارد.

[18]چنانکه فرمود:«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اَللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی»

 

[19]أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها.

[20]آی?: «اَللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ‏» مشتمل است بر بیان حال محبّ و محبوب؛ زیرا علّت اجتباء، مشیّت الهیّت است نه کسب بنده؛ و شرط هدایت مقدّم? انابت است که آن فعل بنده است. پس اجتباء در این آیه حال محبوبست، و هدایت حال محبّ‏.

[21]« لولاک لما خلقت الکون».

[22]«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللَّهُ‏»

[23]کاشانی، مصباح الهدایه

[24]. )أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها(

[25]:، «لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم ثم لترونّها عین الیقین» 102: 5 - 7.  و:«و تصلیة جحیم إنّ هذا لهو حقّ الیقین» 56: 94 - 95.

[26]«وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»

خواجه عبد اللّه انصارى در وصف این معنى گفته است:  [27]

ما وحّد الواحد من واحد      اذ کلّ من وحّده جاحد   توحید من ینطق عن نعته     عاریة ابطلها الواحد  توحیده ایّاه توحیده‏          و نعت من ینعته لاحد.

[28]چنانکه در بعضى دعوات مأثوره از نبى علیه الصّلوة و السّلام رسیده است که:« الحمد للّه الّذى تواضع کلّ شیى‏ء لعظمته، الحمد للّه الّذى ذلّ کلّ شیى‏ء لعزّته. الحمد للّه الّذى خضع کلّ شیى‏ء لملکه، الحمد للّه الّذى استسلم کلّ شیى‏ء لقدرته»،

[29];که رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ‏ به آن مشعر است.

[30]و «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» عبارت از آن است.

[31]کلام مجید در حقّ سیّد انبیاء(علیه افضل الصّلوات و ازکى التّحیّات) از مراعات این دو ادب از سوی حضرتش خبر داد که:«ما زاغ البصر و ما طغى». ولی موسى علیه السّلام که با استماع سخن الهی سررشته تمیز را از دست داده بود از حدّ عبودیّت تجاوز نموده و از سر انبساط «أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» گفت؛ پس  خطاب حضرت عزّتدست ردّ بر طلب او زد و پاسخ «لَنْ تَرانی» شنید.

[32]پس نباید در اوایل مقامات قرب، قدم بر بساط انبساط بگذارد. همان گونه که موسى علیه السّلام در مبدأ حال حوایج دنیوى را بخاطر حقارتشان از حضرت عزّت نطلبیدتا آنگاه که حق تعالى گفت:«یا موسى اطلب منّی و لو ملح عجینک».

[33]زیرا که فرمود: «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوه»و فرمود:«و من یطع الرّسول فقد اطاع اللّه» و فرمود: «انّ الّذین یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اَللَّهَ».

[34]خوراک حقّ نفس است، از بهر آنکه قوام بدن بدان  پیوسته است؛اما بر سالک است که دست بسوی طعام شبهه ناکدراز نکند مگر آن که ضرورتى باشد. حرام محظور است و شبهه مکروه؛ و غذای شبهه ناک آن است که از دست ظلمه و فسقه رسیده باشد ولی وجه حرمتی در آن دیده نشود. پوشاک هم باید از حلال باشد و در وقت نماز شرط آن است که پاک باشد.

[35])یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ اَلْواحِدِ اَلْقَهَّارِ(

[36]زیرا منشأ هر عنادی شحّ نفس و طلب حظوظ آن است

[37]مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه

[38]لفظ خُلق به معنی هیأتى راسخ در نفس است که با سهولت مبدأ صدور افعال خیر یا شرّ می گردد.

[39]در مقابل نفاق

[40]در خبر آمده است که انّ من رأس التّواضع ان تبدأ بالسّلام على من لقیت و تردّ على من سلّمّ علیک و ان ترضى بالدّون من المجلس و ان لا تحبّ المدحة و التّزکیة و البرّ.

[41]در خبر است که طوبی لمن تواضع من غیر منقصة و ذلّ فى نفسه من غیر مسکنة.

[42]روایتست از خواجه کانیات علیه افضل الصّلوات که کل معروف صدقة و انّ من المعروف ان تلقى اخاک بوجه طلق و ان تفرغ من دلوک فی اناء اخیک

[43]«تعرف فی وجوههم نضرة النّعیم»

[44]: اَلْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ اَلْمُتَّقِینَ‏.

و «لایمسه الا المطهرون»[45]

[46]در خبر است که انّ العبد ادا قام الى الصلاه رفع اللّه الحجاب بینه و بینه و واجهه بوجهه الکریم و قامت الملائکة من لدن منکبه الى الهواء یصلّون بصلوته و یؤمنون على دعائه و انّ المصلّى لینتثر علیه البرّ من عنان السّماء الى مفرق رأسه و ینادیه مناد لو علم المصلّى من یناجی ما التفت و ما انفتل. و در خبر است که انّ العبد اذا احسن الوضوء و صلّى الصلاه لوقتها و حافظ على رکوعها و سجودها و مواقیتها قالت الصلاه حفظک اللّه کما حفظتنى ثمّ صعدت و لها نور حتّى ینتهى الى السّماء و حتّى تصل الی اللّه فتشفع لصاحبها و اذا اضاعها قالت ضیّعک اللّه کما ضیّعتنى ثمّ صعدت و لها ظلمة حتّی ینتهی الی ابواب السّماء فتغلق دونها ثمّ تلفّ کما یلفّ الثّوب الخلق فیضرب بها وجه صاحبها.

[47]وقتى بحضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله ذکر سرقت میرفت. پرسید که اتدرون اىّ السّرقة اقبح شما دانید که کدام دزدى زشت‏تر است، گفتند که اللّه و رسوله اعلم، فرمود که سرقة الرّجل فی الصلاه، گفتند که چگونه باشد آن، گفت لا یتمّ رکوعها و لا سجودها و لا خشوعها و لا القراءة فیها.

[48]‏إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلتَّوَّابِینَ‏

[49]فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اَللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏

[50]انابت درجه‏یى از درجات توبه است فوق درجه اوّل و شیخ الاسلام گوید المنیب من لم یکن له مرجع سواه فیرجع الیه من رجوعه ثمّ یرجع من رجوع رجوعه فیبقى شبحا لا وصف له قائما بین یدی الحقّ مستغرقا فى عین الجمع. و انابت بدین تفسیر عبارت بود از درجه علیاء توبه.

[51]اگر نسبت به منهیاتی باشد که سالک قبلا انجام داده و آنها را ترک کرده پس از مقام توبه قرار دارد؛ و اگر نسبت به کسانی باشد که گناهی انجام نداده اند تا از آن توبه کنند مقامی بالاتر از مقام توبه است.

[52]ورع هم چون سایر مقامات، متناسب با احوال سالکان دارای مراتبی بسیار گوناگون است و در هر مقام به حسب غلب? حال، برای هر گروهی وضعیتی متفاوت با دیگران وجود دارد.

[53]و از این صبر لِلّه تا صبر لِلّه اوّل فاصله از زمین تا آسمان است؛ زیرا که صبر للّه اوّل و همچنین صبر على اللّه در مورد دلى است که هنوز از شایبه میل به عالم نفس و متابعت هوا صاف نشده ولی صبر للّه دوم نسبت به دلى است که بکلّى متوجّه عالم قدس شده و پیوسته در صدد است که غطاء بشریّت را که حجاب دوام مشاهده اوست از پیش پای بردارد و به عالم بقا متصل شود ولی این صبر حکم می کند که بر تدبیر مصالح نفس صبر کند و علق? با نفس را نگسلد.

[54]و شکر عملى از غایت عزّت قلیل الوجود و نصّ کلام مجید بدین معنى ناطق است که:  اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ اَلشَّکُورُ.

[55]وصف حال این گروه است آن چه بنقل رسیده است که وقتى پیش امیر المؤمنین حسین علیه السّلام گفتند ابوذر میگوید: «الفقر احبّ الىّ من الغنى و السّقم احبّ الىّ من الصّحة». حسین علیه السّلام گفت: «رحم اللّه اباذرّ! امّا انا اقول: من اتکلّ على حسن اختیار اللّه له لم یتمنّ انّه فی غیر الحالة الّتى اختارها اللّه له» (مصباح الهدایه ص )

[56]« أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اَللَّهِ لا خَوْفٌ‏عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»

[57]چنانکه گفته‏اند لو وزن خوف المرء و رجاؤه لاعتدلا و الخوف و الرّجاء للایمان کالجناحین للطّائر و لا یکون خائفا الاّ و هو راج و لا راجیا الاّ و هو خائف لانّ موجب الخوف الایمان و بالایمان رجاء و موجب الرّجاء الایمان و من الایمان خوف

[58]اما کسی که به چیزى امیدوار است ولی در انجام عملى که او را به آن برساند اقدام نمی کند به او متمنّى و مدّعى می گویند، نه صاحب رجا.

« فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا».

[59]پس خود را در افعالى که منسوب به اوست متصرّف داند به تصرّفى که در آن به منزلت تصرّف آلات باشد نه به منزلت تصرّف فاعل به آلات، و به حقیقت آن دو اعتبار که یکى نسبت به فاعلست و دیگر نسبت به آلت متحد شود و همه از آلت  باشد بى‏آنکه آلت ترک توسط خود کند یا کرده باشد و این به غایت دقیق باشد و جز بر ریاضت قوه عاقله بدان مقام نتوان رسید،

[60]گروهی که وجود اسباب در توکّل ایشان قادح نباشد وجود اسباب پرده حال ایشان بود تا نظر اغیار بر آن نیاید و ایشان در تحت قباب اسباب از نظر غیر مستور باشند خلق پندارند که ایشان با اسبابند و ایشان با مسبّب الاسباب در خلوتخانه وصال مشغول بتمتّع از لذّت مسامرات و ذوق مناظرات و محاضرات‏.

[61]چنانکه در خبر است انّ اللّه تعالى جعل بحکمته الرّوح و الفرح فى الرّضا و الیقین.

[62]امیر المؤمنین على علیه السّلام گفته است من جلس على بساط الرّضا لم ینله مکروه.

[63]بخلاف خوف و رجا که در آخرت مفارقت کنند.

[64]«کلّ ما یفعل المحبوب محبوب»

[65]محبّت عام نوری است و محبّت خاص ناری است که «لا تبقى و لا تذر». محبّت عام رحیق مختوم است و محبّت خاصّ تسنیم خالص. ‏

[66]دعاى رسول صلى اللّه علیه و سلّم اللّهمّ اجعل حبّک احبّ الىّ من نفسى و سمعی و بصرى و اهلى و مالى و من الماء البارد اشارت بدین حال است.

[67]و در این مرحله است که حقیقت:«فاذا احببته کنت له سمعا و بصرا» و معنى:«تخلّقوا باخلاق اللّه» محقّق می گردد و محبّ بزبان حال می گوید:

انا من اهوى و من اهوى انا         نحن روحان حللنا بدنا

[68]چنانکه رسیده است که وقتى حسین بن على علیه السّلام پدر خود را گفت اتحبّنى یا ابت پدرش گفت نعم. حسین علیه السّلام گفت اتحبّ اللّه پدرش گفت نعم. حسین گفت هیهات لا یجتمع محبّتان فى قلب واحد. على علیه السّلام بگریست. آنگاه حسین علیه السّلام گفت. یا ابت ما تقول لو انّک خیّرت بین قتلى و ترک الایمان. على علیه السّلام گفت اختار القتل على ترک الایمان. حسین علیه السّلام گفت ابشر یا ابت فانّ تلک محبّة و هذه شفقة.

[69])قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِی‏(

[70]صاحبدلى گفته است چندین هزار عبد الرّحمن و عبد الرّحیم و عبد الکریم بینى که یک عبد اللّه نبینى یعنى طالبان رحمت بسیاراند و طالبان خدا کم!

[71]و بعضى از متصوّفه بر بقاى شوق در مقام حضور و شهود انکار کرده‏اند و گفته انّما یکون الشّوق الى الغایب و متى یغیب الحبیب من الحبیب حتّى یشتاق الیه. و این انکار وقتى متوجّه شدى که شوق مخصوص بودى بطلب مشاهده و لازم نیست. چه اهل خصوص را و راى مشاهده محبوب مطالب و مآرب دیگر هست که با وجود شهود مشتاق آن باشند چنانکه وصول و قرب و ترقّى و استدامت آن.

[72]چنانکه بعضى از اکابر طریقت گفته‏اند شوق المشاهدة و اللّقاء اشدّ من شوق البعد و الغیبوبة فیکون فی حال البعد و الغیبوبة مشتاقا الى اللّقاء و یکون فی حال اللّقاء و المشاهدة مشتاقا الى زواید و مبارّ من الحبیب و افضاله.

و در اخبار داود علیه السلام آمده است که یا داود خلقت قلوب المشتاقین الىّ من رضوانى و اصطنعت لهم من قلوبهم طریقا ینظرون به الىّ لیزدادوا الشوق مع کلّ لحظة.

[73]از این رو، آن چه سبب استبطاء موت است شوق مشاهده و لقاست برای کسانی که به آن نرسیده اند، نه شوق وصول به حق الیقین که در دسترس نیست.

[74]غیرت محبوب وقتى است که محبوب دارای محبت نسبت به محبّ باشد؛ چه این که غیرت لازم? محبّت است.

[75]چنانکه شیخ الاسلام رحمه اللّه گفته است الحیاء اطراق الرّوح اجلالا لعظیم الجلال.

[76]و آنچه شیخ الاسلام رحمه اللّه گفته است الانس التذاذ الروح بکمال الجمال تعریف انس روح است.

[77]و از اینجاست قول شبلى رحمه اللّه الانس هو وحشتک منک.

[78]و گاه بود که مبتدیان را مشابه قبض و بسط همّى یا نشاطى در نفس پدید آید و پندارند که قبض است یا بسط که در دل پدید آمده است و بدین اشتباه در غلط افتند.

[79]و اختلاف اقوال مشایخ در تعریف فنا و بقا مستند است باختلاف اقوال سایلان، هر کسى را فراخور فهم و صلاح او جوابى گفته‏اند و از فنا و بقاى مطلق بسبب عزّت آن تعبیر کمتر کرده.

بعضى گفته‏اند مراد از فنا فناى مخالفات است و از بقا بقاى موافقات و این معنى از لوازم مقام توبه نصوح است. و بعضى گفته‏اند فنا زوال حظوظ دنیوى است و بقا بقاى رغبت در آخرت، و این معنى لازم مقام زهد است. و بعضى گفته فنا زوال حظوظ دنیوى و اخروى است مطلقا و بقا بقاى رغبت بحق تعالى و این معنى لازم صدق محبّت ذاتى است. و بعضى گفته فنا زوال اوصاف ذمیمه است و بقا بقاى اوصاف جمیله، و این معنى از مقتضیات تزکیه و تحلیه نفس است. و بعضى گفته فنا غیبت است از اشیا و بقا حضور با حق، و این معنى نتیجه سکر حال است

[80]چنانکه ابو سعید خراز گفته است اهل الفناء فی الفناء صحّتهم ان یصحبهم علم البقاء و اهل البقاء فی البقاء ان یصحبهم علم الفّناء. و همو گوید الفناء هو التلاشی بالحقّ و البقاء هو الحضور مع الحقّ. و جنید گوید الفناء استعجام الکلّ عن اوصافک و اشتغال الکلّ منک بکلّیته. و این قول جامع است شناختن فناى ظاهر و باطن را.

[81]چه این که ضدّ از صحبت ضدّ ضعیف شود و جنس از صحبت جنس قوى گردد.

[82] بخش های ابتدای جزوه برگرفته از رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم ره و سای از مباحث کتاب برگرفته از کتاب ارزشمند مصباح الهدایه اثر عز الدین محمود کاشانی

 




موضوع مطلب :