برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید عرفان عنلی ، بخش اول : شرایط سلوک - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
دوشنبه 92 شهریور 18 :: 7:26 صبح ::  نویسنده :

بنام خدا

 

بخش اول: شرلیط سلوک

 

در اینجا به برخی از اموری که تحقق آنها شرایط را برای سلوک مهیا می کند و مُعِدّ سیر سالک است اشاره می کنیم:

خلوت گزینی

بزرگترین مانع در راه کمال اشتغالات کاذبی است که نفس را به التفات به ما سِواى اللّه مشغول می سازد و از اقبال کامل نفس به سوی مقصد حقیقى جلوگیری می کند. این اشتغالات از سوی حواس ظاهر و باطن و قواى حیوانى و یا تفکر بی حاصل در امور غیر مهم یا علوم غیر نافع پیدا می شود. اشتغالات حواس ظاهری دیدن صورت هائى است که بیننده را به مشاهده ترغیب می کند و یا علاقه به شنیدن صداهای لذت بخش  و نیز بوى‏ها و طعم‏ها و ملموسات. حواس باطنی نیز اشتغالاتی مانند در خیال گذراندن صورتها و حالتها در فکر و خیال وجود دارد که خاطر را بسوی خود می کشاند و یا تصور محبت ها یا کینه ها، تعظیم ها و تحقیرها و یا یادآوری گذشته، یا فکر کردن به چیزهای مورد علاقه مانند مال و جاه. قواى حیوانى هم با بوجود آمدن احساس های حزن، خوف، غضب، شهوت، خیانت، خجالت و غیرت، نفس را به خود مشغول می کنند.

خلاصه این که هر چه اشتغال به آن ها انسان را از مطلوبش محجوب کند مانعی در راه کمال محسوب می شود. خلوت گزیدن راهی برای رفع هم? این موانع است. و برای تحقق این هدف سالک باید مکانی را انتخاب کند که هیچ امر قابل احساسی حواس ظاهری و باطنی او را مشغول نکند و او بتواند قوای حیوانی اش را تحت کنترل در آورد و افکارى را که حاصلی جز اصلاح زندگی فانی ندارد از خود دور کند و به امورى که غایتش حصول لذّات باقى است بپردازد.

انواع خلوت

 

خلوت دو گونه است: خلوت عامّ و خلوت خاصّ. خلوت عامّ یا عزلت کناره گیرى از غیر اهل الله بخصوص عوام و کسانی است که از درک و عقل ضعیف برخوردارند و نیز دوری از اهل عصیان و طالبین دنیا، مگر به قدر حاجت و ضرورت. این نوع خلوت گزینی در هم?احوال برای سالک راجح است. در این خلوت مصاحبت و مجالست با اهل طاعت ممنوع نیست و حضور در مکان خاصی هم لازم نیست. أبو عبد اللّه علیه السّلام مى‏فرماید: «صاحب العزلة متحصّن بحصن الله متحرّس بحراسته، فیا طوبى لمن تفرّد به سرّا و علانیة.. و فرّ من النّاس فرارک من الأسد و الأفعى، فانّهم کانوا دواء فصاروا داء»(مصباح الشریعه ص99). و نیز در همانجا فرمود: «ما من نبىّ و لا وصىّ إلا و اختار العزلة فى زمانه إمّا فی ابتدائه او انتهائه». و فرمود: «کفّوا السنتکم و الزموا بیوتکم»(کافی2/225). و نیز قضیه غار حراء و کریمه: وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبا وَ لَهْوا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا 6: 70(سوره انعام، آیه 70) بر این مطلب دلالت دارد.

امّا خلوت خاص به حال عبادت و ذکر اختصاص دارد. این خلوت در هم? عبادات و اذکار مفید است ولی در اذکار کلامی لازم است. در این نوع خلوت گزینی تنهایی و دورى از محلّ ازدحام و غوغا و استماع نکردن صدایی که حال را مشوش می کند و نیز حلّیّت و طهارت مکان خلوت حتّى سقف و دیوارها شرط است. مکان خلوت باید معطر باشد و وسعت آن به قدری باشد که ذاکر بتواند عبادت کند، نه بیشتر؛ و بهتر است که فقط یک در داشته باشد و روزنه ای به بیرون نداشته باشد . در خلوت براى ذکر باید بر روى زمین یا چیزى که‏ از زمین می روید مانند بوریا و حصیر و رو به قبله به صورت دو زانو، چهار زانو و یا متورک[11] نشست.

اربعین

اثرخلوتِ اربعین در ظهور و به فعلیّت رسیدن استعدادها و تتمیم ملکات، و طىّ منازل و قطع مراحل امریست که در آیات و اخبار تصریح شده، و نزد اهل باطن و اسرار هم مجرّب است. پیش از این از سیّد رسل علیه الصلاه و السّلام نقل کردیم که: «من اخلص للّه أربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه». بدون شکّ هر نیکبختى که به قدم همّت منازل چهل‏گانه سلوک را طىّ کند، بعد از آنکه استعدادات خلوصى را در خود به فعلیّت در آورَد سرچشمه معرفت از زمین قلب او جوشیدن آغاز می کند. در حدیث شریف حصول آثار خلوص که جوشش چشم? معرفت و حکمت در درون است با سیر اربعین پیوند خورده است.

تعیین چهل روز برای خلوت با حق علاوه بر خبر یاد شده از کلام الهى در بیان میقات و انقطاع چهل روزه موسى علیه السّلام با حقّ تعالى قابل استفاده است[12]. موسى ع در این مدّت آب و غذا نخورد و به عبادت حق تعالى مشغول بود تا مستعدّ مکالم? با خداوند شد. احتیاج موسى علیه السّلام براى آمادگی قرب و مکالمت با حقّ سبحانه به خلوت نشینی و امساک چهل شبانه روز از طعام، نیاز دیگران به این امور را به طریق اولى روشن می سازد.

در برخی کتب اهل معرفت در سر اربعین آمده است[13] که چون حق تعالى خواست آدم را بخلافت خود در زمین نصب کند وى را از اجزای ارضی، ترکیبى مناسب این عالم بخشید، و آن را در چهل صباح ترشیح و تخمیر کرد. هر صباح کنایه از پیدایش صفتى بشری است که موجب تعلّق او به عالم طبیعت و دوری اش از عالم غیب گردید؛ تا آن که پس از چهل روز این حجاب ها متراکم گشته و او آماده شد تا ماموریت عمارت عالم طبیعت را بر عهده گیرد. از این رو، حکمت در تعیین چهل صباح برای خلوت و عبادت این است که بر عکس ترتیب اوّل، در هر صباحى حجابى از حجاب های چهل گانه برطرف شود تا پس از چهل صباح مشاهد? جمال ازلى همان گونه که پیش از هبوط به عالم طبیعت برای آدم ممکن بود برای سالک محقّق شود و چشمه سارهای حکمت از دل او بر زبانش روان گردد. پس نشان صحّت خلوت و حفظ شرایط آن، ظهور حکمت بر زبان سالک است و ظهور حکمت، دلیل رفع حجاب میان او و حضرت حق است.

هر چند خلوت نشینی به چهل روز محدود نیست و انقطاع از خلق و اشتغال بحق هر مقدارش مطلوب است ولی مبادى کشف غالبا در این مدّت ظاهر می شودو اگر برای سالکی این توفیق در اربعینی دست ندهد باید که هر چند مدّت، خلوتى داشته باشد و کمترین آن هر سال یکبار است.

شرایط اربعین

نخستین شرط خلوت نشینی اخلاص نیت از شائبه های دنیوى و اغراض اخروى است؛ زیرا ثواب اعمال بر حسب نیّات است و هر چه نیّت برتر و خالص تر باشد ثواب آن کاملتر و بیشتر است. و شک نیست که هیچ مقصود و مقصدی از قرب حضرت حق افضل و اکمل نیست پس هر که غیر از حق سبحانه مقصد و مرادى دارد بحقیقت دچار ناپاکی است و بر اوست که این آلودگی را از درون خود بزداید تا استعداد قرب و شایستگى مناجات و مکالمه با حق تعالى را پیدا کند[14].

سالک بعد از تخلیص نیّت باید هفت شرط دیگر را رعایت کند تا خلوت او به نتیجه برسد: اوّل، دوام وضوست تا نور طهارتِ ظاهر مدد انوار باطنی او شود.

دوم، دوام صوم است. سوم، کم خوردن است. چهارم، کم خوابیدن است تا اوقاتش در اربعین مستغرق در عبادت باشد . علاوه بر آن، دوام بیداری در تقلیل نسیان حق و جهل و غفلت و اماتت نفس و احیاء قلب به شدت مؤثّر است؛ ولی خواب به مقدار ضرورت عین عبادت است.

پنجم، کم سخن گفتن است؛ زیرا کلام قبیح بدون شک مستلزم عقوبت است و  اظهار کلام نیک هم برای نفس تا به تزکی? کامل نرسیده لذت بخش و موجب عُجب و حجاب او از حق خواهد بود؛ از این رو، راه نجات جز پیش گرفتن سکوت نیست.

ششم، نفى خواطر از دل و ذهن است؛ سالک باید هر خطوری را از دل خود به نیروی ذکر و با توجه به مقام الهی دفع کند.

هفتم، دوام عمل است؛ یعنی سالک باید پیوسته در ظاهر و باطن به عبادت و عبودیّتی که در آن وقت برایش اولی است مشغول باشد . برای مبتدی، بهتر آن است که از میان فرایض و سنن به نماز اکتفا کند و اوقات دیگرش را به ذکر لا اله الا اللّه مشغول باشد [15] تا بتدریج بجایى برسد که حقیقت ذکر با جوهر دلش متّحد شود، و ذاکر در ذکر و ذکر در دل و دل در مذکور محو و فانى شود. در این مقام اگر چه صورت کلم? توحید از ظاهر دل محو می شود ولی حقیقت آن در باطن ثبت می گردد.

برای متوسّطان، بعد از اداى فرایض و سنن، مداومت بر تلاوت قرآن اولى است؛ زیرا با تلاوت قرآن همان اثر ذکر همراه با فواید دیگری چون: تجلیّات صفات و فهم معانى و دقایق و حقایق آیات حاصل می شود.

و برای منتهیان که نور ذکر صفت ذاتى ایشان شده بهترین ورد و کاملترین عمل نماز است؛ زیرا هیأت نماز عبادتی تامّ و جامع است که هم? اجزاء عبادات از ذکر و تلاوت و خشوع جوارح و خضوع قلب در وى مندرج‏است. سالکِ منتهی اگر از نماز خسته شود باید به تلاوت قرآن روی آورد؛ اگر از تلاوت نیز ملول شود به ذکر بپردازد؛ و اگر از ذکر لسانى هم  خسته شود به ذکر قلبى روی آورد که به معنی مراقبه و توجه به اطّلاع حق تعالى بر احوال اوست.

صَمت

نگهداشتن زبان و اکتفای صحبت با مردم به قدر ضرورت آن هم به حداقلّ ممکن برای سالک در هم? اوقات سلوک بلکه برای همیشه لازم است امام محمّد باقر علیه السّلام در حدیث ابى حمزه فرموده است: «انّما شیعتنا الخُرس»(کافی 2/113). و نیز از أبی عبد الله علیه السّلام نقل شده که: «الصّمت شعار المحققّین بحقایق ما سبق،.. و فیه رضا الرّبّ، و ..ذلک من‏اخلاق الأنبیاء و شعار الأصفیاء»(مصباح الشریعه ص101). و در حدیث بزنطى است از ابى الحسن الرضا علیه السّلام که: «الصّمت باب من أبواب الحکمة، ..و انّه دلیل کلّ خیر»(کافی2/113)

نوع دیگری از صمت مربوط به اوقات خاص ذکر است که در هر ذکری کیفیتی از صمت لازم است.

کتمان سرّ

کتمان اعمال و اورادی که سالک انجام می دهد، و کتمان حالات و واردات حالیّه و مقامیّه ای که بر سالک وارد می شود از اوجب شروط است. اندک تخلّف از این اصل مخلّ مقصد و مانع مطلوب است. «و استعینوا على حوائجکم(امورکم) بالکتمان(تحف العقولص48/عوالی اللئالی 1/285)‏بر این‏ مطلب دالّ است.  و أبو عبد اللّه علیه السّلام فرموده: «أمرنا مستور مقنّع بالمیثاق فمن هتک علینا أذلّه الله»(کافی2/226). و در حدیث سلیمان بن خالد است از حضرت صادق علیه السّلام که: «إنّکم على دین، من کتمه اعزّه الله و من أذاعه أذلّه الله»(کافی2/222).  جابر بن یزید گوید که: حضرت أبو جعفر محمّد باقر علیه السّلام هفتاد هزار حدیث به من گفت که به هیچ کس نگفتم و هرگز نخواهم گفت. و چون آن جناب از دنیا رفت دل من بسیار تنگ و گردن من به حمل آن احادیث گران شد، به خدمت أبو عبد الله علیه السّلام عرض کردم که چنین حالتى مرا است. فرمود: به صحرا رو و حفره‏اى حفر کن و سر خود را در آن بیاویز و بگو محمّد بن على الباقر علیه السّلام چنین و چنان به من گفت و خاک بر روى وى کن.

استاد

 شیخ و استاد بر دو گونه است: استاد خاصّ و استاد عامّ. استاد خاصّ نبىّ و خلفاى خاص اوست و سالک در هیچ حالى از استاد خاصّ بی نیاز نیست. استاد عام آن است که نص خاصی بر او نیست ولی عموم «فاسالوا اهل الذکر» بر تبعیت از او دلالت دارد. حضور استاد عامّ در حال سلوک ضروری است، بلکه در اواخر سلوک که تجلّیات ذاتیّه و صفاتیّه حاصل می شود نیز همراهى او لازم است. آنچه از ارباب سلوک در باب آداب و ارادت خدمت شیخ ذکر شده دربار? استاد خاصّ صادق است اگر چه ملاحظ? ادب و ارادت دربار? استاد عامّ نیز که در هدایت در مقام استاد خاصّ نشسته به حسب تفاوت مراتب لازم است.

راه شناخت استاد خاصّ همان است که در ابتدای راه در ایمان اصغر گفته شد ولی در آخر راه او خود را به سالک به گونه ای دیگر می شناساند. برای معرفت استاد عام مصاحبت ظاهری و باطنی با او لازم است تا تام بودن ایمان جوارحی و نفسی او کشف شود و در این امر هیچ گاه نباید به ظهور خوارق عادات و اظهار خفایاى آفاقی و انفسی و تبدّل بعضى از حالات خود با متابعت او اعتماد کرد، زیرا اموری مانند اشراف بر خواطر و اطّلاع بر دقائق و عبور از آب و آتش و طىّ زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال این‏ها در مرتب? مکاشفه روحی حاصل مى‏شود و از این مرحله تا سر منزل مقصود راه بى‏نهایت است و بسى راهروان این مرحله را طىّ کرده و پس از آن منحرف شده و در زمر? دزدان راه و ابلیسان داخل گشته اند؛ آنچه‏مخصوص واصلین است تجلّیات ذاتیّه ربانی است؛ نه تجلیات صفاتی و نه تجلیات ذاتی روحانی.

ورد

 یکی از امور لازم برای سالک وِرد به معنی ذکرهای کلامی و زبانی است که کلید ابواب سلوک و در عقبات و عوائق و مهمّات معین سالک است. از شرائط و لوازم ورد و ذکر زبانی اجاز? استاد است و اقدام به ذکر بدون اذن و تعیین زمان شروع و مقدار آن از سوی استاد کاری خلاف است؛ زیرا ورد مانند دوائى است که ممکن است برای کسی مفید و برای دیگری مضر و یا در وقتی مفید و در وقت دیگر زیان بخش باشد . و نیز ممکن  است استفاده از وردى همراه با وردى دیگر مضرّ باشد و یا با زیادی عدد و یا نقصانش خطرساز شود. تنها اذکاری که استادان حاذق نسبت به آنها اذن عامّ داده اند از این امر مستثنا است[16].

نفی خواطر

اصل دیگر در سلوک نفى خواطر است که عبارت است از صَمت قلب و در اختیار داشتن آن به گونه ای که بر قلب هیچ خاطری جز به اختیار صاحبش نگذرد. با این وسیله سرّ انسان به طهارت می رسد و معارف حقّه و تجلّیات حقیقیّه بر او کشف می شود. ولی رسیدن به آن عقبه‏ای دشوار و سخت است و موانع فراوان در صعود از آن در برابر سالک وجود دارد.  سالک باید در این مقام مانند کوهی است و ار بایستد و به هیچ خاطرى حتی کوچک اجاز? ورود به درون خود ندهد.

باید دانست که ذکر قلبی به مثابه دیدار محبوب است و نگریستن بر جمال او از دور. و وقتى ملاحظه محبوب رواست که چشم از غیر او پوشیده شود؛ پس در این حال ورود هر خاطری دیگر بر دل مانند برداشتن نگاه از محبوب و متوجه دیگری شدن است و این جز استهزاء به محبوب نخواهد بود و غیرت محبوب آن را تحمل نمی کند. مى‏فرماید: «أنا جلیس من ذکرنى». و نیز مى‏فرماید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (سوره زخرف آیه 36) پس چگونه ممکن است محبوب، کسی را به همنشینی خود بپذیرد که از مجالست او بر می خیزد و قرین شیطان می شود؟ و چگونه برای همنشین شیطان جلوس با رحمان ممکن است؟

 طریقه محقّقین این راه و واصلین آگاه در تعلیم و ارشاد مبتدئین آن  است که ابتدا نفى خواطر می کنند و پس از آن به ذکر  می پردازند؛ زیرا نفى خواطر هم چون پاکیزه کردن منزل از خاک و خاشاک برای پذیرائی از میهمان است، و تازه همین قدر برای پذیرائی محبوب کافى نیست بلکه آراستن منزل هم لازم است. البته گونه ای خاص از ذکر است که حاصل آن نفى خواطر است نه همنشینی با محبوب: «إنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإذا هُمْ مُبْصِرونَ» (اعراف 201).

فکر

یکی از شرایط مهم سلوک پیش از شروع ذکر تفکر است که باید بر آن مداومت داشت:«انما العبادة الفکر فی الله»(وسایل الشیعه15/197). در ابتدای راه تفکر دربار? آثار قدرت الهی، و رأفت، و رحمت و عظمت او، و نیز اندیشیدن دربار? اعمال وعاقبت امر خود و تامل دربار? مرگ و پس از مرگ و سایر اموری که در کتب اخلاق ذکر شده لازم است. اندیشه دربار? دقائق دستورات رسول ص و رأفت و رحمت او و خلفاى او و سعى ایشان در اصلاح معاد و معاش رعیّت نیز مفید است.

اما در اواسط و پایان راه فکر باید پیوسته دربار? ربط سالک با خالق و ملاحظه مخلوقیّت و عبدیّت و ذلّت خود در برابر خالق باشد ، و نیز دربار? رابطه اش با رسول ص و خلفاى او ع، و نیز دربار?  ارتباط هر مخلوق با خالق یکتا، و این که هم? مخلوقات به یک خالق منتسب اند. این اندیشه اخیر در سالک موجب حصول شفقت و مهربانى در او نسبت به همه موجودات می شود.

سالک بصیر و دانا می تواند در هم? احوال مسیر و مجاری فکر خود را تعیین کند. [17]

واصلان، سالکان و زهاد

انبیاء اولین گروه واصلان به حق هستند که حقّ تعالى ایشان را بعد از وصول به مقام کمال، برای تکمیل ناقصان بسوی خلق فرستاده و وجود ایشان را رابط غیب و شهادت گردانیده است.

گروه دوم، کاملان مکمِّل اند که بواسط? کمال متابعت رسول صلّى اللّه علیه و آله مرتب? وصول یافته‏ و بعد از استغراق در عین جمع و بحرفنا و توحید، به ساحل بقا ره یافته اند تا خلق را به نجات و درجات کمال دلالت کنند[18].

و دست? سوم، کاملانی هستند که ولایت تکمیل نفوس به ایشان تفویض نشده و بعد از وصول به درج? کمال چنان در فنا مستهلک شده اند که از ایشان هرگز اثرى و خبرى بساحل بقا نرسیده است.

زاهدان از صورت فانى دنیا روی گردانده و آخرت و نعمت هایش را با نور ایمان مشاهده کرده و آن را بر نعمت های دنیا برگزیده اند و و عابدان براى نیل ثواب اخروى پیوسته به عبادات و نوافل مشغولند. اهل فقر هم از مال و اسباب دنیوی گذشته و در این عالم مالک هیچ چیز نیستند.

تفاوت این سه گروه با اهل معرفت آن است که طلب نعمت بهشت و بهر? نفس آنان را از طلب حقّ بازداشته و محجوب کرده است؛ ولی اهل معرفت بر حظوظ دنیوی و اخروی چشم بسته و سودای محبّت حق و مشاهد? جمال او را برگزیده اند. آنان هیچ عمل و هیچ حال و هیچ مقامی را برای خود نمی بیند بلکه خود را هم از خود نمی دانند. این مرتبه، همان حقیقت فقرو ناداری است و لبّ و حقیقت فقر و زهد که پیامبر اکرم ص به آن مباهات کرده و فرمود: «الفقر فخری»(جامع الاخبار/ عده الداعی)همیشه ملازم حال این گروه است.

با آن که عبور از مرتب? فقر از جمل? شرایط و لوازم سلوک است ولی برای عارفی که به مرتب? فنا رسیده صورت فقر و غنا یکسان است؛ زیرا اراد? او در اراد? حقّ محو است و هیچ یک از این دو، او را از حق محجوب نمی کند.

مخلِصان و مخلَصان

سالکان طریق معرفت سه گروه‏اند: مخلِصان و مخلَصان و مخلِصان مخلَص. مخلِصان، مبتدیان‏ سلوک اند که به اراد? خود عمل می کنند ولی هم? کارهایشان برای خداست و هر چه می کنند برای حقّ می کنند. ادب این گروه آن است که به حقوق نفس اکتفا کنند.

مخلَصان، متوسّطانند که از اراده و اختیار خود فانى شده و اراد? حق در آنها ساری و جاری است؛ آنان از خود اراده ای ندارند و کارهایشان جملگی با اراد? حق است. و مخلِصان مخلَص، منتهیانند که به بقای بعد از فنا رسیده اند و به اراد? خود که عین اراد? حضرت حق است عمل می کنند.

سالک در مقام فنا، اراده و اختیاری ندارد تا به اراد? خود از حظوظ نفس دست بکشد و بر حدّ ضرورت اکتفا کند. ولی در مرتب? بقاء بحق، که اختیار بنده به اختیار حقّ است می تواند تناول حظوظ و یا اکتفاء به حقوق کند و از هیچ یک برای او حجابی حاصل نمی شود. پس ادب مخلَصان آن است که هیچ یک از حقوق و حظوظ را نخواهند و آنچه را حق برایشان خواسته پذیرا باشند. و ادب مخلِصان مخلَص آن است که گاهى به اراد? حق و برای حق به حقوق نفس اکتفا کنند و گاهى به اراد? حق در وادی حظوظ گام نهند.

سالکان مجذوب و مجذوبان سالک

منتهیانی که به مرتب? ولایت گام نهاده اند یا «سالکان مجذوب»اند که وادی سلوک را با مجاهده بسلامت طی کرده و با یاری جذب? الهى مدارج قلبى و معارج روحى را یک به یک گذرانده اند و آنگاه سلوکشان به جذبه مبدّل شده و مجاهدتشان بمشاهده پیوسته و به عالم یقین و و معاینه وارد شده اند. این گروه که محبانند و اهل محبت حق، مراتب کمال را به ترتیب با قدم سیر و سلوک پشت سر می گذارند، میل به معصیت آنها در مقام توب? نصوح؛ رغبتشان به دنیا در مقام زهد؛  قلّت اعتمادشان به حق، در مقام توکّل؛ و ناخشنودی نسبت به احکام الهى در آنها در مقام رضا برطرف می شود. این گروه در هر مقامى ظلمت صفتى مخصوص را از خود می زدایند تا آن که در پایان سیر الی الله تمام ظلمتهای درونی آنهاپاک شده و سرزمین نفوسشان با نور ربوبیّت اشراق یابد[19].

امّا مجذوبان سالک، محبوبان حضرت حق اند[20] که از آغاز با کشفِ نور یقین، ظلمت صفات نفوسشان یکسره برطرف شده است؛ جذبه الهی آنان را مجذوب کرده و بدون مجاهدت و سلوک، مقامات را یکباره طى کرده و به عالم کشف و عیان رسیده اند، و بعد از آن بازگشته و بار دیگر منازل و مراحل کمال را با قدم سلوک باز دیده اند تا از کمال مجاهدت بی بهره نمانند.

هر محبّى به واسط? محبوبى به حق می رسد و ترقّى از مقام مُحبّى به مرتب? محبوبى جز با متابعت کامل از محبوب مطلق یعنی رسول اکرم ص که مقصود آفرینش اوست[21] و کاینات جمله طفیل وجود اویند حاصل نمی شود[22].  ارواح اولیاء بر حسب مرتب? محبت و متابعتشان از نبی با روح نبى پیوسته‏ و خاصیّت محبّت الهى را از او به میراث برده و به سالکان می رسانند.

مکاشفات

برای اهل خلوت در اثناى ذکر و استغراق گاه اتفاق می افتد که از عالم محسوس غایب می شوند و برخی امور غیبى برایشان کشف می گردد؛ آن گونه که برای نایم در حالت نوم رخ می دهد. اهل معرفت این گونه کشف را «واقعه» می خوانند. و گاهی برای آنان در حال حضور و بدون ‏آنکه از عالم محسوس غایب شوند حقایقی غیبی کشف می شود؛ این گونه کشف را «مکاشفه»می گویند.

واقعات مانند رویاها بعضى صادقند و بعضى کاذب؛ ولی مکاشفات همیشه صادق اند؛ زیرادر مکاشفه روح در حال تجرّد از بدن به عالم غیب دسترسی می یابد و مغیبات را مشاهده می کند, ولی نفس در وقایع و منامات گاه همراه با روح و گاه مستقلاً حضور دارد، و همین دخالت نفس موجب پیدایش کذب و دروغ می شود.

 




موضوع مطلب :