معرفت هو
واقعیت سحر و جادو سحر و جادو و مانند آن از مسلمات آموزههای قرآنی است. همه انسانها دارای توانایی روحی خاصی هستند که میتوانند در جهان ماده تصرف کنند بیآنکه از اسباب ظاهری بهره گیرند. انرژی انسانی در دو جهت مثبت و منفی میتواند تأثیرات شگرفی در جهان بیرون از نفس بگذارد؛ البته برخی از انسانها از انرژی قویتری برخوردارند که تحت تأثیر تعلیماتی خاص تقویت میشود. ریاضت راهبان و مرتاضان که همراه با کاهش نیروی مسلط ماده است، روح و روان آدمی را چنان قدرتمند میسازد که میتوانند تصرفات شگفت در ماده و جهان داشته باشند .
سید عباس تقوی
پرسش خیلی از مردم این است که آیا راهی برای رهایی از شرور تصرفات آنان هست؟ چگونه میتوانیم از ضرر و زیان این قدرتها در امان بمانیم. مطلب حاضر پاسخ این پرسشها را تبیین کرده است. سحر و جادو، از حقایق انکارناپذیر از نظر یک مسلمان و مؤمن، آموزههای قرآنی نه تنها راست و درست و حجت است، بلکه از بدیهیات است. یک مسلمان، گزارههای قرآنی را قیاس برهانی میگیرد و هیچ شکی در آن نمیکند. از جمله این گزارهها ایمان به امور غیبی چون فرشتگان، جنیان، عالم برزخ و قیامت، بهشت و دوزخ، روح و مانند آن است. همچنین به اموری چون سحر و جادو معتقد است. براساس آموزههای قرآنی سحر از مصادیق معجزه یا کرامت نیست و با آنها تفاوت ماهوی دارد؛ هر چند که برخی به خطا آن دو را یکسان دانسته و بر همین اساس با سحر به جنگ معجزه رفتهاند. (یونس، آیه81؛ اعراف، آیات 113 و 116) سحر، نشان دادن باطل به صورت حق است و به خدعه و نیرنگ نیز سحر گفته شده است (معجم مقاییس اللغه، ج3، ص138، «سحر») سحر در اصطلاح شرع، هر عملی است که سبب آن مخفی بوده، برخلاف حقیقت خود خیالپردازی شود. (التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج3، ص187) اما حقیقت و اصل سحر، چیزی جز برگرداندن و نشان دادن واقع و حق به صورت خلاف نیست. این کار با تصرف در دید ظاهری اشخاص یا تأثیر بر فکر و قلب انسانها و یا تصرف در ادراکات صحیح آنان صورت میگیرد. البته سحر، یا با توسل جستن به اسباب و وسایل خاصی که در کتابهای مربوط آمده و یا با تردستی و حیلههای پنهان از چشمها، انجام میگیرد. (التحقیق، مصطفوی، ج5، ص 68-67، «سحر») اما معجزه، نشانهای الهی است که پیامبران تنها برای اثبات پیامبری خود میآورند و قابل تعلیم و تعلم نیست و اگرچه در چارچوب قوانین علی و معلولی صورت میگیرد، ولی تصرفات در کائنات صورت میگیرد که تنها از خدا و پیامبرش برمیآید. سحر براساس آموزههای قرآنی، از دانشهایی است که قابل تعلیم و تعلم است (بقره، آیه 102)؛ هرچند که برخلاف علوم قریب و آشنا، ازعلوم غریب و ناآشناست؛ زیرا تعلیم و تعلم آن ویژگیها و تواناییهای خاص میخواهد که از عهده هر کسی برنمیآید. از آیات قرآنی به دست میآید که سحر را انسان از شیاطین جنی میآموزد. (بقره، آیه 102) در حقیقت دانشی خاص جنیان است که برخی از انسانها با ارتباط با شیاطین جنی آن را میآموزند تا بتوانند درخیال انسانها تصرف کنند. این دانش و توانایی در جنیان از آنجا وجود دارد که آنان در عالم مثال منفصل زندگی میکنند؛ از همین رو جز برای کسانی که دارای قوه خیال قوی هستند قابل رویت نیستند. (اعراف، آیه 27) سحر هاروت و ماروت البته نوع دیگری از سحر و جادو وجوددارد که با سحر جنیان و شیاطین تفاوت دارد هرچند که شباهتهایی نیز با آن دارد. این نوع از سحر که در آیه 102 سوره بقره معرفی شده است، آموزههایی است که دو فرشته به نام هاروت و ماروت به مردمان بابل در بینالنهرین تعلیم داده بودند. دانشی که آنان تعلیم دادند و مردم یاد گرفتند، دانش خاصی بود که کاربرد متضاد و متناقضی داشت. به این معنا که مانند دانش هستهای بود که هم کاربرد صلحآمیز و هم کاربرد جنگی داشت. در حالی که دانش شیطانی سحر تنها کاربرد منفی دارد و جز ضرر و زیان برای عالم آن و مردمان ثمرهای ندارد؛ زیرا چنانکه گفته شد سحر، تصرف در ادراکات و قلب و ذهن آدمی است تا چیزی خلاف واقع را حقنشان دهد؛ در حالی که براساس آیه 102 سوره بقره، تعلیمات فرشتگان دارای دو کاربرد متضاد بود. از این رو هنگامی که آنان به تعلیم مردم میپرداختند به آنان هشدار میدادند که نباید کفران نعمت کرده و جنبه منفی و زیانبار آن را یاد گرفته و به کار گیرند. براساس همین آیه 102 سوره بقره، سحر شیطانی میتواند تاثیراتی داشته باشد، ولی ضرر مستقیمی نمیرساند؛ چرا که سحر شیطانی تصرف در ذهن و قلب آدمی است و تاثیر مستقیم در کائنات نمیگذارد، بلکه با تصرف در ادراکات و ذهن و قلب آدمی میتواند فرد مسحور را به خدمت گیرد و او را به رفتارهای زیانبار بکشاند و تصرفاتی را در کائنات ایجاد کند؛ به این معنا که کارکرد سحر چیزی شبیه وسوسههای شیطانی است با این تفاوت که این تصرفات به سبب همراهی ساحر انسانی، قویتر و زیانبارتر از وسوسههای قلبی شیاطین خواهد بود. اما سحر فرشتگان و تعلیمات آنان اینگونه نیست بلکه توانایی تصرف در کائنات را دارا میباشد. شاید تعلیمات فرشتگان در بابل برای این انجام گرفت که سحر شیطانی در آن عصر در بابل گسترش یافته بود و نیاز بود تا با این سحر شیطانی مقابله شود و فرشتگان با سلاح سحر برتر، به مقابله با آنان فرستاده شدند؛ اما از آنجایی که هر علمی دارای کارکردهای متضاد است، برخی از عالمان، آن را به خدمت گرفتند تا درآمد بیشتری داشته باشند و بتوانند با بهرهگیری از دو جنبه مثبت و منفی یعنی سحر شیطانی کردن و ابطال آن، به ثروت و درآمد خود بیفزایند. این حقیقت در آیه 102 بصراحت بیان شده است. به هر حال، براساس آیات قرآنی دو نوع مختلف از سحر وجود دارد: 1- تعلیمات شیاطین جنی؛ 2- تعلیمات فرشتگان یعنی هاروت و ماروت. البته خداوند از تعلیمات فرشتگان به عنوان سحر یاد نکرده، بلکه آن را به عنوان تعلیمات و آموزههای ملکین هاروت و ماروت یاد نموده است تا از سحر شیطانی جنیان متمایز شود. برای اینکه این تفاوت در ادامه مطالب، مورد تاکید قرار گیرد از تعلیمات فرشتگان به عنوان «علم هاروتی» یاد میشود. محدوده تاثیر سحر شیطانی و علم هاروتی چنان که گفته شد تفاوت ماهوی میان سحر شیطانی و علم هاروتی وجود دارد. هر چند که هر دو از علوم غریبه و قابل تعلیم و تعلم هستند، ولی کارکرد سحر که از تعلیمات جنیان به ویژه جنیان شیطانی است، کارکرد ضرری و زیانی است، در حالی که علم هاروتی دارای کارکردهای دوگانه مثبت و منفی است. همچنین سحر شیطانی تنها تصرف در ذهن و قلب و ادراکات شخص مسحور است تا خلاف حقیقتی را حقیقت جلوه داده و او را به کارهایی دعوت کند که برخلاف حقیقت است. مثلا ریسمان را مار و جانوری زنده نشان میدهد. این تصرفات در تخیل آدمی انجام میگیرد و آدمی تصویری که در ذهن از خارج دریافت میکند تصویری غلط و نادرست و خلاف واقع خارجی است. یعنی ذهن به جای آن که مانند آینه عمل کند و تصویر خارجی را نقش بگیرد، با تصرف سحر شیطانی تصویر دروغین از بیرون شکل میگیرد. از این رو ریسمان و طناب و چوب دستی را مار و جانور تصور میکند و از آن میگریزد. (طه، آیه 66) تعلیمات شیطانی این گونه است که شخص گمان میکند همسرش خیانت میکند و با کسی دیگر سخنانی از جنس معاشقه دارد. تصرف در تخیل آدمی، همانند وسوسه ولی بسیار قویتر عمل میکند و آدمی را به رفتارهایی میکشاند که ساحر شیطانی میخواهد. پس این تعلیمات مستقیما تاثیری به جا نمیگذارد بلکه اعمال زیانبار و ضرررسان از مسحور سر میزند. اما علم هاروتی فراتر از این عمل میکند و لذا تاثیرات مستقیمی دارد، زیرا این پادزهر قویتر از زهر است. پس اگر این پادزهر به عنوان زهر مورد استفاده قرار گیرد، ضرر آن قویتر و شدیدتر خواهد بود. خداوند در آیه 102 سوره بقره میفرماید که تاثیرات علم هاروتی در ضرررسانی، موقوف و مشروط به اذن الهی است، ولی نباید این نکته را فراموش کرد که مراد از اذن الهی یعنی مشیت خداوندی و حکمت بالغه الهی. پس این گونه نیست که این علم هاروتی تاثیر خود را نگذارد، زیرا مشیت الهی به این تعلق گرفته که علم هاروتی همانند علم و دانش هستهای در اختیار بشر قرار گیرد، در حالی که دارای دو کارکرد زیانبار و مفید است. پس مراد از اذن الهی در اینجا اذن موردی و خاص نیست، بلکه اذن کلی به عنوان مشیت است، زیرا هیچ امری در جهان و کائنات بیاذن الهی تحقق نمییابد و تاثیرگذار نخواهد بود. پس سنت و قانون الهی اقتضای این را دارد که علم هاروتی تاثیرات مثبت و منفی خود را به جا گذارد. این تاثیرات میتواند موجب ابطال سحر شیطانی و بازسازی حقیقت و واقعیت در تخیل شخص مسحور باشد و واقعیت را در تخیل بازسازی کند یا آن که میتواند موجب تقویت آن شود به گونهای که اختلاف در زن و شوهر ایجاد کرده و موجبات جدایی و طلاق آنان را فراهم آورد. (بقره، آیه 102) رهایی از التقاط در فلسفه و سبک زندگی یکی از مشکلات جوامع بشری این است که تعلیمات خود را از دو منبع متفاوت الهی و شیطانی دریافت میکند. به این معنا که هر انسان و جامعه انسانی از این استعداد برخوردار است که تنها از عقل و وحی الهی بهره گیرد یا آن را به تعلیمات شیطانی نیز پیوند زند. خداوند در آیاتی از جمله آیات 101 و 102 سوره بقره میفرماید برخی از اهل کتاب و یهودیان، به جای آن که از علم الهی بهره گیرند و آن را بیاموزند و به دیگران تعلیم دهند، از علم سحر شیطانی میآموختند و آن را به مردم تعلیم میدادند. اینان هر چند که علم هاروتی را یاد میگرفتند، ولی آن بخش را به کار میبردند که موجب اختلاف بود. از هر علمی آن را یاد میگرفتند که ضرررسان بود و نفعی برای خودشان و جامعه نداشت، زیرا آنان دنبال درآمد بودند و کاری به خوب و بد راهی نداشتند که با آن درآمد کسب میکردند. مشکل بسیاری از جوامع این است که عالمان آن، که مسئول تعلیم فلسفه و سبک زندگی هستند، علوم عقلانی و الهی را یاد نمیگیرند و به مردم تعلیم نمیدهند، بلکه هر علمی را از هر جا میآموزند تا منافع فردی و اجتماعی جامعه خود را تامین کنند. این گونه است که فلسفهها و سبکهای التقاطی در جوامع شکل میگیرد. این التقاط فکری و رفتاری موجب میشود که هیچ گاه جوامع نتوانند در مسیر درست حرکت کنند، زیرا پیوندهایی که انجام گرفته نامناسب است و پازلها در جای خود قرار نمیگیرد تا تصویری روشن و راهی آشکار به دست آید. موضوع مطلب : هو
بررسی آثار و برکات صدقه صدقه؛ تجارتی پرسود بسیاری از مردم دوست دارند که از نظر رفاهی وضعیت بهتری داشته باشند و از فقر و نداری رهایی یابند؛ اما راههای آن را نمیشناسند که هم به آسانی و آسایش و راحتی دست یابند و همدین و ایمان خودشان را حفظ کنند و به اصول اخلاقی پایبند باشند و لقمه حلال و طیب بر سر سفرههای خودشان ببرند که آخرتشان نیز تضمین باشد. آنچه در پی میآید بررسی راههای افزایش روزی و دستیابی به آسایش و راحتی در چارچوب معیارهای عقلانی و وحیانی است .
خسرو امینی
*** راههای راحتی روان و آسایش تن انسانها از رنج و سختی میگریزند، ولی چارهای از آن ندارند؛ زیرا زندگی دنیوی جز با رنج همراه نیست. (بلد، آیه 4؛ طه آیه 117) پس گرسنگی، تشنگی، عریانی، سوز آفتاب و سرما و مانند آن (طه، آیات 118 و 119) همیشه با آدمی در زندگی دنیاست و هرگز آرامش و آسایش پایدار و باثباتی را تجربه نخواهد کرد. با این همه آدمی میتواند به گونهای رفتار کند که با هر سختی، آسانی و راحتی داشته باشد تا بیشترین حالات زندگی او در دنیا به خیر و خوشی و به دور از رنج و مشقت بگذرد. (انشراح، آیات 5 و 6) البته انسان در بهترین و طبیعیترین حالتش، به سبب دانش اندک (اسراء، آیه 85) و عدم احاطه علمی نسبت به هستی (بقره، آیه 255) و قوانین و سنتهای حاکم بر آن، در انتخاب هدف و راه راست و درست خطا میرود و آن چیزی را که خیر است شر برآورد کرده و یا شر و بدی را برای خود خیر و خوبی میشمارد. (بقره، آیه 216) البته براساس آموزههای قرآنی، حتی در بهترین شرایط اگر انسان به رشد عقلانی برسد باز بسیاری از حقایق غیب، همچنان بر او پوشیده خواهد ماند و نمیتواند با ملکوت و باطن امور و ظواهر ارتباط برقرار کند؛ پس شکی نیست که به هدایت بیرونی وحیانی نیازمند است تا او را با حقایق ملکوتی و غیبی امور و ظواهر آشنا کند و در پس پرده ظاهر، باطن هر امری را درک کند و تصمیم درست گرفته وعزم و همتی راستین و بلند به دست آورد، لذا خداوند تقوای عقلانی را مقدمهای برای رسیدن به هدایت وحیانی بیرونی دانسته است. (بقره، آیات 1 تا 5) پس وقتی انسان بتواند در مسیر فطرت حرکت کند و عقل خویش را به بلوغ برساند و تقوای عقلانی داشته باشد به فلاح و رستگاری میرسد که از طریق هدایت وحیانی برای او فراهم میآید. (همان؛شمس، آیات 7 تا 9) در این صورت به همان مرحلهای میرسد که علم و دانش اندک او نوعی احاطه برایش ایجاد میکند تا خوب و بد را در یک سطح عالیتر تشخیص دهد و راههای مناسب را دریابد و با جهان هستی و حقایق آن ارتباط راست و درستتری برقرار کند. (بقره، آیه 285) پس نهتنها از علم شهودی برخوردار خواهد شد (همان) بلکه بصیرت فرقانی مییابد و حقایق را از باطل امور تشخیص میدهد و راههای برونرفت را برای هر مشکلی در مییابد که از آن جمله مشکل عسر و حرج، فقر و نداری، شقاوت و سختی دنیوی است. (طلاق، آیات 2 و 3؛ انفال، آیه 29) اسباب شگفت و ناشناخته هر انسانی به سادگی و آسانی این مطلب را دریافته است که دنیا بر پایه سنت و قانونی است که از آن به قانون علی و معلولی یاد میشود؛ یعنی برای رسیدن به چیزی یا انجام هر کاری اسبابی لازم است، به طوری که بدون اسباب نمیتوان به امری رسید یا آن را تحقق بخشید. از این رو دنیا را دارالاسباب نامیدهاند. در اسلام از قانون فلسفی علیت و معلولیت به عنوان «سنت اسباب» یاد شده است. امام صادق(ع) در این باره میفرماید: ابیالله ان یجری الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شیء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما و جعل لکل علم بابا ناطقا عرفه من عرفه و جهله من جهله ذاک رسولالله(ص) و نحن؛ خدا امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس برای هر چیزی، سبب و وسیلهای قرار داد و برای هر سببی شرح و گشایشی مقرر داشت و برای هر شرحی نشانهای (دانشی) گذاشت و برای هر نشانه، دری گویا نهاد، عارف حقیقی کسی است که این در را شناخت و نادان حقیقی کسی است که به این در نادان گشت، این در گویا، رسول خدا(ص) است و ما. (اصول کافی، ج 1، ص 259، روایت 7) خداوند نیز در آیه 84 سوره کهف میفرماید: انا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شیء سببا؛ ما به وی در زمین تمکین داده و برای هر چیزی سببی را به او دادیم. خداوند در آیات قرآنی و معصومان(ع) در روایات بسیار، اموری را به عنوان اسباب معرفی میکنند که عقل انسانی به آن نمیرسد؛ چرا که عقل آدمی با ابزارهای محدود خود از چنان احاطه علمی برخوردار نیست که بتواند عوالم غیب را دریابد و یا با باطن و ملکوت همین ظواهر امور، ارتباط برقرار کند و اسباب آن را بشناسد. از این رو برای بسیاری از مردم، گاه اموری که به عنوان اسباب تحقق امری معرفی میشود بسیار شگفتآور است و جز اهل ایمان به تعبد، نمیتوانند آن را باور کنند چه رسد که به کار گیرند. به عنوان نمونه در آیات قرآنی از جمله سوره نوح(ع) و نیز آیه 96 سوره اعراف، اسباب ایمان و تقوا به عنوان عوامل افزایش رزق و روزی و بهرهمندی از برکات مادی و معنوی، زمینی و آسمانی معرفی شده است که پذیرش آن برای بسیاری از مردم سخت و دشوار است، زیرا از نظر آنان ایمان و تقوا چگونه میتواند خشکسالی را برطرف کند، یا زمینی را بارور کند و کشت و دام و زراعت و صنعت مردم را بهبود بخشد و یا بلا را بردارد و خیر و خوشی را به ارمغان آورد. عوامل معنوی افزایش روزی در روایات در روایات نیز آمده است که ترک زکات چه بلاهایی برای مردم به ارمغان میآورد که به نظر میرسد اصولا ارتباط منطقی و عقلانی میان ترک زکات و این امور نیست. پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: و لامنعوا الزکاه الا حبس عنهم القطر؛ هیچ گروهی زکات را منع نکرد جز آنکه خداوند باران رحمت را از آنها برمیدارد.(بحار، ج 73، ص 370) آن حضرت همچنین فرمودند: لاتزال امتی بخیر ما تحابوا و تهادوا و ادوا الامانه و اجتنبوا الحرام و قروا الضیف و اقاموا الصلاه و اتوا الزکاه فاذا لم یفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنین؛ امت اسلام پیوسته در خیر و خوبی هستند تا مادامی که با یکدیکر محبت ورزند و به همدیگر هدیه بدهند و امانت را به صاحبش ادا نمایند و از حرام بپرهیزند و مهمانپذیر باشند و نماز به پای دارند و زکات بدهند و چون این تکالیف را انجام ندهند به قحطی و خشکسالی گرفتار میشوند. (بحار، ج 96، ص 14) امام رضا(ع) نیز میفرمایند: اذا حبست الزکاه ماتت المواشی؛ هرگاه زکات داده نشود، چارپایان میمیرند. (بحار، ج 73، ص 373) امام صادق(ع) فرمودند: اذا منعت الزکاه منعت الارض برکاتها؛ هنگامی که زکات داده نشود، زمین برکات خود را میگیرد. (فروع کافی، ج3، ص 505) جالبتر اینکه ترک زکات سبب مصرف شدن همان اموال در طریق باطل معرفی شده است که خیری به شخص نخواهد رسید. امام صادق(ع) فرمودند: من منع حقا لله عز و جل انفق فی باطل مثلیه؛ هر کس حق خدا را نپردازد، در طریق باطل اموال خویش را دو برابر مصرف میکند». (وسائلالشیعه، ج6، ص 25) پیامبر اکرم(ص) نیز فرمودند: من منع ماله من الاخیار اختیارا صرف الله ماله الی الاشرار اضطرارا؛ هر کس مال خود را از اخیار و خوبان جامعه دریغ ورزد و به آنها ندهد، از روی اختیار، مجبور میشود اموال خود را به اشرار و بدان جامعه بدهد. (بحار، ج96، ص130 و 131) همچنین در آیات و روایات صدقه، صله رحم، صلوات و دعا و نیایش و استغفار و مانند آن به عنوان اسباب افزایش روزی و برکت، افزایش عمر، آسایش و مانند آن دانسته شده است که برای بسیاری غیرقابل پذیرش است، زیرا نهایت سببیتی که برای آنها قایل هستند این است که اینها در حوزه روانی میتواند تاثیر داشته باشد و مثلا دعا و صله رحم آرامش روانی را موجب شود، نه آنکه در هستی خارجی تصرف کند و موجب افزایش و کاهش روزی و باران و مانند آن شود. صدقه، تجارت با خدا و عامل فقرزدایی اما براساس آموزههای وحیانی اسلام نمیتوان تنها به اسباب ظاهری و مادی بسنده کرد، بلکه نقش اسباب معنوی و غیرمادی در جهان بیشتر از نقش اسباب ظاهری است. بر این اساس در آیات و روایات بسیاری به عوامل واسباب معنوی چون دعا و قرائت قرآن و استغفار و صلوات و نماز و روزه و مانند آن به عنوان اسباب تاثیرگذار در جهان مادی تاکید شده است. از نظر آموزههای قرآنی اگر انسان بخواهد خودش و جامعهاش را از فقر رهایی بخشد و رزق و روزیاش افزایش یافته و برکات در آن ایجاد شود، باید به عوامل معنوی توجه داشته باشد. جالب اینکه گاه اموری را عامل رهایی از فقر بر میشمارد که در ظاهر، خود عامل فقر است. به عنوان نمونه ظاهر امر این است که وقتی انسان پولی را در اختیار دارد، دادن آن به دیگری و صدقه و انفاق کردن در راه خدا، به معنای از دست رفتن آن پول و افزایش فقر و نداری اوست، اما براساس آموزههای قرآنی، نه تنها صدقه عامل فقر بیشتر نخواهد بود بلکه عامل فقرزدایی از فرد و جامعه است و وضعیت او را بهبود بخشیده و او را دارا میکند و وضعیت مالیاش را بهبود میبخشد. امام صادق(ع) میفرماید: ثلاثه اقسم بالله انها الحق ما نقص مال من صدقه و لا زکاه و لا ظلم احد بظلامه فقدر ان یکافی بها فکظمها الا ابد له الله مکانها عزا و لافتح عبد علی نفسه باب مساله الا فتح علیه باب فقر، به خدا قسم سه چیز حق است: هیچ ثروتی بر اثر پرداخت صدقه و زکات کم نشد، در حق هیچ کس ستمی نشد که بتواند تلافی کند، اما خویشتنداری نمود مگر اینکه خداوند به جای آن به او عزت بخشید و هیچ بندهای در خواهش و درخواستی را به روی خود نگشود مگر اینکه دری از فقر به رویش باز شد. (بحارالانوار، مجلسی، بیروت، ج 75، ص 209، ح 79) امیرمومنان علی(ع) میفرماید: استنزلوا الرزق بالصدقه، با صدقه دادن، روزی خود را فرود آوردید. (کافی الاسلامیه، ج4، ص3، ح5- تحف العقول ص 60- من لایحضره الفقیه ج2، ص 66، ح 1730) آن حضرت در جای دیگر میفرماید: اذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقه؛ هرگاه دچار فقر و نداری شدید با صدقه با خداوند تجارت کنید. (نهجالبلاغه، حکمت 258) املاق به معنای گرفتار شدن به ملق و چاپلوسی است. کسی که فقیر است برای رسیدن به لقمهای نان و رهایی از فقر، زبانباز و چاپلوس میشود. از اینرو املاق را کنایهای از فقر و نداری گرفتهاند. فقیر را فقیر گفتهاند، چون ستون فقراتی ندارد که موجب سرپا ایستادن اوست. در فرهنگ عربی و قرآنی به کسی که گرفتار نداری است فقیر میگویند؛ زیرا چنین شخصی، عامل قوامبخش یعنی ثروت را ندارد؛ چرا که از نظر آموزههای قرآنی، اقتصاد همانند ستون مرکزی چادر است که آن را بر پا میدارد. (نساء، آیه5) وقتی کسی فاقد ثروت و دارایی باشد نمیتواند سر پا بایستد؛ زیرا ستون فقرات ندارد و فاقد عامل قوامبخش است. پس از نظر آموزههای اسلامی کسی یا جامعهای که دچار فقر است، برای رهایی از فقر میبایست با خداوند تجارت کند و راه تجارت با خدا این است که از اموالی که در اختیار دارد بخشی را انفاق کند و صدقه دهد؛ زیرا از نظر قرآن، در هر مالی چه کلان و چه اندک، حق و سهمی الهی است که خاص سائلان و محرومان است (ذاریات آیه 19؛ معارج، آیات 24 و 25) و باید این حق به آنان باز پرداخت شود؛ اما اگر این سهم در مال شخص و یا جامعه بماند، در حقیقت خیانت در امانت صورت گرفته است و خائن هرگز سود و بهرهای نخواهد برد. امام باقر(ع) در اینباره میفرماید: البر و الصدقه ینفیان الفقر و یزیدان فیالعمر و یدفعان عن صاحبهما سبعین میته سوء؛ کار خیر و صدقه، فقر را میبرند، بر عمر میافزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور میکنند. (من لایحضره الفقیه ج2، ص66، ح 1729) به سخن دیگر حتی کسانی که به دنبال تکاثر نه کوثر هستند و میخواهند بر ثروت خویش بیفزایند، با صدقه دادن میتوانند ثروت خود را افزایش دهند و بدان برکت بخشند. اصولا انسانها خصلتهای بدی چون حرص و بخل دارند (معارج، آیه 19؛ نساء، آیه 128؛ اسراء، آیه 100) و حتی مال سائل و محروم را که خداوند به امانت پیش آنان گذاشته به سائلان و محرومان نمیدهند. خداوند در آیه 100 سوره اسراء میفرماید: قل لو أنتم تملکون خزآئن رحمه ربی اذا لأمسکتم خشیهالانفاق و کانالانسان قتورا؛ اگر شما همه گنجینهها و خزائن رحمت پروردگارم را مالک بودید از ترس انفاق حتما امساک میکردید؛ زیرا انسان بخیل است» به هر حال اگر کسی بخواهد از فقر و نداری رهایی یابد با خدا تجارت کند و حق سائل و محروم را به عنوان کالا به خود سائل و محروم بدهد و بهای آن را از خداوند چند برابر بگیرد. با این روش است که انسان فقیر میتواند بر فقر خود چیره شود و به دارایی برسد و ثروتی برای خود کسب کند. اینکه خداوند حق سائل و محروم را در مال دیگری میگذارد، هم آزمونی برای شخص است و هم کمکی به او تا ظرفیتهای خود را نشان دهد و از آثار بخل و حرص درونی و دیگر صفات رذیله رهایی یابد. از آنجایی که «شح» یک بخل درونی و روانی است رهایی از آن بسیار سخت است. از اینرو خداوند برای درمان آن راه صدقات و مانند آن را قرار داده است. خداوند در آیه 9 سوره حشر میفرماید: و من یوق شح نفسه فأولئک همالمفلحون؛ هر کسی از بخل نفسش، خویش را نگه دارد و تقوا پیشه گیرد پس آنان از رستگارانند. در حقیقت راه رستگاری در آن است که انسان صدقه دهد و انفاق کند تا از بیماری درونی بخل رهایی یابد. این رستگاری در دنیا و آخرت رقم خواهد خورد و آرامش و آسایش دنیایی را نیز به دنبال خواهد داشت زیرا کسی که از اولیای الهی شده هیچ اندوهی از گذشته و ترسی از آینده ندارد و در آرامش و آسایش خواهد بود؛ چرا که به خداوند اعتماد کرده است.
موضوع مطلب :
هو فقر جهل و عبادت تفکر
قال النبی (ص): یا علی! لا فقر اشد من الجهل ولا عباده مثل التفکر . پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای علی! هیچ فقری شدیدتر از جهل و هیچ عبادتی مثل تفکر نیست.(1) ___________________ 1- بحارالانوار، ج 2، ص 22
موضوع مطلب :
هو بهترین و بدترین مردم حضرت علی(ع) درباره بهترین مردم میفرماید: «بهترین مردم در نزد پروردگار، کسی است که به حق عمل کند و آن را دوست داشته باشد اگرچه به او زیانها و ضررهایی برسد و از باطل دوری کند اگرچه برای او فواید و مزیتهای مادی داشته باشد.» (1 )
در جای دیگری از کلام زیبایشان میفرماید: «بهترین بندگان خدا آن پیشوا و رهبر عادلی است که خود هدایت شده است و دیگران را نیز هدایت میکند.» (2) در کلام دیگری میفرماید: «بهترین مؤمنین کسی است که از همه بهتر جان خود و فرزندانش را در راه خدا تقدیم میکند.» (3) همچنین آن حضرت درباره بدترین مردم میفرماید: «بدترین مردم در پیشگاه خداوند پیشوای ستمگری است که خود گمراه است و دیگران نیز بهواسطه او گمراه میشوند.» (4) و نیز میفرماید: «بدترین برادران کسی است که دیگران را به زحمت بیندازد.» (5) ____________________________ 1- (خطبه 6-125) 2- (خطبه 5-164) 3- (نامه 8-69) 4- (خطبه 6-162) 5- (کلمات قصار، 479) موضوع مطلب :
هو آثار سوء شهوترانی بر قلب سالک بدان ای سالک راه خدا!) سر اینکه انسان به مبدأ و معاد معتقد است ولی حب به دنیا دارد، این است که این مفاهیم جزء واردات قلبیه او نشده است، و سر اینکه این مفاهیم در دل وارد نشده، این است که شهوت مانع گردیده و راه را برای ورود این اعتقادات عقلی به قلب بسته است. نفسانیات مانع شده تا این اعتقادات، وارد دل شود و به صورت باور دربیاید. اینکه میبینید بین عمل و اعتقاد افراد تفاوت وجود دارد برای این است که عمل از دل بیرون میآید، نه از عقل و اعتقاد (ذهنی)، در قلب این آدمها هم، غیر از آن چیزی است که عقل آنها میگوید. این عقل را از کار میاندازد. در روایتی خداوند به حضرت داود فرمود: خودت را از قلوب معلق به شهوات دنیا برحذر بدار! چرا؟ «فان... قلوبهم محجوبه عنی» چون این قلبها از من در حجابند. (بحارالانوار، ج 75، ص 311) ما در بعضی روایات داریم که میفرماید: علت این مسئله این است که شهوت و غضب این افراد، میخواهد به صورت گسترده و آزادانه عمل کند. آزاد بودن نسبت به خواستههای شهوانی و یا به تعبیر دیگر، آزادی در هواهای نفسانی، حجابی بر روی عقل و قلب انسان آورده و سلامت آنها را از بین میبرد.(1 ) ____________________ 1- رسائل بندگی، آیتالله شیخ مجتبی تهرانی، ص 84 موضوع مطلب : هو
موضوع مطلب : هو
موضوع مطلب : هو « همت بالابرنده و شهوت خوارکننده »
امام علی علیه السلام:
هیچ چیز همچون همّت، آدمى را بلندمرتبه نمیگردانَد و هیچ چیز مانند شهوت او را خوار نمیکند.
عیون الحکم والمواعظ: ص 484 ح 8928 / دانشنامه قرآن و حدیث: ج9 ص188
موضوع مطلب : هو « آثار و فواید مسواک »
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
بر شما باد مسواک کردن! مسواک کردن چه کار خوبى است؛ لثه را محکم میکند، بوى ناخوشایند دهان را میزداید، معده را اصلاح میکند، بر درجات بهشتى میافزاید و شیطان را به خشم میآورد.
نهج الفصاحه ، ح 1975 / آینه یادها : ص 43 موضوع مطلب : هو
حقیقت نفس (انسان) چیست؟ چگونه از شناخت نفس به شناخت خدا می رسیم؟ نفس عبارت از قوه ای است که در جسم موجود است یا به آن تعلق می گیرد و منشأ آثار گوناگون است
برخی اجسام دارای آثاری می باشند که به صورت یکنواخت از آن ها ظهور می یابند، مثلاً آتش همواره دارای اثر سوزندگی یا ایجاد حرارت است. یخ همواره سرد و خورشید همیشه سوزان است و نور افشانی می کند،بنابراین آثار این اجسام به صورت یکنواخت ظاهر می گردد..
اجسام دیگری هستند که آثار یکنواختی ندارند، مثلاً انسان گاهی نشسته است و گاهی ایستاده؛ زمانی می خندد و زمانی می گرید؛ هم چنین دارای ادراکات متفاوتی است و این آثار از خاستگاه واحدی سرچشمه می گیرد که نام آن را نفس می گذاریم.
پس نفس امری است که منشأ آثار مختلف و ناهمگون در جسم می شود.
برخی نیز میان روح و نفس تفاوت گذاشته اند ومعتقد شده اند که : روح و نفس از نظر فلسفی در بعضی کاربردها با هم تفاوت دارد؛ زیرا اگر آن را به عنوان موجودی مجرد از ماده در نظر بگیریم، از آن تعبیر به روح می شود، اما اگر موجود مجردی باشدکه ارتباط و اضافه و تعلق به بدن دارد، از آن تعبیر به نفس می شود.
نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است، ولی در عمل مادی می باشد، یعنی هر چند از جنس ماده نیست، ولی افعال خود را از طریق ابزارهای مادی انجام می دهد، مانند دانش هایی که انسان ها کسب می کنند که با استفاده از اندام حسی صورت می پذیرد.
روح ذاتاً و فعلاً مجرد است، یعنی ماده نیست و در کنش ها و فعالیت هایش نیازمند به ابزار مادی نمی باشد.
البته معمولاً نفس و روح به صورت مترادف به کار می روند و توجهی به تفاوت بین این دو نمی شود.
اختلافی که میان نفس و روح بیان شد، اختلاف فلسفی است، اما در بحث های اخلاقی معنای نفس غالباً به حالت ها وگرایش های درونی انسان ها و یا قوه ای که درون انسان وجود دارد، اطلاق می شود، ما نند نفس اماره، لوامه، راضیه و مطمئنه.
حال باید دید منظور از این که اگر خود را بشناسیم خدا را می توانیم بشناسیم چیست؟
مراد از معرفت نفس این نیست که کسی چنین بیندیشد که من نبودم و موجود شدم, پس آفریدگاری دارم؛ زیرا این تفکر حصولی که از راه مفاهیم استنتاج شده, همانند سایر دانشهای حصولی و ذهنی است و ممکن است بعد از معرفت آن, اعتراف به مبدأ و معاد حاصل نشود. چنان که ممکن است, شناخت مبدأ آفرینش از راه برهان حرکت و حدوث و مهم تر از همه, برهان امکان و وجوب, که یک سلسله شناخت های حصولی هستند نه حضوری, فراهم گردد ولی اعتراف به مبدأ و معاد را به همراه نداشته باشد.
استدلال بر توحید خدا از پدید آمدن نفس, استدلال از راه آیات آفاقی است؛ زیرا نفس گوشه ای از گوشه ای از گوشه های آفاق است و لذا این نوع شناخت و تفکر را نمی توان معرفت ناب نفس نامید, بلکه استدلال مزبور راهی فکری برای اثبات مبدأ با حد وسط قرار دادن حدوث نفس است.
همان طور که متفکر, درباره جهان خارج و پدیده های آن می اندیشد و از راه برهان حدوث, یا از راه برهان حرکت, و یا برهان نظم و یا برهان امکان و وجوب پی می برد که این جهان به مبدأ فاعلی نیازمند است, درباره خود هم اگر این چنین بیندیشد که من چون حادثم یا متحرکم یا ممکن الوجود هستم, به محدث یا محرک یا واجب الوجود نیازمند و مرتبط هستم. این گونه استدلال گرچه نافع است, ولی این شناخت حصولی است و هرگز معرفت حضوری نخواهد بود و محصول این نوع استدلال هم خودشناسی ناب نیست, تا معرفت ویژه مبدأ و معاد را به همراه داشته باشد, بلکه ثمره آن, خداشناسی مصطلح از راه جهان شناسی است.
اما اگر نفس خود را با علم حضوری مشاهده کند و چنین بیابد که ذاتش عین ربط به موجود مستقل است, حتما مربوط الیه او که خدای سبحان است, به مقدار شهود شخص, مشهودش قرار می گیرد.
البته نه این که با چشم حسی مشهود واقع شود؛ زیرا خداوند را «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار» (1). «چشمها ادراک نمی کند و او چشمها را ادراک می کند» بلکه با حقایق ایمانی و با دیده جان حقیقت را مشاهده می کند. چنان که در کلمات نورانی امیرالمؤمنین(ع) آمده است آن حضرت در جواب مردی که از او سئوال کرد, آیا خدایت را هنگامی عبادت دیده ای؟ فرمود: خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. آن مرد پرسید: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: «ویلک لا تدرکه العیون بمشاهده الأبصار ولکن رأیة القلوب بحقائق الإیمان» (2) «یعنی خداوند را چشم های حسی نمی بیند و ادراک نمی کند لیکن دل ها با حقایق ایمان او را ادراک می کنند.» این شناخت فطری, حضوری و شهودی است.
شناخت حضوری, انتقال از یک علم حضوری به علم حضوری دیگر نیست. چون علم حضوری واقعیتی خارجی و شخصی است و واقعیت شخصی نه کاسب است و نه مکتسب. هرگز با شناخت واقعیتی خارجی و شخصی, نمی توان به حقیقت خارجی و واقعیت شخصی دیگر پی برد. علم شهودی نیز وجودی خارجی است و وجود خارجی از غیر خود حکایت نمی کند.
معنای این جمله که اگر کسی خود را شناخت خدای خود را می شناسد, این است که شناخت نفس که شهودی خارجی است, بدون شهود خدای سبحان ممکن نیست؛ زیرا یافتن خود به علم حضوری، عین یافتن وجود خود است و وجود خود، عین ربط به خداوند است. پس شهود نفس، عین شهود ربط به پروردگار است و غفلت از خداوند با شهود نفس ممکن نیست. چنانکه شهود خداوند با غفلت از نفس سازگار نیست.
اگر انسان واقعیت خودرا به علم حضوری بیابد, چون واقعیت او هیچ حقیقتی جز تعلق به مبدأ آفرینش و ربط به هستی محض ندارد, هرگز ممکن نیست, حقیقت مرتبط خود را ببیند و خدای خود را که طرف این ربط و مستقل این وجود رابط است, مشاهده نکند؛ زیرا حقیقت انسان نه مستقل است و نه به غیر خدای سبحان وابسته است و لذا ممکن نیست انسان با شناخت صحیح خود از معرفت خداوند غافل باشد. البته ربط و فقر برای حقیقت انسان, نسبت به خداوند نظیر زوجیت برای اربعه نیست که لازم ذات باشد؛ بلکه نظیر خود اربعه برای اربعه است که عین ذات اوست.
همان طور که استقلال و غنا برای واجب تعالی عین ذات واجب است, فقر هم برای ممکن عین ذات اوست و برای همین است که اگر کسی خود را بشناسد, چون ذاتش وابسته به خداوند است, یقینا هم خدا رابا روح خود می بیند و هم قیامت را مشاهده می کند؛ زیرا خودش, هم از طرف آغاز خلقت به مبدأ فاعلی مرتبط است, هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غایی وابسته است, هم به «هو الأول» مرتبط است, هم به «هو الاخر». لذا با شناخت خود، هم مبدأ را می شناسد و هم معاد را که «هو الأول والاخر» (3)
و اگر خودش را فراموش کرده باشد هم معاد را فراموش می کند و هم مبدأ را. هم فراموشی مبدأ در اثر فراموشی نفس است و هم فراموشی معاد.
همان طور که بین معرفت نفس و معرفت مبدأ و معاد تلازم است بین نسیان نفس و نسیان مبدأ و معاد نیز تلازم است. یعنی اگر خود را ببیند, ربط خود را با قیامت هم خواهد دید. چنان که مبدأ را هم خواهد دید و اگر حقیقت خود را نبیند، خود راگسیخته از مبدأ و منقطع از قیامت می پندارد. لذا هم مبدأ خود را انکار می کند, هم معاد را، به طوری که منکرانه می پرسد: این مرده های پوسیده را چه کسی دوباره زنده می کند؟
اگر کسی خودش را بشناسد, می داند که «هَلْ أَتی عَلَی الإِنسان حین مِن الدَّهر لَم یَکُن شَیا مَذکوراً» (4)
برهه ای از مراحل هستی بر انسان گذشت که چیزی نبود و در مرحله بعدی چیزی شد ولی قابل ذکر نبود, رفته رفته به هستی انسانی رسید و اطوار گوناگونی را پشت سر گذاشت. بنابراین, انسان اگر حقیقت خود را بیابد که نبود و بود شد, هرگز از شهود مبدأ خود غافل نخواهد بود؛ چنان که از یاد معاد خودیش غفلت نمی ورزد.
حاصل آن که، انسان عین ربط به مبدأ و عین ربط به معاد است و لذا کسی که این ربط را می بیند, چگونه ممکن است مبدأ و معاد را انکار کند؟ چگونه ممکن است به یاد خویشتن خویش باشد ولی به یاد معاد و مبدأ خود نباشد؟ آیه سوره «حشر» و آیه سوره «یس» و حدیث معرفت نفس در واقع همگی با انسجام و هماهنگی یک حقیقت را تبیین می کند. محمد رضا بهروز
پاورقی:
1) سوره انعام آیه103
2) توحید صدوق ص19ح 6
3) سوره حدیدآیه3
4) سوره انسان آیه1
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 116
بازدید دیروز: 85
کل بازدیدها: 280077
|
|||