برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید دی 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
شنبه 92 دی 21 :: 9:3 عصر ::  نویسنده :

هو

هوا پرستی، رمز بدبختی بشر ( سلوک عارفانه)

 

 (بدان ای سالک راه خدا!) قرآن کریم در سوره جاثیه آیه23 می‌فرماید: آیا دیده‌ای آن کسی را که هوای نفس خود را معبود و مطاع خود قرار داده (و جز تأمین خواسته‌های دل خود به فکر چیزی نمی‌باشد) و خداوند او را به‌رغم دانشی که داشت گمراه کرد و بر گوش و قلب او مهر زد و بر چشم او پرده کشید (که از دیدن حقایق محروم باشد).

آری آن حب دنیا که در لسان دین مقدس اسلام مورد ذم و نکوهش قرار گرفته و رمز بدبختی جاودانه انسان، نشان داده شده است همین هواپرستی است که آدمی هوای نفس خویش را معبود و مطاع خود قرار داده و جز خواسته‌های دل، اعتنا به چیزی نمی‌کند و امر و نهی خدا را در شئون زندگی‌اش به حساب نمی‌آورد. این است آن آدمی که دنیا را محبوب اصیل و اصلی خود قرار داده و آن را اقامتگاه دائمی خویش پنداشته است و با تمام قوا در راه تحصیل امتعه آن می‌کوشد. اما انسان تربیت شده در مکتب دین، جمال فوق همه جمال‌های دنیا که آفریننده همه جمال‌هاست به نام الله (جل‌جلاله) مشاهده کرده و محبت او را در مرکز جان نشانده است و همه خواسته‌های دل را در محدوده اذن و رضای خدا پذیرفته و به فضای زندگی‌اش راه داده است او دنیا را گذرگاه و عالم پس از مرگ را اقامتگاه دانسته و آنچه سعی و تلاش دارد در راه تأمین موجبات رفاه در اقامتگاهش به کار برده است و می‌برد.(1)

ـــــــــــــــــــــــــــ

1- بنای بندگی صفای زندگی، آیت‌الله ضیاءآبادی، ص297

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:2 عصر ::  نویسنده :

هو

عوامل فردی کاهش رزق و روزی ( پرسش و پاسخ) 

پرسش:

براساس آموزه‌های وحیانی چه عواملی در عرصه فردی موجبات فقر و کاهش رزق و روزی انسان را فراهم می‌آورد؟

پاسخ:

در بعد فردی عوامل کاهش رزق و روزی به شخصیت افراد شامل: پندار، گفتار و کردار و اخلاق مربوط می‌شود، و با مراجعه به آیات و روایات عواملی همچون بیکاری، تنبلی، بی‌تدبیری یا سوءتدبیر، اخلاق بد، گناه و نافرمانی و... در شمار عوامل کاستی رزق و روزی به حساب آمده است. به بیان دیگر در مقایسه با عوامل افزایش دهنده رزق و روزی بسیاری از آنها در نقطه مقابل و متضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند که فقدان عوامل افزایش دهنده، عوامل کاهش دهنده رابه دنبال دارد. در اینجا به نحو اجمال به اهم عوامل کاهنده رزق و روزی می‌پردازیم.

1- بیکاری و تنبلی

همچنان که کار و تلاش عامل افزایش دهنده رزق و روزی است، تنبلی، کسالت و تن‌پروری عامل کاهنده روزی انسان خواهد بود.

امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرماید: «کسی که نسبت به پاکیزگی و نماز خود تنبلی و کسالت ورزد، امیدی به خیر آخرت او نیست و کسی که نسبت به انجام شایسته امور معاش خود تنبلی ورزد، امیدی به خیر دنیای او نیست. (وسایل الشیعه، ج17، ص59)

همچنین آن حضرت یاران و پیروان خود را از اینکه در تأمین معاش خود وابسته و سربار دیگران باشند برحذر داشته و آنان را به جنبش و فعالیت برای تأمین رزق خود دعوت می‌نمایند. «ولاتکسل عن معیشتک فتکون کدا علی غیرک» در معیشت خود کسالت و تنبلی پیشه مکن در غیر این صورت سربار دیگران خواهی شد. (همان)

علی(ع) تشبیه لطیفی «فقر» را محصول ازدواج بی‌حوصلگی و ناتوانی برمی‌شمرد: «هنگامی که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند، کسالت و ناتوانی با هم ازدواج کردند و از آنان فقر متولد شد». (همان)

یکی از مصادیق کسالت و تنبلی، خواب بین‌الطلوعین است که علاوه بر آثار منفی بر جسم انسان، موجب کاهش رزق او نیز می‌شود.

امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرمایند: «خواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم است و موجب طرد رزق، زشتی و زردی چهره و تغییر آن می‌شود... خداوند ارزاق را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می‌کند. از خوابیدن در این هنگام بپرهیزید.» (مکارم الاخلاق، ص305)

آری در تأمین معاش، نه تنها نباید زحمت خود را بر دوش مردم انداخت، بلکه نباید با دعا و درخواست نابجا، از انجام وظیفه خود شانه خالی کرد و آن را برعهده خدا گذاشت. چرا که چنین دعایی هرگز مستجاب نخواهد شد.

مرحوم کلینی در کافی ج1، ص511 روایتی نقل کرده که دعای سه گروه مستجاب نخواهد شد... و دعای مردی که در خانه خود بنشیند و بگوید، خدایا روزی مرا برسان، سپس به او خطاب شود: آیا راهی برای تأمین رزقت، قرار نداده‌ام؟

2- بی‌برنامگی

همچنان که تدبیر و برنامه‌ریزی در زندگی، نشان کمال شخصیت آدمی و از موجبات افزایش رزق و روزی انسان به حساب می‌آید، در نقطه مقابل آن، بی‌تدبیری و سوءتدبیر در زندگی، موجب فقر و تهیدستی خواهد گردید.

علی(ع) در زمینه تدبیر و برنامه‌ریزی امر معاش می‌فرمایند: ترک التقدیر فی المعیشه یورث الفقر، بی‌تدبیری و بی‌برنامگی در زندگی و امر معاش فقر را به ارث می‌گذارد. (خصال، ص504)

همچنین آن حضرت درمورد آثار حسن تدبیر و سوءتدبیر در امر معاش می‌فرمایند: «حسن التدبیر ینمی قلیل المال، و سوءالتدبیر یفنی کثیره» برنامه‌ریزی صحیح اقتصادی، مال اندک را افزایش می‌دهد و برنامه‌ریزی غلط، مال فراوان را نابود می‌کند. (الحیاه، ج4، ص884)




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:1 عصر ::  نویسنده :

هو

 

پرهیز از خبرچین‌ها ( جکایت خوبان)


داودبن قاسم می‌گوید: من به همراه حسن‌بن محمد عقیقی و عده‌ای، در زندان معروف خشیش زندانی بودیم که ابومحمد (امام عسکری)(ع) و برادرش جعفر نیز وارد شدند. در زندان ما مردی بود که خود را علوی معرفی کرده بود. همه ما از زندانی شدن حضرت ناراحت و نگران شدیم. حضرت روبه ما کرد و فرمود: اگر این مرد- که از شما نیست- در میانتان نبود، زمان آزادی شما را می‌گفتم، پس با دست به آن مرد اشاره کرد و از او خواست بیرون رود. بعد از بیرون رفتن وی به ما فرمود: «از این مرد برحذر باشید، او از شما نیست و همه اسرار شما را که به یکدیگر گفته‌اید در ورقه‌ای نوشته و در میان لباسهایش پنهان کرده است تا به خلیفه گزارش کند. یکی از زندانیان آن مرد را تفتیش کرد و آن نوشته را بیرون آورد. متوجه شدیم که همه اسرار ما را که بسیار مهم نیز بودند در آن نوشته است.(1) بنابراین مؤمن باید کسی باشد که امام علی(ع) فرمودند: «اشرف المؤمنین اکثرهم کیساً» شریف‌ترین مؤمنان زیرک‌ترین آنهاست. (غررالحکم و دررالکلم، ص322   )

1- مناقب، ج4، ص424




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:0 عصر ::  نویسنده :

هو

بالاترین امتیاز انسان(1)

خدای متعال در این عالم، نظام تکوینی برقرار کرده و بر اساس آن سلسله اسباب و مسببات بی‌شماری ایجاد فرموده که از راه آنها پدیده‌های این عالم شکل می‌گیرد و به نتیجه می‌رسد؛ آفتاب می‌تابد و تأثیراتی روی دریاها می‌گذارد، بخاری بلند می‌شود و به صورت باران در جاهای دیگر می‌بارد و سپس گیاهانی می‌روید و میوه‌هایی به ثمر می‌نشیند. این همان نظام تکوینی است که خداوند مقرر فرموده و در آن سلسله بی‌شماری از اسباب و مسببات در کارند تا پدیده‌های این عالم به وجود بیایند. یک نوع از این پدیده‌ها نیز انسان است. پیدایش، حفظ، سلامتی‌، رشد و تکامل جسمی و روحی انسان نیز یک نظام تکوینی است. این نظام شامل همه مخلوقات از فرشتگان گرفته تا کوچک‌ترین موجودات جاندار و حتی بی‌جان می‌شود و تحولاتی که این موجودات پیدا می‌کنند همه تابع این نظام تکوینی است، اما در کنار نظام تکوین، نظام خاص دیگری برای انسان مطرح است که محورش رفتارهای اختیاری اوست. در نظام تکوین آنچه مربوط به علم پزشکی می‌شود این است که مثلا وقتی این دارو وارد بدن می‌شود یا وقتی این ماده غذایی اثر خودش را می‌بخشد یا همه پدیده‌های فیزیولوژیکی یا شیمیایی که تحقق پیدا می‌کند، تقریبا جبری است، اما قوام نظام دوم به رفتار اختیاری است و به انسان اختصاص دارد. در میان مخلوقات ـ تا ‌جایی که ما می‌شناسیم ـ انسان[1] تنها موجودی است که ویژگی‌ انتخاب را دارد. در نظامی که خداوند، برای انسان قرار داده تنها روابط تکوینی، طبیعی و فیزیکی حاکم نیست. این نظام امر، نهی و تکلیف دارد و خود انسان است که باید با اختیار خود اقدام کند. بر اساس این نظام، خداوند افزون بر عقل، انبیا را نیز برای هدایت بشر می‌فرستد تا تکالیف انسان را ابلاغ کنند. آثار این تکلیف وقتی ظاهر می‌شود که انسان با اختیار کاری را انجام دهد یا ترک کند: فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ[2]. امتیاز انسان نیز به همین اختیار است؛ چون انسان با این ویژگی مظهر قدرت و اختیار خدا می‌شود .

بدترین جنبندگان

برای اینکه انسان بتواند این مسئولیت را به درستی بر عهده بگیرد ابتدا باید بفهمد خودش چیست و با موجودات دیگر چه تفاوتی دارد و جایگاهش در عالم هستی کجاست و چه تحولات، رشد و تنزلی ممکن است پیدا کند؟ اگر این مسایل را درک نکند به تعبیر قرآن با حیوانات تفاوتی ندارد و بلکه بدتر از حیوانات است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ[3]. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ[4]. از تطبیق این دو آیه به دست می‌آید که کفر در اثر جهل است و اگر انسان بینش صحیحی داشته باشد کافر نمی‌شود و می‌فهمد ایمان به خدا به نفع و صلاح اوست و آن را انتخاب می‌کند. اینکه کسانی ایمان نمی‌آورند بخاطر این‌ است که درست فکر نکرده‌اند و نفهمیده‌اند؛ البته ممکن است این نفهمیدن نیز با مسئولیت خودشان باشد و در این راه کوتاهی و تنبلی کرده باشند. خداوند درباره اینها می‌فرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[5]خدا ابزار تعقل و فهم‌ به آنها داده، اما ازآن استفاده نمی‌کنند. اینان از چارپایان بدترند. چارپایان چون ابزارش را ندارند نمی‌فهمند، اما اینها ابزار فهم را دارند، ولی نمی‌فهمند؛ بنابراین اینها از آنها بدترند. اولین شرط برای اینکه انسان بتواند از نعمت‌های مخصوص او که عالی‌ترین نعمت‌های خداست استفاده کند، این است که خودش را بشناسد؛ بداند که چه کسی است؟ کجاست؟ برای چه آفریده شده و چه نقشی می‌تواند در عالم داشته باشد؟

بالاترین امتیاز انسان

یکی از ویژگی‌هایی که انسان باید درک کند تا بفهمد چه موجود بزرگ و شریفی است، این‌ است که خدا موقعیتی به او می‌دهد که مجرای رحمت‌های بی‌پایان الهی نسبت به دیگران می‌شود، چنانکه نه تنها خودش استفاده می‌کند، بلکه مجرای فیض الهی برای سایر مخلوقات نیز می‌شود و این یکی از بالاترین امتیازهای انسان است. نمونه کامل کسانی که از این موقعیت استفاده کردند، انبیا و اولیا هستند که نه تنها در این دنیا دیگران را هدایت می‌کنند بلکه در آخرت نیز آنان را شفاعت می‌کنند و به بهشت می‌رسانند. این مقام بسیار عالی است، اما ما درست آن‌ را تصور نکرده‌ایم. همه آرزو داریم فاطمه‌زهرا(س) ما را شفاعت کند، اما درباره این مقام چه می‌دانیم؟ شفاعت مقامی است که خدا به انسان می‌دهد و انسان می‌تواند به وسیله آن میلیون‌ها انسان دیگر را از آتش نجات بدهد؛ البته این مقام نیز بی‌حساب و کتاب نیست و نظام خاص خودش را دارد، اما مقامی بسیار عالی است که می‌تواند این همه اثر بگذارد. این نوعی وساطت در فیض است که بالاترین مقام آن مخصوص چهارده معصوم (ع) است، اما در روایات مراتب پایین‌تری از این مقام برای دیگران نیز ذکر شده است تا جایی که طبق روایات حتی مؤذن نیز می‌تواند شفاعت ‌کند؛ کسی که اذان می‌گوید تا مردم بیدار ‌شوند و نماز ‌بخوانند، در روز قیامت نیز می‌تواند آنها را شفاعت کند. او که در این‌ دنیا وسیله شده تا آنها نماز صبح خود را بخوانند، در آن عالم نیز دست آنها را می‌گیرد و به بهشت می‌برد. همچنین معلم هم می‌تواند شاگردش را شفاعت ‌کند و الی آخر. کسانی که در امور مادی و نعمت‌های دنیوی واسطه فیض می‌شوند و به انسان‌های دیگر کمک می‌کنند، در واقع واسطه‌ای برای رساندن نعمت‌های خدا به دیگران هستند و هرچند خودشان نیز بهره‌مند شده و استفاده کرده‌اند، اما اینکه توانسته‌اند واسطه فیض خدا به دیگران باشند، ارزشمند است.

منظور از بیان این دو مقدمه (نظام تکوین و تشریع و ارزشمندی جایگاه انسان در عالم) بیان ارزش انسان بود. اینکه بفهمیم انسان می‌تواند ارزش خود را به حدی برساند که مجرای فیض الهی برای دیگران باشد. دادن نعمت‌های مادی حتی پول دادن به دیگران، تلاش برای حفظ سلامتی مردم یا معالجه و برگرداندن نعمت سلامتی به بیماران، همه، نوعی مجرای فیض خدا بودن است. فهم صحیح، تکامل ایمان و شناخت وظیفه‌، یکی از نعمت‌های خداست، اما اگر کسانی واسطه شوند که دیگران از این نعمت بهره‌مند گردند و معرفت پیدا کنند، به نوعی در فیض الهی واسطه شده‌اند.

مراتب واسطه شدن برای فیض الهی

 یکی از مراحل انسان‌شناسی این است که انسان بفهمد خداوند چنین موجود حقیری را که از یک اسپرم به وجود آمده به جایی می‌رساند که می‌تواند مجرای فیض او در امور مادی و معنوی شود. چه عظمتی خداوند به انسان می‌دهد: هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا[6] چیز قابل ذکری نبود، ولی به کجا می‌رسد! ما برای اینکه موقعیت خود را در عالم بفهمیم و بتوانیم وظیفه خود را درست انجام دهیم، باید بفهمیم چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم. اگر بخواهیم مجرای فیض خدا برای دیگران باشیم، باید بفهمیم این توانایی چقدر و در چه چیزهایی است؟ همان طور که عرض کردم ممکن است کسی زحمت کشیده، ثروتی به دست آورد و آن را به صورت وقف یا هبه صرف فقرا کرده یا به مصرف عموم برساند. این نوعی مجرای فیض بودن است و در واقع حاصل عمر او این می‌شود که برای سیر شدن شکم فقرا واسطه شده است. مرحله بالاتر این است که کسی، بیماری‌ انسانی را برطرف کند. بنابراین انسان می‌تواند یک عمر تلاش کند و حاصلش همین باشد؛ همچنانکه تجار و اهل خیری بوده و هستند که ثروت خود را صرف استفاده دیگران می‌کنند. این همه اوقاف که بخصوص در ایران وجود دارد نمونه آن است. شاید کمتر کشوری مثل ایران این همه اوقاف داشته باشد. پیشینیان ما با زحمت‌ فراوان، خون دل، عرق جبین و کد یمین پولی جمع می‌کردند و حاصل آن را برای فقرا و مصارف دیگر وقف می‌کردند، حتی برای مصارفی مانند علوفه چهارپایان و مرکب‌هایی که زوار سیدالشهدا را به کربلا می‌برند، وقف می‌کردند و همه این کارها بسیار بزرگ و ارزشمند است.

سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی(دامت برکاته) در جمع تعدادی از پزشکان مرتبط با دفتر پژوهش‌های فرهنگی ـ23/4/1391

ـــــــــــــــ

[1] . البته قرآن از جن نیز به عنوان موجودی مختار یاد می‌کند که ما درباره آنها اطلاعات زیادی نداریم.     [2] . کهف،‌29.                 [3] . انفال، 22.

[4] . انفال،‌55.         [5] . اعراف، 179.             [6] . انسان، 1.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 19 :: 11:45 عصر ::  نویسنده :

هو


چگونه بخوریم تا سالم بمانیم


1 - آغاز غذا با نام خدا

غذاى خود را با نام خدا آغاز کنید

امام على (علیه السلام ) فرمودند:

به هنگام غذا خوردن خداى را یاد کنید و از بیهوده گوئى اجتناب نمائید زیرا که طعام نعمت و رزقى از خداوند است و بر شماست که در آن خداى را یاد کرده و شکر گوئید.

فروع کافى ، ج 6، ص 296

2 - نمک قبل از غذا

ابتداى غذا، کمى نمک بخورید

حضرت على (علیه السلام ) فرمودند:

پرخورى موجب از بین رفتن و نابودى هوشیارى و زیرکى است .

مستطرف ، ج 1، ص 180

10 - پرخورى

از پرخورى بپرهیزید تا تندرست بمانید

امام على (علیه السلام ) فرمودند:

یا کمیل ! شکمت را از خوراک پر مکن ، براى آب هم جا بگذار و براى هوا هم قرار بده ، تا اشتها دارى دست از خوراک بردار، اگر این کارها را انجام دادى خوراک بر تو گوارا گردد، همانا تندرستى با کم خوردن و کم نوشیدن است .

تحف العقول ، ص 66

11 - اشتها به غذا

از خوردن غذایى که بدان اشتها ندارید، بپرهیزید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

بر حذر باش از آنکه ، بخورى آنچه را اشتها ندارى که باعث حماقت و نادانى مى گردد.

لئالى الاخبار، ش 2

12 - سیر بودن دائمى

از همیشه سیر بودن بپرهیزید

امام على (علیه السلام ) فرمودند:

از همیشه سیر بودن و بسیار خوردن بپرهیزید که این کار بیمارى ها و رنج ها را بر مى انگیزاند.

غررالحکم ، ج 51، ص 151

13 - حرام خوردن

از غذاى حرام دورى گزینید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

هر که لقمه اى از حرام بخورد، تا چهل شب نمازش مقبول نگردد و تا چهل روز دعایش مستجاب نشود و هر گوشتى که از حرام بروید، آتش به آن سزاوارتر باشد.

بحارالنوار، ج 66، ص 314

14 - غذاى داغ

از خوردن غذا داغ اجتناب نمایید.

امام على (علیه السلام ) فرمودند:

غذاى گرم را وا نهید تا سرد شود زیرا، براى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) غذا حاضر کردند (ایشان ) فرمودند: وا نهیدش تا سر شود و قابل خوردن گردد، که خداى عزوجل آتش به ما نمى خوراند، و برکت در غذاى خنک است .

فروع کافى ، ج 6، ص 322

15 - در جمع خوردن

بهتر است در جمع غذا بخورید

پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

محبوبترین خوراکى در پیشگاه خدا چیزى است که دست ها بر آن زیاد باشد. (خورنده ى آن بسیار باشد.)

نهج الفصاحة ، ص 15

16 - فوت کردن در ظرف غذا

از نوشیدن آب ، پس از غذاى چرب اجتناب نمائید

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

آب خوردن روى غذاى چرب ، درد را به هیجان آورد.

وسائل الشیعه ، ج 17، ص 190

25 - آب سرد و غذاى گرم

از نوشیدن آب سرد پس از غذاى گرم بپرهیزید

امام رضا (علیه السلام ) فرمودند:

نوشیدن آب سرد پس از غذاى داغ و شیرینى ، باعث از بین رفتن و فساد دندان ها مى گردد.

بحارالانوار، ج 4

26 - زیاد نوشیدن

از زیاد خوردن و زیاد نوشیدن بپرهیزید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

دل هاى خویش را با زیاد خوردن و زیاد نوشیدن نمیرانید، که دل چون زراعت است ، وقتى آب آن زیاد شد خواهد مرد.

نهج الفصاحة ، ح 2489

27 - جرعه جرعه نوشیدن

بهتر است آب را جرعه جرعه بنوشید

حضرت على (علیه السلام ) فرمودند:

بارها ناظر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) بودم ، آن حضرت هرگاه آب مى آشامید، سه مرتبه در بین آشامیدن نفس مى کشید، و رد هر مرتبه که مى خواست شروع به آشامیدن کند به نام خدا شروع مى کردند و بعد از نفس کشیدن الحمدلله مى گفتند.

بحارالانوار، ج 1، ص 476

28 - سر کشیدن آب

هنگامى که آب مى نوشید آب را یک مرتبه سر نکشید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

هرگز تشنه شدید آنچنان آب بیاشامید که گویى آب را مى مکید و هرگز آن را لاجرعه (یکمرتبه ) سر نکشید، بلکه آن را بمکید.

طب النبى ، ص 5

29 - نوشیدن در ظرف ترک خورده

سعى کنید در ظروف ترک خورده آب ننوشید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

از کناره ى دستگیره ى ظرف و جاى شکستگى آن آب نیاشامید.

سفینة البحار، ج 1

30 - ایستاده نوشیدن

سعى کنید ایستاده آب نیاشامید

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

فردى از شما ایستاده آب نیاشامد.

طب النبى ، ص 4

31 - اسراف کردن

در خوردن و نوشیدن از اسراف بپرهیزید

خداوند سبحان در قرآن کریم مى فرماید:



خصال ، ص 481

38 - استراحت پس از غذا

پس از صرف غذا کمى استراحت نمائید

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

به پشت خوابیدن ، پس از خوردن غذا، بدن را فربه و غذا را هضم مى کند و ناراحتى را برطرف مى گرداند.

(معمول امام رضا (علیه السلام ) آن بود که هرگاه غذا تناول مى کرد به پشت مى خوابید و پاى راستش را بر روى پاى چپش قرار مى داد.

سفینة البحار، ج 1، ص 27

39 - حمام کردن پس از غذا

هرگز با شکم پر حمام نکنید

امام رضا (علیه السلام ) فرمودند:

با شکم پر حمام نگیرید چون سبب تولید قولنج مى شود.

رسالة ذهبیه ، 29 - 26

40 - دو توصیه ى مهم !

تا گرسنه نشدید غذا نخورید و تا سیر نشدید دست از غذا بکشید

پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمودند:

در حالى غذا بخور که اشتها داشته باشى و هنگامى دست از غذا بکش ‍ که هنوز اشتهایت باقى است .

بحار، ج 62، ص 291

41 - چهار توصیه مهم !

این چهار توصیه ى مهم را حتما بکار بندید

حضرت على (علیه السلام ) به فرزندشان امام حسن (علیه السلام ) فرمودند:

چهار کلمه به تو مى آموزم که تو را از درمان بى نیاز سازد.

- تا گرسنه نباشى غذا مخور، و هنوز مایل به غذا باشى دست از آن بردار، غذا را به جا و نیکو بخور (خوب بجو) و هنگامى که خواستى به بستر روى خود را به بیت الخلاء عرضه کن (به مستراح برو)

خصال ، ح 60

و اما چند تذکر...

...و در پایان به این چند نکته نیز توجه کنید:

1 - همیشه سعى کنید از غذاهاى بهداشتى و تازه استفاده نمائید.

2 - از غذاهاى متنوع استفاده کنید تا نیاز بدنتان به ویتامین هاى گوناگون را فراهم آورید.

3 - هنگام خوردن غذا در جمع ، به ظرف غذاى دیگران نظر نیندازید.

4 - بهتر است پس از صرف غذا براى هضم غذا، کمى قدم بزنید.

5 - از افراط در خوردن غذاهاى چرب ، سرخ کردنى ها و شیرینى جات بپرهیزید.

و... درست بخورید تا همیشه سالم بمانید.

سیدرضا حسینى




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 19 :: 9:27 عصر ::  نویسنده :

هو


رژیم غذایی مناسب برای سلامتی از نگاه امام رضا(ع)

یکی از سفارشات مهم امام رضا علیه السلام در این زمینه عدم پرخوری و سعی در میانه روی در خوردن است؛



به گزارش پایگاه اطلاع رسانی امام رضا تی وی در آموزه های دینی رعایت اصول خوردن و آشامیدن مورد تأکید جدی قرار گرفته است. امروزه تغذیه نامناسب را یکی از عوامل بسیار مهم در شکل گیری بسیاری از بیماریها مانند: دیابت، چربی خون بالا و بیماری های قلبی و عروقی می دانند. امام رضا علیه السلام قرن ها پیش با اشاره به موضوعاتی چون تدبیر در خوردن و آشامیدن، تغذیه مناسب، آداب آشامیدن و... الگوی کاملی را برای پیشگیری از انواع بیماریها مطرح کرده ا ند.
یکی از سفارشات مهم امام رضا علیه السلام در این زمینه عدم پرخوری و سعی در میانه روی در خوردن است؛ یعنی نه آنقدر بخوریم که دچار بیماری پرخوری شویم و نه آنقدر کم بخوریم که نای حرکت نداشته باشیم.
در معارف اسلامی تأکید شده است که قبل از اینکه کاملاً سیر شویم دست از غذا خوردن بکشیم و همچنین بدترین چیزها نزد خداوند تعالی شکم پر قلمداد شده است.
امام رضا علیه السلام همچنین می فرمایند: کسی که زیاد غذا بخورد از آن غذا تغذیه نمی شود و کسی که به اندازه غذا بخورد از آن غذا نفع می برد.(1)
یکی دیگر از سفارشات امام رضا (ع) در این زمینه عدم تغییر ناگهانی در عادات غلط غذایی و برعکس تغییر تدریجی آنها است. امام رضا (ع) بر اساس رعایت اعتدال برای هرماه و هر فصل غذای خاصی را توصیه کرده اند که ما در توصیه های پزشکی امام رضا (ع) برای هر ماه متذکر می شویم.
امام رضا علیه‏السلام در یک توصیه کلی می فرمایند: خداوند تبارک و تعالى هیچ خوردنى و نوشیدنى را حلال نکرده است مگر آن‏که در آن سود و صلاحى بوده و هیچ خوردنى و نوشیدنى را حرام ننموده، مگر آن‏که در آ ن زیان و نابودى و فسادى بوده است، پس هر چیز سودمندى نیرو بخش جسم، که باعث تقویت بدن است حلال شده است و هر چیزى که قواى جسمانى را از بین ببرد و یا موجب مرگ شود حرام است. (2)
امام رضا (ع) ضمن توصیه به رعایت میانه روی در مصرف مواد غذایی می فرمایند: کسانی که در مصرف گوشـــت گاو و شکار زیاده روی می کنند به اختلال مشاعـر و بهت زدگی دچار شده و این اشخاص به مرض فراموشــی و کند ذهــنی مبــتلا می شوند. توصیـه می کنم که از زیاده روی در خوردن پیاز خودداری کنید زیرا پیاز زیاد رنگ نشاط و شادی را از چهره می برد و سایه ای غم انگیز به سیما فرو می اندازد.
امام رضا(ع) همچنین می فرماید: به اندازه توان و میل خود در تابستان غذای با طبع سرد و در زمستان غذای با طبع گرم و در دو فصل دیگر غذای معتدل بخورید.
امام رضا(ع) توصیه می کنند که سردی ها را در فصل گرم و گرمی ها را در فصل سرد مصرف کرده و در فصل معتدل بهار و پاییز از غذای معتدل استفاده کنید. بنابراین نباید در فصل بهار و پاییز غذاهای خیلی گرم و خیلی سرد را مصرف کرد. وقتی وارد فصل زمستان شدیم، می توانیم میزان مصرف گرمی ها را افزایش دهیم.
و در حدیثی از امام رضا(ع) آمده است: لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ : اِسْتَـکْثِروا لَنا مِنَ الباذَنـْجانِ، فَاِنَّهُ حارٌّ فى وَقْتِ الْبَرْدِ، بارِدٌ فى وَقْتِ الْحَرِّ، مُعْتَدِلٌ فِى الاوقاتِ کُلِّها جَیِّدٌ فى کُلِّ حالٍ؛ امام به یکى از پیشکاران خود فرمود : براى ما، بادمجان زیاد تهیه کنید، چرا که در هنگام سرما، گرم و در هنگام گرما، سرد است، در همه اوقات، معتدل و در هر حال، خوب است. (3)
همچنین امام رضا علیه‏السلام در بیانی حکیمانه می فرمایند: اِذا جُعْتَ فَکُل وَاِذا عَطِشْتَ فَاشْرَبْ وَ اِذا هاجَ بِکَ البَولُ فَبُلْ، وَ …، چون گرسنه شدى بخور، چون تشنه شدى بنوش، چون ادرار بر تو فشار آورد، ادرار کن، … ، که اینها مایه تن درستى است.(4)
یکی دیگر از توصیه های امام رضا (ع) رعایت اعتدال در وعده های غذایی است. امام رضا(ع) فرمودند:« الَّذِی یَجِبُ أَنْ یَکُونَ أَکْلُکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ عِنْدَ مَا یَمْضِی مِنَ النَّهَارِ ثَمَانُ سَاعَاتٍ أَکْلَةً وَاحِدَةً أَوْ ثَلَاثَ أَکَلَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ تَتَغَدَّى بَاکِراً فِی أَوَّلِ یَوْمٍ ثُمَّ تَتَعَشَّى فَإِذَا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی فَعِنْدَ مُضِیِّ ثَمَانِ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ أَکَلْتَ أَکْلَةً وَاحِدَةً وَ لَمْ تَحْتَجْ إِلَى الْعَشَاءِ؛ وعده بایسته در خوراک آن است که چون هشت ساعت از روز می گذرد یک بار غذا بخوری، یا در دو روز سه وعده غذا میل کنی (بدین ترتیب که) در پگاه نخستین روز، ناشتایی بخوری سپس در همان روز شام بخوری و سپس چون دیگر روز فرا رسد، پس از گذشت هشت ساعت از آغاز روز، یک وعده ی دیگر بخوری و در آن روز نو به شام نیازی نیست». (5)
پانوشتها:
1. طب الامام الرضا ،صفحه 14
2. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 333، ح 2
3. طب الائمة، ص 139
4. فقه الرضا، ص 340
5. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار،ج59،ص 311




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 19 :: 6:13 عصر ::  نویسنده :

هو

 

هوای تازه


همه چیز از جایی شروع می شود که فراموش می‌کنیم یعنی یا غرق در روزمرگی می شویم یا اینکه یادمان می رود حساب و کتابی هم هست. شاید به خاطر این باشد که خیلی مادی گرا شده ایم و همه چیز را باید با چشم سر ببینیم. آنقدر که در فضای این ابزار مدرنیته و جامعه جهانی اطلاعات و ارتباطات غوطه ور شدیم همه چیز را هم بر همین اساس می سنجیم و... جایی نوشته بودند: گویا کارکرد جمله «این مکان به دوربین مدار بسته مجهز شده است» خیلی بیشتر است از «عالم محضر خداست. در محضر الهی معصیت نکنیم   .»

واقعا آنقدر که ما از مردم و دوستان و جامعه خود شرم داریم، از خدا هم شرم داریم؟

البته شرم که نه. بیشتر نگران آبرو، ‌وجهه ‌و شخصیت خودمان هستیم. آنقدر که ظاهرمان با باطنمان متفاوت است. آنقدر که هیچ‌وقت جرات نداریم کارهایی را که در خلوت انجام می‌دهیم، در جامعه انجام ‌دهیم. اصلا دنبال کارهای خیلی شخصی نگردید. طوری که در خانه غذا می‌خوریم، در مهمانی و رستوران نمی‌خوریم. طرز حرف زدنمان یا رفتارمان در خانه اصلا شبیه رفتارمان در اداره نیست. فکر‌ها و آرزوهایمان را بلند بلند نمی‌گوییم، چون آبرویمان می‌رود اگر مردم بفهمند چه فکرهایی در سر داریم. یاد پسر بچه نقاش داستان افتادم که با نگاه کردن در چشم افراد آرزوهایشان را نقاشی می‌کرد. بچه‌ها خیلی سریع دور پسر بچه جمع می‌شدند، چون می‌خواستند به آرزوهایشان که بادکنک، توپ و عروسک بود برسند. اما بزرگترها جرات ظاهر شدن جلوی پسر بچه را نداشتند. چون چشم به مال و جان و ناموس دیگران داشتند. نمی‌خواستند به راحتی آبرویشان جلوی مردم برود.

دست‌درازی به مال و ناموس مردم و خوردن حق دیگران، چیزهایی است که در خلوت به راحتی انجام می‌دهیم و جلوی دیگران برای موجه نشان دادن خودمان، نه. کاش دوربین مدار بسته‌ای هم بود که به جز خدا، خودمان هم می‌توانستیم اعمال خودمان را ببینیم. وقاحت برخی فکرها و اعمالمان را در خلوت می‌دیدیم و شاید از خودمان خجالت می‌کشیدیم. چه بسیار کارها که ظاهرا در محضر خداوند جایز است و در جلوی دوربین مدار بسته نه.

مشکل از جایی شروع می شود که نقش دین و حضور حضرت حق در زندگی ما کمرنگ می شود و تنها به وقت گرفتاری دست و نگاه و دلمان به سمت آسمان می رود. این ناسپاسی و ناشکری را او البته مقابله به مثل نمی کند اما وای از روزی که ما را به خودمان واگذار کند...دیگر خودمان هم به خودمان رحم نمی کنیم. کاش «عالم محضر خداست» را همیشه جلوی چشممان می?‌دیدیم...

نسرین صادق‌?پور




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 19 :: 6:12 عصر ::  نویسنده :

هو

داستان بی‌خدایی و فرجام آن

 

 

بی خدایان متولد می‌شوند!

در سده های گذشته هر کدام از انواع بشر یک سری خدای مصنوعی برای خود ساختند و حتی یک سری از مردم که نتوانستند خدای حقیقی را کشف کرده و راه را از بیراهه تشخیص دهند، از دسته قبلی هم فراتر رفتند و گفتند که اصلاً خدایی وجود ندارد. حداقل اینکه دسته قبلی به این اعتقاد رسیده بودند که نیرویی فراتر از بشر وجود دارد ولی دسته جدید که چند صد سالی هم از گسترش جهانی آنها می‌گذرد به این عقیده هم نرسیدند و پوچ‌گرایی را ترویج کردند که از جمله آنها می توان به گروههای نهیلیسم اروپا و آمریکایی در سالهای بعد از تجدد و عصر صنعتی‌اروپا اشاره کرد.

واژه آتئیسم در زبان انگلیسی از واژه یونانی گرفته شد که به معنی «بدون خدایان» است که البته بعد از پیدایش اولین گروههای بی خدایی رواج پیدا کرد. این واژه در گذشته با دلالت ضمنی منفی، به کسانی گفته می‌شد که منکر خدایانی می‌شدند که در جامعه در سطح وسیع مورد پرستش قرار می گرفت. در اصل اولین بار این فرقه ها با عصر رونق اقتصادی و صنعتی در اروپا و به اصطلاح آزادی بیان و عقیده شکل گرفتند. با گسترش آزادی اندیشه و پرسشگری شک ‌گرایانه و متعاقباً انتقادات رو به فزونی از دین، کاربرد این اصطلاح محدودتر شد. نخستین افرادی که به طور رسمی خود را با واژه بی‌خدا تعریف می‌کردند در قرن 18 میلادی پیدا شدند. البته از این سالها به بعد بسیاری از این فرقه ها تبدیل به یک سری فرقه های معتدل تر به نام سکولار شدند ولی به طور عام این دسته از فرقه ها بر این باورند که بی‌خدایی، نسبت به خداباوری، یک جهان ‌بینی بهتری به دست می دهد که باعث می شود انسان آزادتر و به اصطلاح با دموکراسی بیشتر(!) زندگی کند. در حقیقت بار اثبات بر دوش بی‌خدایان نیست که ثابت کنند خدا وجود ندارد، بلکه بر دوش خداباوران است که برای باور خود دلیل بیاورند که خدا وجود دارد.

بدون هیچ دلیلی!

تا قبل از قرن 18میلادی در جهان غرب ادیانی مثل مسیحیت گسترش زیادی داشت و مردم تا حدودی به خداوند اعتقاد داشتند و حتی احتمال چنین فرقه هایی وجود نداشت. مسیحیان هرچند در کلیساها یک سری عقایدی مثل گناه انسانهای تازه متولد شده داشتند ولی به این نیز اعتقاد داشتند که تمام افراد از زمان تولد خداباور هستند. ولی به تدریج با گسترش صنعت و رشد ابزارهای تکنولوژی ظاهراً این یک مقدار اعتقاد هم با کتابهای افرادی مثل «سم هریس» در معرض خطر قرار گرفت که با عنوان نامه ای به ملت مسیحی درباره فرقه های بی خدایی صحبت کرد و به این نوشته خود رنگ و بوی عقلی و منطقی داد. بر خلاف گذشتگان خود وی این اعتقاد را ترویج کرد که خداباوری در حقیقت تسلیم در برابر عقل است و بی‌ خدایی چیزی نیست به جز صداهایی که افراد معقول در مقابل باورهای ناموجه دینی بروز می‌دهند. در اصل فرقه‌های بی خدای سالهای مدرن قرون جدید علناً خدا را انکار نمی کردند بلکه درصدد حذف خدا از زندگی روزمره بودند تا به امیال و اهداف خود برسند. اینها می گویند افراد جامعه مدرن باید طوری زندگی ‌کنند که انگار هیچ خدایی وجود ندارد و پدیده ‌های طبیعی را بدون توسل به الهیات توضیح ‌دهند. طبق این جهان‌‌بینی وجود خدایان رد نمی ‌شود ولی غیرضروری یا بیهوده تلقی می‌شود! در حقیقت در فرهنگ جدید غرب اینگونه تبلیغ می‌شود که خدایان نه دلیلی برای زندگی ارائه می‌‌دهند، و نه در زندگی روزمره تاثیری دارند که در اصل ریشه این همه فرقه عجیب و غریب نیز همین به اصطلاح استدلال است!

رفاه بیش از حد کار را خراب کرد

بر اساس اطلاعات آماری در کشورهای جهان و اطلاعات به دست آمده در جمعیت های مختلف این کشورها این نظریه ارائه شده است که بی خدایی یا بی دینی و به طور کلی پیدایش فرقه‌های مذهبی که حضور خداوند یکتا در آن احساس نمی‌شود، همان چیزی است که یک جامعه‌شناس در سالهای قبل آن را مطرح کرده بود. «فیل زاکرمن» جامعه‌ شناس آمریکایی نتایج تحقیقات علوم اجتماعی خود در جوامع مختلف اروپا و آمریکایی را اینگونه منتشر کرد که سکولاریسم و ناباوری و در یک عبارت کلی بی دینی و لائیک بودن به رفاه اجتماعی افراد بسیار نزدیک است و وجود آمارهای انکار خدا ریشه در رفاه اقتصادی و اجتماعی افراد دارد.

بر اساس آمارهای غیررسمی منتشر شده از سوی سازمانهای بین المللی بیشترین جمعیت‌های مربوط به حضور این فرقه ها مربوط به کشورهای لهستان، رومانی، سوئد، دانمارک، نروژ، فنلاند و حتی ژاپن است که تا حدودی نظریه جامعه شناسان را تایید می‌کند. در آمریکا موسسه تحقیقات پیو در یک نظرسنجی اعلام کرد که حدود 2درصد از مردم این کشور اظهار انکار خدا می‌کنند و در یک نظرسنجی رسمی در سال 2012 میلادی نزدیک به 13درصد از شرکت کنندگان خود را بی خدا عنوان کردند. «کارن آرمسترانگ» نویسنده آمریکایی کتابهایی مثل «خیابان مکه» می ‌نویسد: «در سده ‌های 16 و 17میلادی، واژه «آتئیست» هنوز به طور انحصاری به مفهوم جدل ‌آمیز به کار می‌ رفت و یک توهین تلقی می شد و هیچ کس خوابش را هم نمی ‌دید که خود را بدون خدا بنامد. در اواسط سده 17 هنوز تصور می ‌شد که عدم باور به خدا غیرممکن است. استفاده از واژه آتئیسم برای توصیف عقاید خود اولین بار در اواخر قرن 18 در اروپا اتفاق افتاد و به طور خاص برای عدم اعتقاد به خدای توحیدی ادیان ابراهیمی بود. و در قرن بیستم جهانی ‌سازی به گسترش مفهوم این واژه به ناباوری به تمام خدایان کمک کرد.»

داستان این یک درصد

بسیاری معتقدند بعد از گذشت عصر رنسانس و فضای شدید مذهبی ایجاد یک دوجین فرقه مذهبی در مسیحیت و فرقه‌های دیگر غیر مسیحی بود که منجر به گسترش شک‌های فلسفی در عقاید مردم شد. با رشد صنعت، اروپایی‌ها اولین کسانی بودند که به این نتیجه رسیدند که پیشرفت و علم با وجود خدا غیر ممکن است و وقتی پیشرفت علمی در این قاره رشد بیشتری پیدا کرد هر روز فرقه های اینچنین گسترش بیشتری می یافت. ماتریالیست‌ها یعنی مادی گراها این عقیده را مطرح کردند که پیشرفت علمی و رفاه اقتصادی با وجود مذهب قابل دسترسی نخواهد بود که تا سالهای اخیر نیز هنوز این اعتقاد در بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی وجود داشت. اولین فردی که آشکارا خود را بی‌خدا عنوان کرد «ماتیاس کنوتزن» آلمانی بود که در سه کتاب کوچک در 1674 اظهار کرد. بعد از این شخص نویسندگان دیگری از کشورهای لهستان و فرانسه پیدا شدند که بعد از آن زمینه پیدایش مکتب های ماتریالیستی مثل اگزیستانسیالیسم، عینی‌‌گرایی، انسان ‌گرایی، سکولاریسم، نهیلیسم، آنارشیسم، پوزیتیویسم، مارکسیسم و حتی فمینیسم، فراهم شد.

«چرا بی خدایان ارتباطی با یک درصد جمعیت آمریکا دارند» عنوان مقاله و کتابهایی است که بعد از تظاهرات خیابانی جنبش موسوم به اشغال وال استریت بارها در این کشور تجدید چاپ شده است و بر اساس این کتابها که یکی از آنها را «اریک والمارت» نوشته است بسیاری از جمعیت های مرفه آمریکا یا همان ثروتمندان یک درصد آمریکایی به گونه ای به این فرقه ها ارتباط دارند. وقتی رونالد ریگان واژه خصوصی سازی کشور و تدوین قوانین تجارت آزاد در این کشور را واژه هایی مقدس عنوان کرد به راحتی می توان تحلیل کرد که چرا قشر مرفه جامعه آمریکایی به کاپیتالیسم و لیبرالیسم به عنوان قدرتی بالاتر از مذهب نگاه می کنند. آنها جملاتی مثل دین افیون توده هاست را در فرهنگ‌های مختلف گسترش می‌دهند که قوانین تجاری و اقتصادی خود را بر اساس یک منطق دست ساز انسانی توجیه کنند که هر کسی در راس این تجارت و اقتصاد قرار داشته باشد باید بر دیگران حکومت کند. بارها روی این مطلب تاکید می کنند که دین مایه بدبختی و دردسر بشر است و نمی‌تواند پاسخگوی مشکلات کسانی مثل «مارتین لوترکینگ» رهبر سیاه پوستان آمریکایی در مبارزه با سفیدپوستان ثروتمند باشد. در زندگی مرفه تبلیغ شده این روزهای غرب واژه های دینی کهنه و فرسوده عنوان می شوند که اعتقاد به آنها ریشه تمام فسادهای جامعه عنوان می شود و حتی آمارهایی ساخته می شود که قتل و غارت در جوامع مذهبی مثل کشورهای خاورمیانه بیشتر از کشورهای شمال اروپا و آمریکا است. در طول جنگ خلیج فارس و حمله بوش پدر به خاورمیانه «کریستوفر هیتچنز» به طور علنی در رسانه‌ها اعلام کرد که بمباران و کشتار کودکان عراقی نمی تواند مسئله ای تنفرآمیز باشد و در صورت لزوم باید این کودکان کشته شوند چراکه این جنگ بین آمریکا و صدام حسین نیست بلکه آرماگدونی نهایی برای غلبه بر دین است که مایه بدبختی مردم این کشورها است که بعد از حادثه یازدهم سپتامبر و اعلام جنگ بوش پسر با محورهای شرارت در جهان که ایران نیز یکی از آن کشورها اعلام شد(!؟)، نظریه پردازان بی‌خدایی از قبل نیز بیشتر شدند و همگی روی این مسئله تبلیغ کردند که اعتقاد به خدا می‌تواند حوادثی مثل یازدهم سپتامبر را به وجود بیاورد.

انتهای خط و آغاز رسوایی

تاریخ نشان داد که مشکل آمریکا با دین نبود و تنها با اهداف سیاسی به عراق و افغانستان حمله کرد. برنارد لوئیس (Bernard Lewis) در مقاله ای در روزنامه ایندیپندنت در جواب کریستوفر هیتچنز می نویسد: «در حقیقت مدل زندگی غربی با مشکلات سیاسی و موسسات اقتصادی دیکتاتوری پیوند خورده است و اگر بخواهید از دست آنها خلاص شوید باید به روش قدیمی زندگی اسلامی روی آورید که همه را در نزد خداوند مساوی می داند. زندگی نوع غربی بر اساس روشهای اقتصادی محض تنها فقر به ارمغان می آورد. آیا کسانی مثل سم هریس، ریچارد داوکینز، دانیل دنت و کریستوفر هیتچنز بر این عقیده هستند که بدون داشتن دین، مردمی که در پاکستان و افغانستان زندگی می کنند می‌توانند از بمب هواپیماهای بدون سرنشین این بی‌دینها امنیت داشته باشند؟ اگر دین و دینداری عامل و انگیزه اصلی حوادثی مثل یازدهم سپتامبر است، چه چیزی انگیزه اصلی روسای جمهور آمریکا برای کشتن میلیون‌ها زن و کودک بی‌دفاع افغانستان و عراق است؟!

امروز بسیاری از نظریه پردازان کهنه کار غربی بر این عقیده‌اند که مشکل جامعه غربی بویژه آمریکا که به طور متوسط در هر ماه یک حمله مسلحانه در مدارس خود را شاهد است آنهم از سوی دانش آموزان مدرسه‌ها، نبود یک منبع آرامشبخش و الهام بخش است؛ مرجعی که پناهگاه خستگی‌ها و روزمرگی‌های مردم خسته و کشسته دنیای ماشینی و بی روح دیجیتال باشد. درواقع غربی‌ها امروز در جست وجوی آرامشی هستند که سال‌ها قبل به بهانه آزادی و رفاه، آن را به قربانگاه بردند و حالا عجیب گرفتار مردابی شده‌اند که مشخص کرده «دین»‌داری هیچ تناقضی با پیشرفت و فناوری ندارد...یادمان باشد راه انحرافی که غرب رفته و به بن بست رسیده و حالا بدنبال دور برگردان است، ما در داخل کشورمان با برخی آسمان - ریسمان‌ها، تکرار نکنیم؛ که دیگران قبلا رفته‌اند. هیچ عزت و استقلال و پیشرفتی بدون «اصول اخلاقی - مذهبی» به دست نمی‌آید و دین‌داری ترکیبی از همین اصول انسانی است.

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 19 :: 6:9 عصر ::  نویسنده :

هو

 

بوی بارون

 

 

مابی تو دل به لذت عالم نمی‌دهیم    ...

عشق تو را به عالم و آدم نمی‌دهیم

هر روز در نبودن تو پیر تر شدیم ...

در سینه مان هوای به جز غم نمی‌دهیم

سرباز کرده در هوست زخم‌هایمان ...

زخمی که هیچ وقت به مرهم نمی‌دهیم

از جام مهرو عشق تو در قلب‌هایمان

یک جرعه را به چشمه زمزم نمی‌دهیم

آقا بیا اگر چه نداریم توشه‌ای ...

جز جان خویش در ره همدم نمی دهیم

دارو ندار مان دل و دل دادن به توست ...

هرچند وسعمان نرسد کم نمی‌دهیم

 

سید مهدی نژادهاشمی

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 دی 18 :: 3:3 عصر ::  نویسنده :

هو

آفات ازدواج در سن بالا

 

 

خلیل آقاخانی

ازدواج مهم ترین تصمیم زندگی است. هر انسانی در زندگی‌اش فرصت‌های معدودی دارد تا انتخاب‌های بزرگ انجام دهد و سعادت و شقاوت خود را رقم زند. در هنگام بلوغ انسان با عقل و اختیار خود آزاد است تا انتخابی مهم درباره فلسفه زندگی‌اش داشته باشد که همان ایمان و کفر است: و هدیناه النجدین (بلد، آیه 10)، اما شاکرا اما کفورا (انسان، آیه 3) یک انتخاب اساسی دیگر نیز در این مقطع زمانی انجام می‌دهد که آن نیز سعادت دنیوی و اخروی او را رقم می‌زند، زیرا این خود انسان است که با هر انتخاب بزرگ و سرنوشت‌ساز مشخص می‌کند که در ابدیت شقاوت و یا ابدیت سعادت باشد. اگر انسان این دو انتخاب مهم را از سر عقل و تدبیر انجام دهد و نه از سر هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی و تقلید از دیگران و نیاکان و الگوهای نادرست، آن گاه است که برای ابدیت خوشبختی خود را رقم زده است .

ارزش جوانی

از نظر اسلام بهترین لحظات زندگی انسان دوره جوانی است. در این دوره است که انسان انتخاب‌های سرنوشت سازش را انجام می‌دهد. اگر بتواند درست تصمیم‌گیری و انتخاب کند، دیگر با یک فلسفه و سبک سالم، زندگی‌اش را می‌سازد. شرایط این دوره بسیار حساس است. همان گونه که انتخاب دین بدون هیچ اکراهی (بقره، آیه 256) باید در این دوره انجام شود تا دچار بحران هویت و شخصیت نشود، همچنین باید در این دوره به دور از هرگونه اکراه و اجباری از درون و بیرون، انتخابی درست درباره همسر آینده‌اش داشته باشد که مصاحب دائمی او در طول زندگی خواهد بود. این یار و غمخوار و این همسر خوب است که زندگی آدمی را به بهشت تبدیل می‌کند و اجازه می‌دهد تا در کنار هم به آرامش و آسایش برسند و مودت و رحمت را در کنار هم تجربه کنند، تجربه‌ای که در هیچ چیز دیگر شدنی و دست یافتنی نیست، زیرا آرامش‌ها و آسایش‌هایی که از راه‌های دیگر به دست می‌‌آید هرگز طعم شیرین و گوارای زندگی خانوادگی را نخواهد داشت.

از آیات قرآنی به دست می‌آید که جوانی و دوره فتوت واقعا دوران سرنوشت‌سازی است. وقتی علایم بلوغ به ویژه جنسی بروز کرد، دختر و پسر می‌بایست خود را آماده یک زندگی مشترک کنند. این زمان بهترین زمانی است که دو جنس می‌توانند با پیوندی الهی خود را به کمال برسانند. انعطاف‌پذیری و تغییرپذیری مهم ترین عناصر دوره جوانی است که می‌تواند دو جنس با افکار و اندیشه‌ها و رفتارهای متفاوت را به گونه‌ای در آورد که در نهایت به نوعی یگانگی برسند و میوه‌های شیرین فرزندان آنان به صلاح درآیند و از هرگونه آفت و آسیبی درامان بمانند.

آفات افزایش سن ازدواج

هرچه سن پسران و دختران افزایش یابد، شرایط پیوند سخت‌تر خواهد شد، زیرا شخصیت‌ها پس از شکل‌گیری در نوجوانی و جوانی، اندک اندک استحکام می‌یابد و افکار و عقاید و باورها و رفتارها قوام می‌گیرد به گونه‌ای که دیگر یا تغییرپذیر نخواهد بود یا بسیار سخت با تغییرات جزیی همراه خواهد شد. در این صورت پیوند هر چند در ظاهر انجام می‌گیرد ولی همواره اختلاف و تفاوت‌ها چنان نمود می‌یابد که شیرینی پیوند دیده نمی‌شود. در روان‌شناسی شخصیت بر این نکته تاکید می‌شود که تغییر بینش‌ها و نگرش‌ها در زمانی که شخصیت، هویت ثابتی یافت بسیار سخت خواهد بود.

در روایات اسلامی از والدین خواسته شده تا دختران را پیش از آن که شخصیت ثابتی پیدا کنند شوهر بدهند، در غیر این صورت اگر ازدواجی انجام شود از موفقیت کمتری برخوردار خواهد بود. خداوند در آیاتی از قرآن به ازدواج در هنگام بلوغ تشویق می‌کند. البته باید توجه داشت که بلوغ در قرآن به بلوغ احتلام (جنسی)، بلوغ نکاح، بلوغ رشدی(عقلی) و بلوغ کامل (اشد) دسته‌بندی شده است. بلوغ جنسی در آیه 59 سوره نور مورد توجه قرار گرفته و گفته شده که در آن سن کودکان باید برای ورود به خوابگاه والدین اجازه بگیرند.

بلوغ نکاح در آیه 6 سوره نساء مطرح شده که همراه با آزمون‌هایی برای دریافت توانایی اداره ‌خانه و خانواده خواهد بود. خداوند در همین آیه بیان می‌کند که اولیاء می‌بایست آنان را برای این مدیریت‌ها و مسئولیت‌ها پرورش دهند تا مانوس به آن شوند. بلوغ رشدی بلوغ عقلی است که در فرآیندی به دست می‌آید و نیازمند تعلیم و تربیت خاص است. (کهف، آیه 66) و دیگری بلوغ کامل است که در آیه 14 سوره قصص و 152 سوره انعام و آیه 22 سوره یوسف بیان شده است. این بلوغ بیشتر در سن چهل سالگی اتفاق می‌افتد (احقاف، آیه 15) و مسئولیت پیامبری و رهبری و امامت و مسئولیت‌های بزرگ درگرو این بلوغ است.

بنابراین بهترین سن ازدواج بلوغ نکاح است که کمی بعد از بلوغ جنسی به وجود می‌آید. این مسئولیتی است که بر عهده والدین و در یتیم‌ها برعهده اولیای آنان است. آنان باید کودکان خود را به گونه‌ای تربیت کنند که به پذیرش مسئولیت خانوادگی عادت کنند و با این دسته از امور مانوس شوند.

بهترین زمان ازدواج

هر چند اسلام بر ازدواج تاکید فراوان دارد و آن را حفظ کننده نصف دین انسان می‌داند چنانکه پیامبر(ص) فرمود: من تزوج فقد احرز نصف دینه؛ کسی که ازدواج کند نصف دینش را نگه داشته است (مستدرک الوسائل، 14 و 154) اما با وجود این تاکید می‌کند که ازدواج زودهنگام و در ابتدای جوانی باعث حفظ دو سوم دین می‌شود. در این باره پیامبر(ص) بهترین زمان ازدواج را ابتدای جوانی می‌داند و در این باره، چنان که شیخ طوسی در صفحه 17 مجلد 20 تبیان نقل کرده است، می‌فرمایند: «ما من شاب تزوج فی حداته سنه الا عج شیطان یا ویله یا ویله عصم منی ثلثی دینه؛ هر کس در ابتدای جوانی ازدواج کند شیطان فریاد می‌زند: «فریاد از او، فریاد از او، دو سوم دینش را از دستبرد من نگاه داشت

اگر دختر و پسر از فصل جوانی بگذرند و ازدواج را به تاخیر اندازند، افزون بر اینکه زمینه گناه فراهم می‌شود امکان ایجاد یک خانواده صالح نیز از دست می‌رود: زیرا شخصیت‌ها، شکل گرفته و هویت‌ها ثابت و پایدار خواهد شد و امکان تغییر در رفتار و همانندسازی کمتر می شود و افزون بر مشکلاتی که از تفاوت‌های جنسیتی ناشی می‌شود دسته دیگر از مشکلات پدیدار می شود که به تفاوت‌های جنسیتی ارتباطی ندارد بلکه به بینش‌ها و نگرش‌ها و رفتارها باز می‌گردد. این دسته اخیر به دلیل عدم تغییر و سخت تغییر بودن ، شرایط زیست در خانواده مشترک را دشوار می‌کند و به جای تفاوت‌ها اختلافات را موجب می‌شود.

خداوند با توجه به همین مسئله اختلافات عقیدتی است که به مومنان فرمان می‌دهد با مشرک و کافر ازدواج نکنند؛ زیرا چنین زندگی هرگز پایان خوشی نخواهد داشت. به هر حال، اختلافاتی که پس از افزایش سن ازدواج بویژه در عقاید و افکار و رفتار پدید می‌آید غیرقابل اجتناب است و همین‌ها زندگی را به جای اینکه کانون گرم محبت و مودت و رحمت و آسایش و آرامش باشد به کانونی از آتش و خشم و درگیری و خشونت و درگیری تبدیل می‌کند.

 

به نقل از روزنامه کیهان 14/9/92




موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >>   >