هو
چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان عج می رسد؟!
علامه طهرانی در شرح احوال آیت الله انصاری همدانی می گوید: مرحوم انصاری یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که قولاً و عملاً و اعتقاداً و سرّاً در ممشای ائمّه طاهرین قدم می زد و نمونه ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفی می نمود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه قرآن و معارف سیما به نقل از خبرگزاری مهر، علامه طهرانی در شرح احوال مرحوم آیت الله انصاری همدانی آورده اند: فرموده اند: «عند ذکر الصالحین ینزل الرحمة»؛ «هنگامی که سخن از عباد صالح پروردگار به میان آید باران رحمت و لطف خداوند بر قلوب و نفوس باریدن می گیرد و دل ها را سیراب می کند و قلبها را تازه می گرداند و شوق و رغبت دیدار دوست را در ضمیر و نفس سالک مشتعل می سازد.» و این خصوصیت هم در ذکر با لسان است که بین دو یا چند نفر واقع شود و هم در مطالعه و قرائت یاد و خاطره و سخنان حکمت آمیز آنها.
ذیلا مقالهای در شرح و ترجمه احوال این بزرگ مرد یعنی حضرت آیت الله مرحوم محمّدجواد انصاری همدانی به قلم علاّمه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ رضوان الله علیهما ـ که در جلد دوم کتاب مطلع انوار (طبع انتشارات مکتب وحی) مضبوط است، از منظر خوانندگان گرامی می گذرد. گفتنی است در سیر و سلوک الهی علامه حسینی طهرانی، آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت الله نجابت، حجت الاسلام پهلوانی طهرانی، مرحوم دولابی و ... از جمله شاگردان و ارادتمندان مرحوم انصاری بودند.
سطور ذیل شرح و ترجمه احوال حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی (ره) است که به قلم این حقیر سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی به رشته تحریر در آمده، (در وقتی که از همدان از اینجانب طلب نموده بودند) این حقیر صورت آن مرقومه را در اینجا برای حفظ یادداشت نمودم:
فرید عصر و حسنه دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آیت الله العظمی، عالم عابد زاهد ناسک، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس وساده، حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه ـ فرزند مرحوم حجّة الاسلام حاج مولی فتحعلی همدانی که نیز از بزرگان علمای عصر خود بودهاند، در سنه 1320 هجریّه قمریّه چشم به جهان بگشود و در همان دوران طفولیّت تحت سرپرستی والد ماجد، مقدّمات علوم ادبیّات فارسی و عربی و منطق را فراگرفت، و در دوران شباب فقه و اصول فقه را نزد علمائی کمنظیر مانند: مرحوم حجّة الإسلام خلخالی و حجّة الاسلام حاج سیّد علی عرب که از برجستگان علماء و اعاظم فقهاء بودهاند در شهر خود فرا گرفت و رشتههای طبّ خمسه یونانی و ابوبکر زکریّای رازی و دیگران را نزد دانشمند عالیقدر، طبیب حاذق و حکیم متبحّر، مرحوم حاج میرزا حسین کوثر همدانی آموخت و در این زمینه نیز به مرتبه عالی رسید.
مرحوم حاج شیخ محمّد جواد پس از اتمام تحصیلات فوق به جهت تکمیل فقه و اصول و نیل به درجه اجتهاد، در حدود سی سالگی رهسپار دیار مقدّس قم گردید و در حوز? مقدّسه علمیّه مدّتها در محضر درس مرحوم استاد بی بدیل، مرجع وقت، حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر میشد و بهره ها می برد تا در این رشته تخصّصی نیز به مقام عالی نائل آمده و به اجازات اجتهادِ متعدّدی از مراجع ذی قیمت وقت فائز و در مسائل فقهیّه صاحب فتوا گردید، به طوریکه بعضی از دوستان و آشنایان از ساکنین همدان و غیره از آن مرحوم تقلید نموده اند.
در همین ایّام بود که نسیم نفحات قدسیّه الهی بر دلش وزید و بارقه جذبات عالم علوی بر قلبش رسید و به مصداق کلام مولی الموحّدین أمیرالمؤمنین علیه السّلام: حَتّی دَقَّ جَلیلُه و لَطُف غَلیظُه وَ بَرقَ لَهُ لامِعٌ کَثِیرُ البَرق [نهج البلاغة، ج 2 ، ص 204 .] یکباره شراشر وجودش دگرگون شد و جذبه عالم قدس تار و پود وجود او را بر باد داده، با نور الهی به دنبال گمشده خود برای رسیدن به حرم امن و امان، اضطراب و تشویشی بس هائل در او پدید آمد! خواب و خوراک او را ربود، روزها در بیابان ها و کوه های اطراف قم می رفت و تا شبانگاه به تماشای مظاهر جمال و حیات می پرداخت، و با تنهائی و خلوت اُنسی عجیب گرفت.
و چون سالیانی چند از رحلت عالم نحریر و عارف بیبدیل استاد کامل اخلاق و معارف الهی، انسان العین و عین الانسان مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می گذشت، هرچه نزد شاگردان معروف او تردّد نموده و برای فتح و گشایش رفت و آمد کرد اثری نیافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزونی گذارد و هموم و غموم فراق جان او را مشتعل ساخت، ناله جانسوز او هر بیننده ای را متأثّر می کرد و گریه جانگداز او هر نظر کننده ای را می گداخت که ناگهان پرده غیب بالا رفت و حجابهای ظلمانی و نورانی بر کنار شد، نسیم جانبخش رحمت از حرم الهی بوزید و آب حیات جاودانی به بقای حقّ بر دل سوخته او بعد از فنای او از مراحل نفس سرازیر شد و از جزئیّت به کلیّت پیوست.
در این هنگام به موطن اصلی خود همدان مراجعت نموده برای دستگیری عاشقان و دلباختگان حرم انس الهی سکنی گزید با نهایت آرامش و سکون برای رسانیدن حقّ و تبلیغ شریعت غرّاء و ابلاغ احکام و مسائل شرعیّه و معارف الهیّه و تربیت نفوس ناقصه اهتمامی عجیب نمود.
در هر مسجدی که خالی و مخروبه بود اقامه جماعت می نمود، بسیاری از اوقات در مسجد پیغمبر، و اخیراً در زاویهای از مسجد جامع شهر اقامه جماعت داشت. مأمومین او غالباً مردمان پاکدل و پاکیزه ضمیر و عاری از هوی و هوس بودند، در جلسات شبانه و روزانه سیّار در منزل شیفتگانِ حقائق تردّد می نمود، و شاگردانی بس ارجمند و عالیقدر تربیت نمود که هر یک از آنان در همدان موجب عبرت همگان و حجّت الهی بر مردمان در اخلاق و کردار بودند. در روزهای جمعه با معیّت شاگردان به صحرا میرفت و با یک دنیا از خلوص و صفا و حقیقت به تماشای آیات الهی در مظاهر امکان و افق وسیع حیات میپرداخت.
مرحوم انصاری ـ رضوان الله علیه ـ برای برآوردن نیازمندی های مسلمانان اهتمامی وافر داشت و در امر به معروف و نهی از منکر ساعی بود و در کمک و مساعدت به فقرا و مسکینان و ارباب حوائج بی اختیار بود، و در بذل و انفاق بی نظیر بود، به بسیاری از خانواده های مستمند که در گوشه و کنار شهر بودند و ابداً کسی از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدت ها مینمود و با دست خود برای آنان غذا و لباس و فراش میبرد، و در اخفای این امور به حدّی دقیق بود که حتّی از شاگردان خاصّ خود مخفی میداشت.
مرحوم انصاری نه تنها یک مرجع دینی و عالم روحانی بود بلکه مانند یک فرد از افراد خانواده در برآوردن نیازمندی های آنان می کوشید. در زمستان های سردِ همدان برای معالجة مَرْضی و عیادت بیماران آنان به منزلشان می رفت و چه بسا خود تهیّه دوا مینمود و تا فرد گرفتاری را از گرفتاری آزاد نمینمود آرام نمیگرفت، آرامش دل او در آرامش خلق خدا بود و نگرانی او در اضطراب آنان.
بنابراین اگر گفته شود که مرحوم انصاری ـ یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که قولاً و عملاً و اعتقاداً و سرّاً در ممشای ائمّه طاهرین قدم می زد و نمونه ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفی می نمود، سخن به گزاف نرفته است.
مرحوم انصاری مدّت بیست و پنج سال در همدان به همین منوال زندگی نمود تا بالأخره به واسطه عارضه قلبی در روز جمعه، دوّم شهر ذوالقعدة الحرام 1379 هجریّه قمریّه، دعوت الهی را لبّیک گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود.
در تشییع جنازه او تعطیل عمومی شد و اکابر علمای متّقی و پرهیزگار همدان شرکت کردند و سه روز در مسجد جامع مجلس ترحیم برپا بود. جنازه او را به قم حمل و در یکی از مقبره های شمالی در جوار قبر حضرت علی بن جعفر(ع) به خاک سپردند.
همچنین حکایاتی درباره ایشان از علامه طهرانی نقل شده است:مهمترین صفت بعد از عمل به فرائض از حضرت آقا ـ روحی فداه ـ (مرحوم انصاری) سؤال نمودم: برای راه خدا چه صفتی از همه صفات بهتر است؟
فرمودند: بعد از فرائض، خدمت به خلق خدا از همه بهتر است.
پس از چند دقیقه سکوت فرمودند: می دانید و عکسش از همه مضرّتر است؟ پس از چند دقیقه سکوت فرمودند: میدانید عکسش چیست؟ عکسش ایذای به خلق خداست در مقابل احسان به خلق خدا. بعضی از شعرا مطالب حقّهای را گفته اند و در واقع خدا به زبان آنها جاری ساخته؛ یکی گوید: «می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری مکن.» دیگری فرماید: تا توانی دلی به دست آور / دل شکستن هنر نمی باشد. در رساله «نور وحدت» فرماید: «مرنجان کسی را که مقصود تو است.»
در قرآن فرماید: «یا ایّها النّملُ ادخُلُوا مَس?کنَکم لا یَحْطِمَنّکم سُلیم?ن وجُنودُه و هُم لا یَشعُرون.»
مطلب به اندازه ای بالاست که به سلیمان و جنود او نسبت عدم شعور داده شده است، نسبت به اذیّت حیوان کوچکی مانند مورچه؛ ببینید فرق بین اینجا و مقام أمیرالمؤمنین تا کجاست که فرماید: والله لو اُعطیتُ الاقالیمَ السبعةَ بما تحت أفلاکها علَی أن أسلبَ حَبَّ شعیرة فی فم نملة ما فعلتهُ.
مقابل? آیت الله انصاری همدانی با دو افسر انگلیسی در دفاع از زن جوان
در مرجعیّت شیعه ترس و خوف فقط از خداست و بس، و تطمیع و تهدید در آن راهی ندارد. مرحوم علامه طهرانی میفرمودند: در جنگ بین الملل دوّم که قوای متّفقین وارد ایران شده بودند، روزی دو نفر از افسران انگلیسی در همدان زن جوانی را به زور برای فحشا در خیابان می بردند، و هرچه آن زن فریاد می زد و از مردم کمک می طلبید و می گفت: «من شوهر دارم، مرا از دست این سگ ها نجات دهید!» کسی جرأت نمی کرد پا پیش بگذارد و آن عفیفه را از دست آن دو افسر مست برهاند.
در این هنگام مرحوم آیت الله انصاری همدانی از آنجا عبور می کردند و نظرشان به این جمعیّت که به تماشا ایستاده بودند جلب می شود و سؤال می کنند: «چه خبر است؟»
مردم می گویند: دو افسر انگلیسی مست، زنی را برای فحشا کشانکشان میبرند، و کسی جرأت ندارد از آنها بستاند و رها کند!
ایشان فوراً به وسط خیابان می آیند و به طرف آن دو افسر انگلیسی حمله می کنند، و با وجود بدن ضعیف و جثّه نحیف با عصای خود چنان بر سر آن دو افسر می زنند که سر آنها شکاف بر می دارد. و جمعیّت که این منظره را مشاهده کردند، جرأت و جسارتی در آنها دمیده شد و جلو آمدند و به ایشان گفتند: شما بروید ما خود حساب اینها را خواهیم رسید. و آن زن از دست آن دو نفر خلاص گردید.
اثر ملکوتیِ گفتن اذان و اقامه قبل از نماز
مرحوم آیت الله جمال العارفین حاج شیخ جواد أنصارى همدانى أسکنه اللهُ بُحبوحةَ جِنانِه می فرمودند: روزى وارد در مسجدى شدم، دیدم پیرمردى عامّى مشغول خواندن نماز است و دو صفّ از ملائکه در پشت سر او صفّ بسته و به او اقتدا نموده اند، و این پیرمرد خود أبداً از این صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم که این پیرمرد براى نماز خود اذان و إقامه گفته است؛ چون در روایت داریم: کسى که در نمازهاى واجب یومیّه خود، اذان و اقامه هر دو را بگوید دو صفّ از ملائکه، و اگر یکى از آنها را بگوید یک صفّ از ملائکه به او اقتدا می کنند که درازاى آن فیما بین مشرق و مغرب باشد.
این از آثار قهریّه ملکوتیّه اذان و اقامه است، گرچه اذان گویان و اقامه گویان خود مطّلع نباشند. همچنین از آثار قهریّه خلوص نیّت و درجات قرب نماز گزاران و مناجات کنندگان پاکى محلّ و طهارت و نورانیّت مکان و زمان می گردد؛ کوه طور به علّت تجلّى نور حقّ در موسى کلیم منوّر شد و کوه ساعیر و جبلِ فاران و بیت إیل و بِئر سَبع و بقیّه محل هاى نورانى و معبدهاى اولیاء خدا بواسطه تجلّى نور حقّ در حضرت رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم و در حضرت عیسى و إسحق و یعقوب و سائر انبیاى گرامى مطهّر و منوّر گردیده است.
علت سفر اولیای الهی
مرحوم آیت الحقّ و العرفان آیة الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى در سال هاى آخر عمر، و با توارد ضعف شدید و کسالت قلب مسافرتى به پاکستان نمودند که با نبودن وسائل نقلیّه آن زمان به مانند امروز، بسیار مشکل و طاقت فرسا بود. علّت مسافرتشان را ایشان به کسى نگفتند. آنگاه در میان محافل و مجالس دوستان سخن از سبب مسافرت به میان مى آمد و هر کس از نزد خود حدسى می زد. تا پس از سالیان دراز و بعد از فوت ایشان، روزى حقیر از حضرت آقاى حاج سیّد هاشم حدّاد علّت سفر آن مرحوم را پرسیدم.
فرمودند: سفر اینگونه از بزرگان براى یکى از دو امر صورت می گیرد:
اوّل آنکه: در آن نواحى، عاشق دلسوخته و شوریده و وارسته اى است که درمان درد هجران او در عالم توحید به دست این مرد است؛ خداوند او را مأمور می کند تا برود و از آن عاشق دستگیرى کند و درد وى را درمان نماید.
دوّم آنکه: روى مقدّرات عامّ و کلّىِ خداوند، بناست در آن نواحى عذابى فرود آید؛ خداوند این بنده را امر می کند تا از تمام آن نواحى عبور کند، و در اثر برکت و رحمت نفس رحمانى این بنده، خداوند عذاب را از آن قوم بر می دارد.
چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان می رسد؟!
از مرحوم آیة الله حاج شیخ محمّد جواد أنصارى همدانى که سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان می رسد؟!
فرمودند: در وقتی که حضور و غیبتش براى انسان تفاوت نداشته باشد.
موضوع مطلب :