بنام خدا
عقل و عاقل در نگاه قرآن کریم (1)
عقل در لغت به معنای حبس، امساک، بند کردن و باز ایستادن آمده است؛ «عقل البعیر بالعقال» به معنای بستن شتر با پایبند است و «عقلت المرأة شعرها» یعنی آن زن، موی خویش را گره زد و «عقل لسانه» یعنی زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد.
مقدمه
قرآن، مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانی و به پیروی از فکر و دانش فراخوانده است. هر چه عقل انسان، صحیح تر و کامل تر باشد، زندگی او بهتر و استوارتر خواهد بود. می توان بیش از سیصد مورد از آیات را ارائه کرد که در آن، انسانها به تفکر و به کارگیری عقل خود دعوت شده اند. علاوه بر آن، قرآن به پیامبر(ص) شیوه های مناسبی برای ارائه حقیقت به مردم می آموزد. همچنین خداوند در آیات دیگر، استدلالهایی را ذکر می کند که پیامبران دیگر برای پیروان خود با هدف اثبات عقاید مذهبی به کار برده اند1 که این مطالب، نشان دهنده توجه ویژه قرآن به عقل است.
در قرآن کریم، حتی یک آیه یافت نمی شود که انسانها را به قبول یا پیروی کورکورانه از عقاید اسلامی دعوت کند.2 گر چه در بخش عمل باید «تعبد» بر زندگی حاکم باشد و زندگی مکتبی آمیزه ای از تعقل بجا و تعبّد بجاست افزون بر آن، اسلام، معیارهایی برای شریعت خود ارائه می دهد تا بدین وسیله، فواید دین خود را آشکار سازد. قرآن با معیارهای قوانین خود به اختصار، به موضوعاتی اشاره می کند که برای بشر قابل فهم است.
از مجموع آنچه گذشت می توان به اهمیت عقل از منظر قرآن پی برد. مهم ترین مباحثی که در این کتاب آسمانی درباره عقل آمده عبارت اند از:
اهمیت عقل؛ نشانه های عاقلان؛ نشانه های نابخردان؛ روشهای درس آموزی عاقلان؛ متعلق تعقل و... .3
یادآوری تمام این مطالب، نیازمند تدوین چند جلد کتاب است و بحث از آن در این مختصر نمی گنجد. در این مقاله سعی شده است پس از مفهوم شناسی، نشانه های عاقلان از منظر قرآن کریم بررسی شود.
مفهوم شناسی عقل
عقل در لغت به معنای حبس، امساک، بند کردن و باز ایستادن آمده است؛ «عقل البعیر بالعقال» به معنای بستن شتر با پایبند است و «عقلت المرأة شعرها» یعنی آن زن، موی خویش را گره زد و «عقل لسانه» یعنی زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد. همچنین از این جهت، دژ، قلعه و زندان را ـ معقل ـ گفته اند که جمعش ـ معاقل ـ است. عاقل را عاقل گفته اند؛ زیرا خود نگهدار است و خویشتن را از [رفتن به دنبال] هواهای نفسانی باز می دارد. عقل، مایة امتیاز انسان از حیوان و به معنای فهم و ضدّ حماقت نیز آمده است.4
برخی گفته اند: با توجّه به معنای اصلی عقل که بستن و امساک است، بر ادراک و قوّه ای که به وسیله آن انسان، بین خیر و شرّ و حق و باطل تمیز می دهد، عقل اطلاق می شود و مقابل آن جنون، سفاهت، حماقت و جهل است که هر کدام به اعتباری به نامهای یاد شده نامگذاری شده است.5
برخی معتقدند، عقل به نیرویی گفته می شود که برای پذیرش علم، آماده است. همچنین به دانشی که با آن، نیروی باطنی انسان از آن سود می برد «عقل» گویند؛6 از این رو امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده است: عقل دو گونه است: عقل طبیعی و فطری، و عقل اکتسابی از مسموعات. هر گاه عقل فطری در انسان نباشد عقل اکتسابی و شنیده ها سود نمی دهد؛ چنان که نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمی دهد.7
عقل به معنای قوه تشخیص صلاح و فساد در جریان حیات مادی و معنوی و نگهداری نفس است که نتیجه این نگهداری؛ تدبیر، خوش فهمی، ادراک، انزجار، شناخت احتیاجات زندگی و برنامه ریزی برای تحقق عدالت و خود نگهداری از هواهای شیطانی است؛8 چنان که برخی دیگر از قرآن پژوهان هم آن را به معنای نیروی فهم و درک انسانی می دانند.9
از مجموع آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که کلمه «عقل» در لغت به معنای بستن و گره زدن است و به همین مناسبت، ادراکاتی هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و پیمان قلبی نسبت به آنها بسته، عقل نامیده اند. همچنین مدرکات آدمی را و آن قوه ای را که در خود سراغ دارد و به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد، عقل نامیده اند. در مقابل این عقل؛ جنون، سفاهت، حماقت و جهل قرار می گیرد که مجموع آنها کمبود نیروی عقل است و این کمبود به اعتباری جنون، و به اعتباری دیگر سفاهت، و به اعتبار سوم حماقت، و به اعتبار چهارم جهل نامیده می شود. پس اگر یکی از قوای درونی انسان طغیان کند، مثلاً درجه شهوتش از آن مقداری که باید باشد تجاوز کند، و یا درجه خشم بالا رود، دیگر چشم عقل نمی تواند حقیقت را درک کند.
پس مراد از عقل در قرآن، تعقل ادارک، توأم با سلامت فطرت است، نه تعقل تحت تأثیر غرایز و امیال نفسانی. عقل، وسیله ای است که باید انسان در دینش از آن بهره مند شود، و به وسیله آن، راه را به سوی حقایق معارف و اعمال صالح بیابد، پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو علمش به چهار دیواری خیر و شرهای دنیوی محدود شود، دیگر عقل نامیده نمی شود؛ همچنان که قرآن کریم از خود چنین انسانهایی حکایت می کند که در قیامت می گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ»؛10 «اگر ما می شنیدیم و تعقل می کردیم دیگر از دوزخیان نمی بودیم.»
خلاصة آنکه مراد از عقل در قرآن، نوعی فهم خاص است که به ظواهر اکتفا نمی کند و حقیقت معنا را درمی یابد.
مترادفات عقل در قرآن
کلماتی که در قرآن مجید درباره انواع ادراکات انسانی آمده، بسیار است و چه بسا تا بیست لفظ برسد؛ مانند: «ظن»، «حسبان»، «شعور»، «ذکر»، «عرفان»، «فهم»، «فقه»، «درایت»، «یقین»، «فکر»، «رأی»، «زعم»، «حفظ»، «حکمت»، «خبرویت»، «شهادت» و «عقل»، که کلماتی نظیر «بصیرت» نیز ملحق به آنها است.11
نشانه های عاقلان
قرآن کریم نشانه هایی برای عاقلان قرار می دهد که مهم ترین آنها عبارت اند از:
1. آخرت طلبی
قرآن مجید، ترجیح آخرت را بر دنیا از نشانه های عاقلان دانسته، می فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛12 «زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی اندیشید؟!»
«لعب» (بر وزن لزج) در اصل از ماده «لعاب» (بر وزن غبار) به معنای آب دهان است که از لبها سرازیر شود، و اینکه بازی را «لعب» می گویند، برای آن است که همانند ریزش لعاب از دهان، بدون هدف انجام می گیرد.
با توجه به آیه یاد شده، آنها که تنها به دنیا دل بسته اند و جز آن نمی جویند و نمی طلبند در واقع، کودکان هوسبازی هستند که یک عمر به بازی و سرگرمی پرداخته و از همه چیز بی خبر مانده اند! تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهای توخالی و بی اساس هستند که از متن زندگی حقیقی دورند؛ زیرا پس از پایان بازی، همه چیز به جای خود بازمی گردد! بسیار دیده می شود که کودکان، دور هم می نشینند و بازی را شروع می کنند، یکی را «امیر» و دیگری را «وزیر» و یکی را «دزد» و دیگری را «قافله» قرار می دهند؛ اما ساعتی نمی گذرد که نه چیزی از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامه هایی که به منظور سرگرمی انجام می شود صحنه هایی از جنگ یا عشق یا عداوت مجسم می شود؛ اما پس از ساعتی، از هیچ کدام خبری نیست.13
در برابر بازیگران کودک منش، عاقلان وجود دارند؛ آنان به جای دل خوش کردن به زندگی دنیا، به حیاتی جاویدان و فناناپذیر در جهانی وسیع تر و سطح بسیار بالاتر، می اندیشند؛ جهانی که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال؛ در جهانی که نعمتهایش با درد و رنج آمیخته نیست، و سراسر، نعمتِ خالص است.14
در حدیثی از «هشام بن حکم» از امام «موسی بن جعفر(ع)» نقل شده که چنین فرمود: «ای هشام! خداوند، عاقلان را اندرز داده و به آخرت علاقه مند ساخته و گفته است: زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست، و سرای آخرت برای افراد باتقوا بهتر است. آیا فکر و عقل خود را به کار نمی اندازید؟»15
2. خداجویی
یکی دیگر از ویژگیهای عاقلان، خداجویی و خداطلبی است. آنان با اندیشیدن در آیات و نشانه های پروردگار در نظام هستی، به وجود خدا و عظمتش پی می برند. قرآن مجید در این باره می فرماید: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛16 «در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.»
اینان کسانی هستند که از نیروی خرد ـ که خدا به ایشان ارزانی داشته است ـ به درستی بهره می گیرند و به میانجی گری این آیات به رحمت گسترده و دایمی خدا می نگرند و می دانند که تنها خدا شایستة دوست داشتن است و تنها راه رستگاری، فرمانبرداری از فرمانهای او و سر به سجده نهادن در برابر اوست، و تنها او باید به عنوان ولی و سرور پذیرفته شود.
کسانی که خردِ خود را به کار نمی اندازند، با وجود داشتن آن، از وجود این خرد و عقل، بهره ای عایدشان نمی شود. اینان پروردگار خود را نمی شناسند، بدان سبب که با نظری جامد و متحجّر به ظواهر جهان هستی می نگرند و هیچ ژرف نگری در دلالتهای این ظواهر ندارند؛ از این رو، اینان یا اصلا ایمان ندارند و یا اگر ایمانی به خدا دارند بسیار سطحی است.17
آیه دیگری که خداجویی را نشانه اندیشمندی می داند آیه 190 سوره آل عمران است. در این آیه می خوانیم: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ«؛18 «مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفتِ شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است.»
«لبّ» به معنای مغز هسته و کنایه از نیروی خرد است و مراد از کلمه اولی الالباب، صاحبان عقل است. روی سخن در آیه با صاحبان خرد است؛ زیرا مردم از نظر توجه به نظام آفرینش، هرگز یکسان نیستند؛ چه بسیار گروهی که جز استفاده از مناظر زیبا و مشاهده انواع گوناگون موجودات که صفحه گیتی را فرا گرفته بهره ای نبرده، و فقط با حسّ بینایی به طور ابهام به آنها می نگرند، و از روزنه خرد، دیده عبرت به آنها نمی افکنند، و با نظر بصیرت درباره طرح نقشه و نظم حیرت انگیز آنها نمی اندیشند.
این گروه بر حسب منطق قرآن و خرد از مقام انسانیّت و دانش، سهمی نبرده، و از اوراق پدیده های جهان، درسی نیاموخته اند و ارزش خود را نمی دانند، و تا وقتی فرصت زندگی دارند، عمر خود را با سرگرمی و روزمرگی طی می کنند تا سرانجام مرگ، آنان را فراخواند.
اولی الألباب یا صاحبان خرد به تمام موجودات جهان با دقت می نگرند و کوچک ترین پدیده آنها را به وجود یک طرّاح و نقاش ماورای مادّه (کور و کر) و بی شعور راهنمایی می کند. نقشه دلربایی که در گوشه و کنار جهان آفرینش جلوه می کند، آن چنان دلهای صاحبان خرد را جلب می کند که افکارشان در هر حال، چه ایستاده و یا نشسته و یا در بستر آرمیده در یاد آفریدگار است.
آنان در هر یک از پدیده ها می نگرند و درس تازه ای از خداشناسی می آموزند و از طرح نقشه زیبای طبیعت به صانع آن پی می برند که دست توانای خود را در این صنعِ حیرت انگیز هرگز بیهوده به کار نبرده است؛ بلکه باور دارند خدای متعال به جهان تابیده، تا مثالی از بی همتایی خود را در آن صحنه نمایش دهد، و خوان نعمتش را از هر سو برای هر ذرّه بگستراند تا تدبیر عمومی آفرینش را در کوچک ترین پدیده به کار برد، و هر آفریده ای به قدر ظرفیّت خود بهره بردارد؛ ولی از صنع و گسترش خوان هستی خود بی نیاز است.19
خداوند رحمان در ادامه آیه پیشین، ژرف اندیشی در آفریده ها برای شناخت آفریدگار را نشانه خردورزان دانسته، عاقلان را این گونه معرفی می فرماید: «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛20 «همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!»
صاحب مغز و عقل که ولایت را پذیرفته و صاحب مغز شده است، به سبب تلقیح ولایت در هیچ حالی از ذکر خدا خالی نمی شود، و اگر احیاناً شیطان، ذکر خدا را از یاد او ببرد، دوباره خدا را یاد می کند و در هر حالی استغفار می کند، چه ایستاده و چه نشسته و بر پهلوهایشان (نیز به یاد خدایند)....21
در برابر این عده، نابخردان هستند که با افترای بر خدا و دنیاجویی در برابر خداجویی و با دروغگویی، دنبال زندگی دو روزه دنیا هستند: «وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»؛22 «ولی کسانی که کافر شدند، بر خدا دروغ می بندند و بیش تر آنها نمی فهمند!»
برخی گفته اند: از آنجا که در آیات پیش، درباره حلال و حرام گفتگو شده است، چیزهایی بیان می شود که به عقیده مردم جاهلیت، حرام بوده است ـ ... . اکثر آنها عقل ندارند؛ زیرا فکر نمی کنند که این مطالب، مجعول و ساختگی است. برخی دیگر از مفسران هم معتقدند مقصود این است که اکثر آنها نمی دانند چه چیز بر آنها حلال و چه چیز حرام است؟ یعنی هر چند تنها عده کمی از آنها معاندند؛23 ولی هر کس عقل خود را در راه شناخت صحیح به کار نگیرد و از آن در مسیر الهی استفاده نکند نابخرد است.
برخی مفسران درباره آیه یاد شده معتقدند اینکه خداوند تأکید می کند بیش تر کافران تعقل نمی کنند، بدان سبب است که آنان به جای حق طلبی و به کارگیری عقل در مسیر بایسته و شایسته، به تقلید طریق گذشتگان راه می پیمایند و یا اکثر آنان از اوامر و دستورهای الهی پیروی نمی کنند. پس آیه شریفه به این مطلب اشعار دارد که آنان با آن که می دانستند راهشان بیراهه و مسیرشان رو سوی ناکجا آباد است؛ ولی عشق به ریاست و ملی گرایی افراطی آنان، مانع به کارگیری صحیح عقلشان بود.24
ادامه دارد...
پی نوشت:
1) المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417 ق، ج5، ص254.
2) همان.
3) فرهنگ قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، بی تا، تهران، ج20، ص474.
4) ر.ک: لسان العرب، ابن منظور، دارصادر، بیروت، چاپ سوم،1414ق، ج9، ص326، «عقل»؛ فرهنگ أبجدی عربی ـ فارسی، فؤاد افرام بسطانی، ترجمه مهیار، ص619؛ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص578.
5) المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، ج2، ص247.
6) المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، دارالعلم، بیروت، چاپ اول، 1412، ص578.
7) در نهج البلاغه (حکمت 338) روایت فوق چنین آمده است: «وَ قَالَ(ع): الْعِلْمُ عِلْمَان: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا یَنْفَعُ الْمَسْمُوعِ اِذَا لَمْ یَکُنْ الْمَطْبُوعِ»، ولی چون خداوند درباره انسان میفرماید شما از رحم مادرانتان خارج میشوید در حالی که: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل / 78) از مفهوم این آیه به نظر میرسد روایت راغب که آن را ـ العقل عقلان ـ ذکر کرده است ـ صحیحتر باشد؛ زیرا ـ علم مطبوع ـ هم باید مبتنی بر ـ عقل مطبوع ـ باشد؛ وگرنه علم، چه مطبوع و چه مسموع، بدون زیرساز عقلی، بیاساس است و در حدیثی هم آمده که پیامبر(ص) فرمود: عقل چیزی است که با آن، خدای پرستش میشود و سعادت رضوان، کسب میشود.
8) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوی، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ج8، ص196.
9) قاموس قرآن، علیاکبر قرشی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ج5، ص29.
10) ملک / 10.
11) برای آگاهی از تفاوت این کلمات ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج2، ص372.
12) انعام / 32.
13) تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، مدرسه امیر المومنین(ع)، قم، ج5، ص207.
14) همان، ص208.
15) نور الثقلین، عروسی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق، ج1، ص711.
16) بقره / 164.
17) تفسیر هدایت، سید محمدتقی مدرسی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1377ش، ج1، ص288؛ همچنین ر.ک: تفیسر نمونه، ج1، ص562؛ تفسیر نور، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، ج1، ص252؛ جوامع الجامع، طبرسی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش، ج1، ص215.
18) آل عمران / 190.
19) انوار درخشان، حسینی همدانی، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اول، 1404ق، ج3، ص294.
20) آل عمران / 191.
21) بیان السعادة، جنابذی، ترجمه رضاخانی و ریاضی، موسسه الأعلمی، بیروت، چاپ دوم،1408ق، ج3، ص480.
22) مائده / 103.
23) مجمع البیان، طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش، ج3، ص390.
24) تفسیر اثناعشری، حسین حسینی شاهعبد العظیمی، انتشارات میقات، تهران، چاپ اول، 1363ش، ج3، ص191.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره162.
موضوع مطلب :