معرفت بنام خدا خاطره ، محافظت نماز از انفجار تازه قامت بسته بودیم برای نماز که صدایی آمد. بعد از چند لحظه یه چیزی محکم افتاد روی سنگر و گرد و خاک ریخت روی سر و صورت بچه ها. خونسرد و آرام نماز را خواندیم. بعد یکی یکی از سنگر آمدیم بیرون. راکت بزرگی افتاده بود روی سنگر اما عمل نکرده بود. آخرین نفر که آمد بیرون و دور شد ، سنگر رفت هوا. پیش خودمان گفتیم : خوب شد که داشتیم نماز می خواندیم ها... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 283890
|
||