بنام خدا
احترام به همسر
ناهار خونه پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودم و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم
.این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده.
شهید مهدی زین الدین