برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید بهمن 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
چهارشنبه 92 بهمن 30 :: 10:3 عصر ::  نویسنده :

هو

ارزش دعای پدر

 
          همانندی دعای پدر با دعای پیامبر          
  پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله : :  
   
  دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ کَدُعاءِ النَّبىِّ لاُِمَّتِهِ ؛  
   
  دعاى پدر براى فرزندش، همانند دعاى پیامبر براى امّتش است.  
   
  مشکاة الانوار، ص 282؛حکمت نامه جوان، ص 284 .


 
   
                             



موضوع مطلب :


سه شنبه 92 بهمن 29 :: 2:22 عصر ::  نویسنده :

هو

 سرزنش


          سرزنش زیاد و لجاجت          
  امام علی سلام الله علیه: :  
   
  اَلاِْفْراطُ فِى الْمَلامَةِ یَشُبُّ نیرانَ اللَّجاجِ ؛  
   
  زیاده‏ روى در سرزنش کردن، آتش لجاجت را شعله‏ ور مى ‏سازد.  
   
  تحف العقول ، ص 84؛ حکمت‏نامه کودک، ص 200 .

مناسبتهای روز:
قیام مردم تبریز در چهلمین روز شهادت شهدای قم (1356 ش)

 
   
                             



موضوع مطلب :


دوشنبه 92 بهمن 28 :: 1:27 عصر ::  نویسنده :

هو

خوشبختی

 
          همسر شایسته          
  پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : :  
   
  مِن سَعادَةِ المَرءِ الزوجَةُ الصالِحَةُ؛  
   
  از خوشبختى مرد، داشتن همسر شایسته است.  
   
  کافی: ج 5، ص 327، ح 4 / میزان الحکمة: ج 5 ، ص 103


 
   
                             



موضوع مطلب :


یکشنبه 92 بهمن 27 :: 10:22 عصر ::  نویسنده :

هو

 

پیشینه توحیدی ایرانیان قبل از ظهور اسلام 

 

اسلام وقتی به ایران آمد، خیلی روشن نبود که اسلام ناب کدام است و قرآن و عترت با حرف کی هماهنگ است؛ سربازانی، افسرانی وارد این خاک وسیع شدند، این امپراطوری بزرگ. منتها این سرزمین، سرزمین عقل و درایت بود، فهمیدند این‌ها حرف‌های اساسی دارند، بدون جنگ پذیرفتند؛ و گرنه اگر ایران می‌خواست با آن‌ها بجنگد، یقیناً پیروز می‌شد به حسب ظاهری! ایران گرچه مثل یونان خیلی نتوانست برای توحید شهید بدهد، ولی مثل هند هم نبود که به دنبال بت‌پرستی حرکت کند.

این مثلث را من تبیین کنم تا روشن بشود جایگاه ایران اسلامی چه بود. خاورمیانه گرفتار الحاد یا شرک بود، یا می‌گفتند خدایی نیست: اِنْ هِیَ إلا حَیاتُنَا الدُّنیا (1)؛ یا می‌گفتند: مَا نَعبُدُهُمْ إلا لِیُقَرِّبُونَا اِلَی اللهِ زُلفی (2). این آفت خاورمیانه بود. زوایای این منطقه وسیع را توحید اداره می‌کرد. وجود مبارک ابراهیم (ع) که ظهور کرد، با استدلال و برهان در همان منطقه، گروه بسیار اندکی را موحد کرد؛ حتّی درباره عمویش نتوانست، یعنی حرف‌هایش اثر نکرد! برهان اقامه کرد که ستاره‌ها و اصنام و بتان، کاری از آنها ساخته نیست؛ اما برهان حضرت اثر نکرد.

 صاحبان (دست) و (چشم) در فرهنگ متعالی قرآن

 قرآن کریم می‌فرماید: ابراهیم دست دارد، چشم دارد؛ اسحاق دست دارد، چشم دارد؛ این‌ها کسانی‌اند که دست و چشم دارند: اُولِی الاَیدیِ وَ الاَبصار(3). اما خیلی‌ها دست و چشم ندارند. آنکه چشم توحیدی ندارد، آن را قرآن می‌گوید (اَعمَی): لا تَعمَی الاَبصارْ وَ لکِنْ تَعمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور(4). آنکه نه دستی دارد که قلمی بزند، حرف‌های عالمانه بنویسد؛ چشمی ندارد که کتاب عمیق علمی را مطالعه کند؛ آن نه دست دارد، نه چشم! آنکه دست به تبر می‌زند یک روز، یا دست به قلم می‌برد یک روز؛ این را قرآن می‌گوید: اُولِی الاَیدی وَ الاَبصار. خیلی‌ها هستند که معلول و فلجند، منتها نمی‌دانند معلولند! آن کسی که نتواند در مدّت عمر یک کتاب علمی بنویسد، این دست ندارد! این معلولی است که از معلول بودن خود بی‌خبر است! کسی که چشمش را شب و روز در راه علم صرف نمی‌کند، کور است؛ منتها نمی‌داند معلول است! در فرهنگ قرآن کسی دارای دست است، کسی دارای چشم است که یا به کتاب بنگرد یا کتاب بنویسد! وجود مبارک ابراهیم را که خدا فرمود این‌ها جزء اُولِی الاَیدِی وَ الاَبصارند، برای این است که آن براهین را اقامه کرد،‌ دید اثر نکرد؛ دست به تبر برد! آن که هر خطری را تحمّل می‌کند، با تبر جلو می‌رود: وَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إلا کَبیراً لَهُم(5)؛ این دارای دست است.

بعد از آن جریان که تا حدودی در یک عدّه اثر گذاشت. می‌فرماید: فَسئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنطِقُون (6). فًنُکِسُوا عَلی رُؤسِهِم(7)، یک عدّه آگاه شدند. آن زمامداران الحاد و شرک توطئه کردند که حضرت ابراهیم را از سر راه بردارند، تا آن وقت هم اثر رسمی نکرد. بعد وقتی که انس میدان آتش شد، و حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم(8) شد، و فرمان الهی رسید:‌ یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً (9) شد؛ وضع برگشت. گرچه آن روز نظیر امروز نه پیامک بود، نه تلفن بود، نه تلگراف بود؛ امّا خبر آنقدر مهم بود که در کوتاه‌ترین مدّت، خاورمیانه را گرفت. بعد از یک مدّتی می‌گفتند که میدان آتش، شده گلستان؛ دیگر کم‌کم آن ملحدانی که می‌گفتند: اِنْ هِیَ إلا حَیاتُنَا الدُّنیا به فکر الهی افتادند، مشرکان هم به فکر توحید افتادند.

 بیداری توحیدی اهل یونان در سایه مجاهدت‌های ابراهیم خلیل(ع)

ابوریحان بیرونی که معاصر مرحوم بوعلی است، می‌گوید: این کار ابراهیم خلیل‌(ع) که در خاورمیانه اتفاق افتاد، اوّل گروهی را که بیدار کرد و راه انداخت، یونان بود. به دنبال آن مراسم حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم و به دنبال یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً، یونان بیدار شد و برای حفظ توحید، پیشگام شهادت مرحوم سقراط بود؛ آن روز کار آسانی نبود که برای توحید زهر را بنوشد! نتیجه شهادت سقراط هم پرورش ارسطو و افلاطون بود که کلّ آن منطقه را توحید بیدار کرد.

گرچه ایران نتوانست مثل آنها شهید بدهد و ارسطو و افلاطون تربیت کند؛ ولی نه الحاد را پذیرفت،‌ نه شرک را ! الحمدلله محفوظ ماند. گِله ابوریحان بیرونی از هند و امثال هند است که من این را در دیداری که با علمای هند داشتم گفتم و اینها هم گریه کردند؛ که هم نیاکان شما تقصیر دارند و هم شما کوتاه آمدید! کوتاه آمدن شما برای این است که الان اگر عصر علم نباشد،‌ پس کِی عصر علم است؟! مگر چقدر موتور و دوچرخه در خیابان و بیابان ماست؟ بیش از اینها بالای سر ما ماهواره است!آیا الان عصر علم نیست؟! الان که عصر علم است شما دارید موش و گاو می‌پرستید!! این کوتاهی شما علما است! حرف ابوریحان این است که اگر عالمان هند نظیر عالمان یونان چهار تا شهید می‌دادند، دیگر گاو‌پرستی و موش‌پرستی در هندی که اسرارآمیز است، نبود!! هند سالیان متمادی است اتمی شده و ما که اصلاً نخواستیم اتمی بشویم، ولی در همان انرژی هسته‌ای هم الان در این وضعیم! هر وقت پاکستان را می‌خواهد تهدید کند، با اتم تهدید می‌کند، کشوری است اسرار آمیز و اتمی که از نظر صنایع سنگین هم سوابق فراوانی دارد.پس علم آنجا موج می‌زند؛ امّا موش‌پرستی و گاو‌پرستی هم هست!

حرف ابوریحان این است که عالمان هندی کوتاه آمدند؛ اگر این‌ها هم مثل سقراط شهید می‌دادند، دیگر اینجور نبود! شما در یونان مسأله گاو‌پرستی و گوساله‌پرستی و اینها را نمی‌بینید! یا ارسطو است یا افلاطون است یا جالینوس است یا سقراط یا فرهاریوس. اینها دارند فکر صادر می‌کنند؛ بعد‌ها ممکن است آسیب دیده باشند!

توحید ایرانیان قبل از ظهور اسلام

ایران به لطف الهی اگر چه مثل یونان نبود که برای توحید شهید بدهد و ارسطو و افلاطون تربیت کند؛ ولی زیر بار الحاد و شرک و امثال ذلت نرفت! و جریان زرتشتیّت هم با توحید همراه بود؛ مرحوم صاحب جواهر (رض) نقل می‌کند مجوس کتابی داشتند و کتابشان از دست رفت، پیامبرشان شهید شد. آنطور نبود که (معاذالله) مثلاً به فکر بت‌پرستی باشند. اینها توحید و حق را شنیده بودند.

عدم امکان فتح نظامی مناطقی نظیر طبرستان توسط اعراب

وقتی اسلام وارد ایران شد، ایرانی‌ها منتظر بودند که پیام اینها چیست. هر جا این سادات و بزرگواران آمدند، مثل طبرستان، مثل قم، مثل گلپایگان، مثل خوانسار؛ اینها مهد تشیع شد. الان شما به طبرستان که می‌روید، قدم به قدم امامزاده است! اگر بنا بود که طبرستان را با جنگ و نبرد بگیرند، هرگز ممکن نبود! این قدم به قدم سنگر است. مگر چقدر عرب‌ها می‌توانستند آنجا بروند؟! امّا اجداد ما اینها را استقبال کردند. مگر ممکن بود کسی طبرستان را فتح کند، با همه این شیار‌ها و کوه‌هایی که قدم به قدم سنگر است. یک وقتی بختیاری‌ها خواستند بیایند طرف شمال، در این درّه‌های لاریجان قدم به قدم سنگر زدند، این‌ها را در همان نیمه راه برگرداندند! اصلاً ممکن نیست کسی بتواند آنجا را فتح کند. هر درختی برای خودش یک سنگر در جنگل است، هر درّه‌ای‌ای برای خودش سنگر است؛ مگر می‌شود طبرستان را با شمشیر گرفت؟! اجداد ما وقتی این سادات آمدند، دیدند که علی بن ابیطالب اینجور می‌گوید، فاطمه زهرا هست، امام حسن هست، امام حسین هست، اینها ولایت را پذیرفتند! ناصر صغیر، ناصر کبیر؛ اینها سهم تعیین‌کننده‌ای در تشیع داشتند. آن روز خیلی روشن نبود شیعه دوازده امامی و چهارده معصومی و چهار امامی و کمتر و بیشتر! و این بزرگواران سهم تعیین‌کننده‌ای در ولایت و تشیع و اینها داشتند.

هوش و استعداد سرشار ایرانیان در فراگیری و تولید علوم گوناگون

اگر یک وقتی یک کسی هم در ایران پیدا می‌شد که کار سقراط را می‌کرد، اینها یک دست ارسطو و افلاطون تربیت می‌کردند. استعداد هست؛ نه تنها هنر نزد ایرانیان است و بَس، حکمت نزد ایرانیان است و بَس، فقه و اصول نزد این‌ها هست! شما می‌بینید غالب کتاب‌های فقهی‌ای که در نجف تدریس شد، تولید ایرانی‌هاست. این شرایع را می‌بینید؛ شما در عرب‌ها اینقدر ندارید! صاحب جواهر، ایرانی بود؛ او اصلش از اصفهان است! فقه مهم را ایرانی نوشته، اصول مهم را ایرانی نوشته. اگر شیخ انصاری است،‌ ایرانی است؛ اگر آخوند خراسانی است، ایرانی است. کتاب‌های مهم شیعه را همین ایرانی‌ها نوشتند. فلسفه حساب دیگری دارد، فلسفه با بنای عقلاء و فهم و عرف و لغت حل نمی‌شود تا کسی بتواند فیلسوف بشود! این جان کندن و هوش سرشار می‌خواهد. آن علوم دیگر که با بنای عقلاء و فهم عرف و اینهاست، می‌شود با یک عدّه‌ای رابطه داشت. اگر مرحوم بوعلی است که مال این سرزمین است، اگر خواجه نصیر است مال این سرزمین است، اگر شیخ اشراق است مال این سرزمین است! این‌ها آمدند، مکتب درست کردند. این سرزمین این استعداد را به لطف الهی دارد!

بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی (دامت برکاته) در دیدار با اعضای کمیته علمی همایش بین المللی ناصر کبیر؛ قم ـ بنیاد اسراء؛ 13/ 9/ 1392         

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) انعام/ 29       (2) زمر/ 2      (3) ص/ 45       (4) حج/ 46     (5) انبیاء/ 58

(6) انبیاء/ 63      (7) برداشت از: انبیاء/ 65          (8) انبیاء/ 68    (9) انبیاء/ 69




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 بهمن 27 :: 8:6 عصر ::  نویسنده :

هو

احترام به خداوند متعال

 

 
          احترام به خداوند          
  پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : :  
   
  مِن إجلالِ اللَّهِ إجلالُ ذی الشَّیبَةِ المُسلمِ؛  
   
  احترام نهادن به مسلمان سالخورده، احترام به خداوند است.  
   
  کافی: ج 2، ص 165، ح 1 / حکمت نامه پیامبر اعظم: ج 14 ، ص 506


 
   
                             
 



موضوع مطلب :


شنبه 92 بهمن 26 :: 6:55 عصر ::  نویسنده :

هو

به خود آیید

 هان کسانی که مخالفید و کسانیکه بی تفاوتید فردا هیچ عذری در پیشگاه خداوند متعال ندارید تا فرصت هست کمی فکر کنید بخود آئید

. شهید عباس پورش همدانی




موضوع مطلب :


شنبه 92 بهمن 26 :: 6:53 عصر ::  نویسنده :

هو

40 عادت آدم های موفق

1) فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2) از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3) روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4) هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5) مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6) سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7) به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.
8) سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9) وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10) همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند. [1]

پی نوشت :

[1] . سایت سیرغ


11خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12 بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.
13 به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14 بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15 در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16 آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17 همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18 دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19 ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20 با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.


21) منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.
22) وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.
23) بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.
24) ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.
25) برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26) در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.
27) ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.
28) تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29) اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.
30) از خودشان مطمئن هستند و به احساسات ناشی از اینکه کجا زندگی می کنند و چه دارند و چه طور به نظر می رسند، توجهی ندارند. [1]

پی نوشت :
[1] . سایت سیرغ


31) دست و دل باز و مهربان هستند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا به خواسته هایشان برسند خوشحال می شوند.
32) متواضع هستند و اشتباهات شان را با خوشحالی می پذیرند و به راحتی عذرخواهی می کنند. آنها از توانایی هایشان خاطر جمع هستند ولی به آن مغرور نمی شوند. آنها خوشحال می شوند که از دیگران بیاموزند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا خوب به نظر برسند بیشتر از کسب افتخارات شخصی شان لذت می برند.
33) انعطاف پذیر هستند و تغییر را غنیمت می شمارند. وقتی وضعیتی پیش می آید که عادت ها و آسایش روزمره شان را بر هم می زند از آن استقبال می کنند و با آغوش باز وضعیت جدید و ناشناس را می پذیرند.
34) همیشه سلامت جسمانی خود شان را در وضعیت مطلوبی نگه می دارند و می دانند که بدنشان خانه ای است که در آن زندگی می کنند و به همین خاطر، سلامت جسمانی برای آنها خیلی مهم است.
35) موتور بزرگ و پرقدرتی دارند. سخت کار می کنند و تنبلی نمی کنند.
36) همیشه منتظر بازتاب کارهایشان هستند.
37) با افراد بدذات و غیرموجه نشست و برخاست نمی کنند.
38) وقت شان و انرژی شان را روی وضعیت هایی که از کنترل شان خارج است صرف نمی کنند.
39) کلید خاموش روشن دارند. می دانند چگونه استراحت کنند و ریلکس شوند. از زندگی شان لذت می برند و سرگرم می شوند.
40) آموخته هایشان را تمرین می کنند. درباره تئوری های عجیب و غریب خیالبافی نمی کنند بلکه واقع بینانه زندگی می کنند. [1]

پی نوشت :
[1] . سایت سیرغ


 




موضوع مطلب :


شنبه 92 بهمن 26 :: 6:3 عصر ::  نویسنده :

هو

دلیل تقلید در احکام دین

سوال :  با سلام خدمت دوستانمن می خوام یکی از دوستانم رو راهنمای کنم تا که برای خودش مرجع تقلید انتخاب کنهاین دوست ما به قرآن معتقده اما به مرجع تقلید و این حرفا زیاد نه .می خواستم اگه میشه شما یه آیه از قرآن به من بدین که در مورد اهمیت تقلید و انتخاب مرجع تقلید باشه.اگه بتونین در کنارش چند تا حدیث هم به من بدین ممنونه می شم.   
جواب :  انسان می‌تواند در مسائل و احکام دینی آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید(آگاه از احکام دین) احکام و تکالیف الهی را انجام دهد. بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه نباید تقلید کند، مگر آن که دیگری را آگاه تر از خود بداند.اگر فردی بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومی را که وابسته به آن است، ‌به طور تخصصّی بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول،‌عمل و تقریر (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنی با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از : علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وی باید این دانش‌ها را به طور تخصّصی و کارشناسانه بداند.چنین فردی که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهی داشته باشد، می‌تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که می‌فهمد عمل نماید. به چینن فردی متخصّص علوم اسلامی یا مجتهد و فقیه می‌گویند و تقلید کردن برای او جایز نیست. امّا اگر کسی از نظر علم و آگاهی به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل حکم می‌کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامی بپرسد و طبق آن عمل نماید. این بر مقتضای عقل و شعوری است که خدای تبارک و تعالی به او داده است و قرآن هم به همین مطلب تصریح نموده و فرموده : «فاسئلوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون». (1) از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید.تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلی که تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه می‌کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه می‌کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه می‌کنند. حتی کسانی که در یک رشته تخصص دارند، ‌در رشته‌های دیگر تقلید می‌کنند،‌مثلاً مراجع تقلید در بیماری به پزشک مراجعه می‌کنند؛ مهندسان و معماران هنگامی که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند.بنابراین همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروی می‌کنند، در مسائل دینی نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» می‌گویند. پس تقلید از فقها نه تنها خلاف عقل نیست ، بلکه از باب رجوع غیر متخصص به متخصص می‌باشد که حکم عقلی است. اگر کسی که باید تقلید کند، تقلید نکرده و اعمالی را انجام دهد مانند بیماری است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودی حاصل شود بیماری اش افزون شود. در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلّدوه؛(2) از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ می‌کنند و با هواهای نفسانی مبارزه می‌کنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».مراد از عوام یعنی کسانی که در علوم اسلامی مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامی مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکی و مهندسی از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید می‌کند.بنابر این در احکام دین، به حکم عقل، شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدان عملی را حرام می‌دانند و عده دیگر می‌گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می‌دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی‌توانند به احتیاط عمل کنند، واجب عقلی است که از مجتهد تقلید کنند.

  پی‌نوشت‌ها:1. نحل / 43.2. بحار الانوار ،ج 2 ،ص 88 .




موضوع مطلب :


شنبه 92 بهمن 26 :: 6:1 عصر ::  نویسنده :

هو

همنشین

امام حسین (ع) :  

مُجالَسَةُ أهْلِ الدِّناءَةِ شَرٌّ، وَ مُجالَسَةُ أهْلِ الْفِسْقِ ریبَةٌ.[نهج الشّهادة،ص 47؛بحارالأنوار،ج 78،ص 122،ح 5]


 همنشینى با اشخاص پست و رذل سبب شرّ و بدبختى خواهد گشت ؛ و همنشینى و مجالست با معصیت کاران موجب شکّ و بدبینى خواهد شد.




موضوع مطلب :


شنبه 92 بهمن 26 :: 5:59 عصر ::  نویسنده :

هو

امام حسن عسکریع و آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت   
از آن جا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیت، حادثه ای غیرطبیعی و نامأنوس است و تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می باشد، پیامبر اسلام ع و امامان پیشین، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار ایشان را برای پذیرش آن آماده می کردند. این تلاش، در عصر امام عسکری ع به صورت روشن تری به چشم می خورد و جلوه بیشتری پیدا می کند؛ زیرا آن حضرت، از یک طرف حضرت مهدیع را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک خود نشان می داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود حضرت عسکری ع نیز روز به روز محدودتر و کمتر می شد، به طوری که حتی در خود شهر سامراء، به مراجعات و مسایل شیعیان به وسیله نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می دادند. آن حضرت با این شیوه، به شیعیان فهماندند که امام زمان می تواند زنده بوده، ولی از نظر و چشم مردمان پنهان باشد.

http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3282/4627/34397




موضوع مطلب :


1   2   3   4   5   >>   >