معرفت هو
راه دوست یابی از دیدگاه امام حسن عسکری (ع) انسان به سبب آنکه موجودی اجتماعی است نمی تواند خود را از روابط با دیگران بی نیاز ببیند.لذا دوست دارد تا بهترین و بیشترین روابط را با دیگران داشته باشد تا از نظر عاطفی و آرامشی به نیازهای خود پاسخ مناسبی بدهد. انسان به سبب آنکه موجودی اجتماعی است نمی تواند خود را از روابط با دیگران بی نیاز ببیند.لذا دوست دارد تا بهترین و بیشترین روابط را با دیگران داشته باشد تا از نظر عاطفی و آرامشی به نیازهای خود پاسخ مناسبی بدهد. بهترین روابط که می توان با دیگران داشت در اشکال گوناگون دسته بندی میشود که یکی از مهمترین آنها، دوستی در قالب صداقت و راستی است که به آن در تعبیر عربی صداقت می گویند. اما چگونه بتوانیم دوستانی صدیق و راست کردار و راست گفتار پیدا کنیم؟ این پرسشی است که بسیاری از مردم بویژه نوجوانان و جوانان می پرسند؛ زیرا در دوره جوانی و نوجوانی که دوره شکل گیری شخصیت انسان است، تقلید از دیگران و به تعبیر امام صادق(ع) عبودیت و بندگی نقش اساسی بازی می کند و اگر دوستان صدیق و راستینی نداشته باشند ممکن است دچار گمراهی و تقلید از رفتارهای نابهنجار گردند و آینده خود را تباه سازند. نویسنده با مراجعه به آموزه های اخلاقی امام حسن عسکری(ع) بر آن است تا دیدگاه آن حضرت را در انتخاب دوست راستین تبیین کند. انتخاب دوستان راستین یکی از مهمترین فضایل اخلاقی که عقل و شریعت بر آن تاکید داشته و آن را کلید اصلی فضایل اخلاقی دیگر دانسته است، فضیلت صداقت و راستی است. صداقت به معنای مطابقت و هماهنگى گفتار با اعتقاد باطنى و نیز مخبرعنه است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ، ص 478، «صدق») که نقیض کذب و دروغ است.( ترتیب العین، ج 2، ص 977، «صدق».) در آیات قرآنی با تعابیر گوناگون و بهره گیری از واژگانی چند، بر اصل صداقت تاکید شده است. از جمله خداوند در سوره احزاب بر گفتار «سدید» یعنى صواب و خالى از هر شائبه دروغ و لغو تاکید می کند، گفتاری استوار که موافقت ظاهر با باطن را به همراه دارد. (احزاب، آیه 70؛ و نیز مجمع البیان، ج 7-8، ص 584) اینکه انسان لسان صدق داشته باشد امر بسیار مطلوبی از نظر همه پیامبران و اولیای الهی است. انسانی که این گونه است از خود نام نیک به جا می گذارد و در آینده نیز مردم به نیکی از او یاد می کنند. (شعراء، آیه 84؛ و نیز مجمع البیان، ج 5-6، ص 799) البته صداقت اگر به شکل ملکه در آید بسیار مهم و اساسی است. «صدّیق» با تشدید یاء صیغه مبالغه و احتمالاً اشاره به حدّ اعلاى صدق و راستگویى است. از نظر قرآن کسی می تواند به مقام نبوت برسد که صدیق شده و صداقت ملکه او شده باشد؛ زیرا ملاک امر نبوّت، صدق و صداقت، در این مرتبه است و تصدیق کننده آیات و معجزات الهى سزاوار است که چنین باشد. (مریم ، آیات 41 و 56؛ نیز روح المعانى، ج 9، جزء 16، ص 139) پس انسان با توجه به جایگاه ارزشی و مبنای صداقت می بایست در هر گونه روابط و تعامل با دیگران اصل صداقت را در نظر گیرد و اگر بتواند خود بهگونه ای عمل کند که صداقت در تمام کردار و رفتار و گفتارش و نیز ظاهر و باطنش موج بزند و ملکه او باشد، در آن هنگام هم خود بهره می برد و هم دیگران از او بهره مثبت میگیرند. صداقت صدیق (دوست) اگر به حّد صدیق با تشدید یاء برسد، بهترین سود را برای هر دو طرف در دنیا و آخرت خواهد داشت. صدیق با تشدید یاء به معنای نهایت راستگویی است بگونهای که هرگز دروغ نمی گوید و گفتار و عملش بر طبق حق است. انسان می بایست چنین دوستان راستینی را برای خود برگزیند که هرگز حتی به خاطر مصلحت و منفعتی دروغ نمیگوید و جز سخن حق بر زبان نمیآورد و قول و فعلش مطابق هم است. پس اگر کسی به خاطر مصلحتی دروغ گفت یا به خاطر منفعت برای خود یا دیگری راستی را کنار گذاشت، باید در صداقت او تردید کرد و او را صدیق و دوست نگرفت چه رسد که او را صدّیقدانست. سه خصلت نیکو برای یافتن دوستان صادق و راستین امام حسن عسکری(ع) سه خصلت را برای انسان بیان میکند که موجب جذب دوستان صادق میشود. در حقیقت کسی که این سه خصلت نیکو را داشته باشد هم خودش انسان خوب و نیکوکاری است و هم دوستان راستینی دورش گرد میآیند و از وجود آنان از نظر عاطفی و آسایشی بهرهمند میشود. امام حسن عسکری(ع) می فرماید: «مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ؛ کسى که پارسایى، خوى او و بخشندگى، طبیعت او و بردبارى، خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.( بحار الأنوار، ج 78، ص 379؛ و نیز نگاه کنید: مسند الامام الحسن العسکری(ع) 1-ورع: ورع را پرهیزگاری، پارسایى و پاکدامنى گفته اند، ولی باید گفت که ورع قدرتى است که به توفیق حضرتِ حق به انسان داده می شود. این قدرت و توان در اثر تکرار اجتناب از گناه و عصیان و خطا و اشتباه و دورى از محرمات در نفس پدید مىآید و آدمى در سایه این قدرت الهى با سرعتى غیر قابل تصور به سوى کمالات و فضایل حرکت کرده و به مقام قرب جانان مىرسد، لذت وصال معشوق را در نقطه قرب، با کام جان مىچشد. از روایت معراج پیامبر(ص) به دست می آید که ورع در حقیقت همان بیرغبتی به دنیا و گرایش و رغبت به آخرت است. پیامبر(ص) می فرماید: یا أحْمَدُ إنْ أحْبَبْتَ أنْ تَکُونَ أوْرَعَ النّاسِ فَأزْهَدْ فِى الدُّنیا وَارْغَبْ فِى الْآخِرَهِ؛ اى احمد! اگر علاقه دارى پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا زاهد و به آخرت مشتاق باش. پیامبر(ص) عرضه داشت: چگونه نسبت به دنیا زهد داشته باشم و به آخرت عشق بورزم؟ خطاب رسید: خوردن و آشامیدن و لباست را از دنیا سبک بردار که سبکگیرى در این امور، مصونیّت حتمى از گناه است. اى احمد! بر تو باد به پارسایى و خوددارى از برنامههاى غیر خدایى که ورع و پارسایى سر دین و وسط دین و آخر دین است. ورع، عبد را به مقام قرب حق مىرساند، ورع مانند گوهرهایى است که بر آویزه گوش مىزنند و مانند نان در میان سفره است، ورع سر ایمان و ستون دین و همانند کشتى است، همان طور که نجات از دریا براى کسى است که سرنشین کشتى است، همان طور نجات زاهدان در دنیا به ورع است. اى احمد! ورع، درهاى عبادت و بندگى را به روى عبد باز مىکند و باعث بزرگوارى و کرامت او در خلق عالم مىشود و با ورع است که عبد به مقام وصال حضرت اللّه مىرسد.( ارشاد القلوب: 1/ 203، باب 54، بحار الأنوار: 74/ 26، باب 2، حدیث 6.) البته از روایات بسیار به دست می آید که اهل ورع این بیرغبتی به دنیا و رغبت به آخرت را با اجتناب از محارم الهی و انجام واجبات الهی به نمایش میگذارند.( الکافى: 2/ 77، باب الورع، حدیث 7؛ مجموعة ورام: 2/ 186، وسائل الشیعة: 15/ 245، باب 21، حدیث 20399) 2-کرم: دومین ویژگی که امام حسن عسکری(ع) بیان میکند، کرم داشتن است. از امام مجتبى سؤال شد: «قیلَ لَهُ(ع): مَا الْکَرَمُ؟قالَ: أَلاْبْتِداءُ بِالْعَطِیهِ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ وَ إِطْعامُ الطَّعامِ فِى الْمحَلِّ. قیلَ فَمَا الدَّنیئهٌ؟ قالَ: أَلنَّظَرُ فِى الْیسیرِ وَ مَنْعُ الْحَقیرِ؛ کرم چیست؟ فرمود: آغاز به بخشش کردن پیش از درخواست نمودن و اطعام کردن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: کوچک بینى و دریغ از اندک.( بحار الأنوار، ج75، ص: 102».) پس اهل کرم و بزرگواری آن است که پیش از آنکه کسی درخواستی داشته باشد به نیازمند بخشش داشته باشد و اطعام کند. البته امام حسن عسکری(ع) چنانکه در سیره آن حضرت آمده همچون سایر پدران بزرگوار خود منبع جود و سخا بود و در بسیاری از مواقع قبل از اینکه کسی چیزی بخواهد، او را بی نیاز میکرد. از ابویوسف، شاعر هم عصر حضرت، نقل شده است که گفت: تازه صاحب پسری شده بودم و دستم تنگ بود. کاغذی به عدهای نوشتم و از آنها کمک خواستم، اما از آنها ناامید شدم. در این هنگام ابوحمزه، فرستاده امام حسن عسکری(ع)، در حالی که کیسه سیاهی به دست داشت و در آن چهارصد درهم بود بیرون آمد و گفت: مولایم فرمود: این مبلغ را برای آن کودک نورسیده صرف کن. خداوند در آن کودک برایت برکت قرار دهد. اهل کرامت کسانی هستند که مال را برای حفظ آبرو از دست میدهند و برای صیانت آبروی خویش مال را بی ارزش میشمارند. امیرمومنان علی(ع) در این باره میفرماید: «الکرم ایثار العرض على المال ؛ کرم یعنى مقدم داشتن آبرو بر مال است. (شرح غرر الحکم، ج 1، ص 349 ) آن حضرت (ع) هم چنین در تعریف کرامت می فرماید: « الکرم احتمال الجریره ؛ کرم، تحمل کردن ایذاء و اذیت دیگران است.( شرح غرر الحکم، ج 1 ، ص 238) 3- حلم: از دیگر خصلت های مهمی که امام حسن عسکری(ع) برای جذب و جلب دوستان بیشتر معرفی میکند، خصلت حلم و بردباری است. حلیم، خردمندی است که از روی خرد نسبت به امور بردباری میورزد و نفس خویش را مهار و کنترل و مدیریت میکند. امیرمومنان علی(ع) حلم را این گونه تعریف میکند: انَّمَا الْحِلْمُ کَظْمُ الغَیْظِ وَمِلْکُ النَّفْسِ؛ بردبارى فرو خوردن خشم و مالکیت بر نفس است. (غرر الحکم: 286، حدیث 6407.) از حضرت علی(ع) از بردبارترین مردم پرسیدند فرمود، کسى است که خشمگین نمىشود.( من لا یحضره الفقیه: 383/4، حدیث 5833؛ بحار الأنوار: 68/ 420، باب 93، حدیث 52) پس کسی که حلیم است شجاعترین مردمان است (غرر الحکم: 287، حدیث 6467.) و میتواند نظام زندگی را به درستی مدیریت کند(غرر الحکم: 285، حدیث 6382.) و از هر گونه آفات و بلایا در امان ماند(غرر الحکم: 64، حدیث 794.) و زشتیهای خود را بپوشاند. (نهج البلاغه: حکمت 424؛ بحار الأنوار: 68/428، باب 93، حدیث 76.) اگر کسی این ویژگی ها را داشته باشد میتواند دوستان بسیاری برای خود بیابد؛ زیرا این خصلتها که مدیریت و مهار نفس را تضمین میکند، موجب میشود که شخص در بهترین شکل، رفتار کند. حلم او را از رفتارهای نابخردانه حفظ و صیانت میکند، کرامت او را در بهترین حالت قرار میدهد و او را اهل احسان و ایثار و عفو و گذشت میکند به طوری که پیش از آنکه دوستش بخواهد به او یاری و کمک مالی و غیر مالی میرساند. ورع شخص نیز موجب میشود که نسبت به دنیا و مافیها بیرغبت باشد و همواره در اندیشه آخرت باشد. پس از هرگونه رفتار زشت و پلید و گناه و بدی اجتناب میکند و تنها به کارهای نیک و خداپسندانه با نیت خیرخواهانه می پردازد. حسن فاعلی و نیت خیر او از یک سو و خیررسانی و حسن فعلی و نیکوکاری اش خود بهترین عامل جذب دیگران به سوی اوست؛ زیرا او همانند عسلی صاف و مصفا و بدون مزاحمی است که هر کسی را به سوی خود جذب می کند و هیچ دافعه ای ندارد. در دوستی اصل جاذبه بسیار مهم است. در آیات قرآنی بیان شده است که مومنان، دوستان یکدیگر هستند و به هم رحمت می ورزند و تنها در برابر دشمنان سختگیراند. کسی که خصوصیات پیش گفته را دارا باشد، این گونه است یعنی دارای جاذبهای بسیار قوی بدون هیچ دافعهای است. بدین ترتیب بسیاری از مردم به سمت او کشیده میشوند و اهل صداقت او را دوست داشته و با او دوستی می ورزند.
دگرگونی و تغییر اجتماعی از منظر قرآن تغییردر هستی یک سنتالهی است و خداوند بارها بر این سنت تاکید کرده است. نقش انسانها در تغییر خود و جامعه و جهان یکی از مباحث اساسی آیات قرآنی است؛ حسن محمدی موضوع مطلب : هو
آثار تسلیم سالک (بدان ای سالک راه حق!) تسلیم عبارت است از انقیاد باطنی در مقابل حق و در مقابل آن شک است. این ویژگی از آن مؤمنان است و از رهگذر آن طی مقامات معنوی ممکن میشود. کسی که در مقابل حق و اولیای خدا تسلیم شود، و با قدم آنها سیر ملکوتی و عرفانی کند، زود به مقصد میرسد. همچنین کسی که فطرتش در حجاب و موانع این عالم مادی گرفتار نشده باشد و تسلیم حق باشد، قلبش چون آیینهای میشود که جانب نورانی آن به طرف حق باشد و حق در آن نقش میبندد و اگر این حالت قلبی به کمال خود رسید، چهبسا که حالت محو مطلق برای او حاصل شود و فنای کلی برای او دست دهد.(1) _________________ 1- شرح حدیث جنود عقل و جهل، امامخمینی(ره)، ص237 موضوع مطلب : هو
شناخت خدا با خدا پرسش: از منظر قرآنکریم چه آیاتی دلالت بر سیر معرفتی شناخت خدا با خدا دارد؟ پاسخ: در بخش نخست پاسخ به این سؤال به دو آیه شریفه قرآنمجید و شرح مختصر آن اشاره کردیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم. 3- «الا انه بکل شیء محیط» آگاه باش که او همه چیز را (به علم و قدرت خود) فراگیرنده است. (فصلت-54) قرآن کریم وصف محیط را مکرر بر خدای سبحان اطلاق کرده است، هم به صورت مطلق. مانند آیه فوق و آیه «و کان الله بکل شیء محیطا» (نساء-126) و هم به صورت موردی، مانند: «انالله بما تعملون محیط» (آل عمران- 120)، «والله محیط بالکافرین» (بقره-19) در آیات فراوانی سراحاطه عام خدای سبحان، سعه وجودی، «انالله واسع علیم» (بقره- 115) و گستره فراگیر ربوبیت و فیض او «وسع ربنا کل شیء علما» (اعراف-89) بیان شده است. چون خدای متعال واسع است و سعه وجودی او نامحدود، پس بر همه چیز احاطه دارد و اول و آخر و ظاهر و باطن است. در نتیجه به هر جهت توجه شود، آنجا «وجه الله» است «فاینما تولوا فثم وجهالله انالله واسع علیم» (بقره- 115) بنابراین احاطه کامل خدای سبحان بر درون و بیرون همه هستی، انسان را در معرفت او از واسطه بینیاز میکند، چون هرچه بخواهد واسطه معرفت خدا شود محاط اوست و محیط، قبل از محاط خود دیده و شناخته میشود. با این بینش، دید انسان نسبت به جهان تغییر میکند، به هرچه نظر میافکند نخست خدا را میبیند پس دیگری را. با سیر در عالم به خدایی خدا پی نمیبرد بلکه با سیر در حقیقت هستی و معرفت خدای سبحان و صفات جمال و جلال او، عالم و آدم را میشناسد. یعنی وجود علمی هماهنگ با وجود عینی است، همانگونه که وجود خداوند قبل از وجود هرچیزی است و همه اشیاء متوقف بر وجود الهیاند، معرفت خداوند نیز قبل از هر چیز معلوم است و همه علوم و معارف متوقف بر معرفت خداوند است. 4- «الله نورالسموات والارض» خداوند نور آسمانها و زمین است. (نور-35) یکی از اسمای حسنای الهی «نور» است. ویژگی نور این است که ظاهر به ذات خود و مظهر اشیای دیگر است. این خصوصیت، هم برای نور محسوس که اشیای مادی فاقد نور را قابل رویت میکند و هم برای نور معنوی مانند عقل و وحی وجود دارد. عقل با کاوش خود موجب کشف مجهولات میشود و وحی، حقایق را از خفا خارج میسازد. وجود، نور است که مفاهیم و ماهیات را روشن میکند. هر وجودی نور خود را از نور مطلق گرفته است. به بیان دیگر، هرچه وجود بر آن صدق میکند، از آسمان و زمین و انسان و فرشته و... نور خود را از خدا گرفته است. بدین جهت هیچ یک از آنها نمیتوانند معرف و مظهر خدا باشند. موجوداتی که خود در پرتو آن نور مطلق هویدا شدند، فرض ندارد بتوانند پیش از او دیده شوند، از اینرو توان آن را ندارند که واسطه ارائه او گردند. کسی که میخواهد با نور استدلال، عقل و اندیشه، مفهوم، قضیه معرفت نفس، شهود و... خدا را بشناسد، نخست خدا را میبیند و میشناسد، آنگاه نوبت به دیدن و شناخت امور فوق میرسد، چون نور مطلق حق از درون و بیرون بر همه چیز احاطه دارد. امامحسین(ع) در این زمینه میفرماید: «فاسئلک یا رب! بنور وجهک الذی اشرقت له الارض و السموات و انکشف به الظلمات و...» خدایا تو را به نور جمالت میخوانم که زمین و آسمانها در پرتو آن روشن است و هر تیرگی و تاریکی با آن به ظهور و انکشاف رسید. (دعای عرفه، اقبال الاعمال، ص655). البته این سیر معرفتی و دیدن آن نور الهی قبل از همه این مراحل، کار هرکسی نیست، بلکه دید الهی لازم است. تنها خواص از سالکان کوی حق براثر تهذیب نفس به این مقام بار یافتهاند که قبل و بعد و همراه هر چیزی نخست خدا را مشاهده میکنند. موضوع مطلب : هو
اثر نیرنگ و دروغ
مرحوم کلینی و شیخ مفید از اسماعیل بن محمد نقل نمودهاند که گفت: سر راه امام حسن عسکری(ع) نشستم، چون بر من گذشت از نیازمندی خود به او شکایت کردم و سوگند خوردم که هیچ درهم و دیناری و حتی صبحانه و شام هم ندارم. حضرت فرمود: به نام خداوند سوگند دروغ میخوری! در صورتی که دویست دینار زیر خاک مدفون ساختهای، و من این سخن را برای این که چیزی به تو ندهم نمیگویم. و بعد به غلامش دستور داد هر چه همراه خود داری به او بده، و غلام صد دینار به من داد. سپس حضرت رو به من کرد و فرمود: تو به آن دینارهایی که در زیر خاک پنهان کردهای وقتی سخت به آنها نیازمند هستی، از آنها محروم خواهی ماند. اسماعیل بن محمد گوید: حضرت راست فرمود: زیرا من پیش از این دویست دینار زیر خاک پنهان کردم و با خود گفتم: پشتیبان و پسانداز روز احتیاج و درماندگیام باشد. لذا بعد از آن پولی را که حضرت به من داده بود خرج کردم، به شدت برای مخارجی گرفتار شدم و درهای روزی به رویم بسته شد. و به ناچار به سراغ آن پولی را که زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم و خاکها را کنار زدم ولی پولی را نیافتم، بعد معلوم شد پسرم یا پسرعمویم جای پولها را دانسته و آنها را برداشته و گریخته است و من نیز به هیچ چیزی از آن پولها دست نیافتم.(1) _________________ 1- اصول کافی، ج2، ص 441 موضوع مطلب : هو
نفس »، دشمن درجه یک انسان
به ما گفتند در دعاها بگوئید: وَ لا تَجعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا (1)؛ خدایا! این صحنه دل ما را طوری شفاف بکن که کینه هیچ کسی در آن نباشد. خدای سبحان به فلان شخص خیر داد، به ما هم بدهد؛ کم که نمی آید! لا تَزیدُهُ کَثرَهُ العَطاءِ إلا جُوداً وَ کَرَماً (2). بعضی ها هستند که کرمشان محدود است، وقتی دادند تمام می شود؛ امّا اگر کسی کرمش نا متناهی باشد، نعمتهایش بی پایان؛ کم نمی آید! چرا فقط از خدا یک سلسله کمالات توقع داشته باشیم؛ نخیر، هم به آن آقا بدهد، هم به ما. چرا از او بگیرد و به ما بدهد؛ این می شود حسد! نه؛ به او بدهد، اَضعاف مُضاعف هم بدهد، به ما هم بدهد. بهشت درونی، نمادی از اوصاف درونی انسان ما می توانیم در درون خود یک بهشتی داشته باشیم و راحت زندگی بکنیم. چون هیچ چیزی ما را راحت نمی کند، مگر همان اوصاف درونی ما! حالا بر فرض یک چنین سالنی را پر از برلیان بکنند، بین دو نفر تقسیم بکنند؛ تازه اوّل دعواست! هیچ چیزی جدای از جان آدم، آدم را راضی نگه نمی دارد!! ما خیال می کنیم آسایش ما در بیرون جان ماست؛ نخیر، آسایش ما در درون جان ماست. «نفس»، بدترین دشمن انسان هیچ کسی در عالم دشمن ما نیست، فقط خود مائیم که مزاحم خود مائیم!استادمان مرحوم آقای شیخ محمّد تقی آملی(ره) صاحب مصباحالهدی، صاحب دُرر الفوائد فرمودند: دو بار برای من این صحنه پیش آمد که من در عالم رؤیا دیدم دشمنی به من حمله کرده است و من قدرت مقابله با او را ندارم؛ او مرتب حمله میکند و من هیچ چاره ای نداشتم؛ بالأخره ناچار شدم دستش را گاز بگیرم تا مرا رها کند. دست او را به شدت گاز گرفتم و از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خود من است. به من فهماندند هیچ کس دشمن تو نیست، مگر خود تو! کسی در عالم به ما کاری ندارد. نه فرشتگان به ما کاری دارند، نه انسانها به ما کاری دارند، نه در و دیوار به ما کاری دارند: اَعدَی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتِی بِینَ جَنبَیک (3). ما اگر درست زندگی کردیم، همه چیز برای ما حل است. بد کسی را نخواهیم، نقص کسی را نخواهیم، در صدد عیب جوئی کسی نباشیم. ما وظیفه داریم هدایت بکنیم، امر به معروف بکنیم، نهی از منکر بکنیم، تا آنجا که ممکن است دست کسی را بگیریم؛ امّا کینه کسی را در دل راه ندهیم. آنوقت قهراً ما می شویم بهشتی منش، وقتی شدیم بهشتی منش، ما هم میوه مان دائمی است! حالا هر کس به اندازه خودش؛ یک وقت یک کسی حوزوی است، یک وقت یک کسی دانشگاهی است، یک وقت یک کسی کشاورز است، یک وقت کسی دامدار است. بالأخره یک کشاورز صالح در تمام مدت عمرش در آن منطقه خودش برکت دارد. مهندس اینطور است، معمار اینطور است، کارگر اینطور است، کارفرما اینطور است؛ هر کسی در کار خودش می شود: وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً اَینَ مَا کُنتُ (4). سرّ همراه بودن دعاها با ذکر شریف صلوات به ما گفتند: در تمام مدت ها، مخصوصاً شب جمعه به نام اهلبیت (علیهم السَّلام) عرض ارادت کنید. یکی از بهترین ذکرهای شب جمعه همین صلوات بر محمّد و آل محمّد است. اینکه میبینید در صحیفه سجادیه وجود مبارک امام سجاد (ع) هر دعائی که دارد، اوّل درود بر این خاندان است؛ سرّش همان نکته ای است که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه دارد. حضرت فرمود: شما اگر صلوات بفرستید بر اهل بیت؛ خدا این صلوات را، این دعا را مستجاب می کند. در کنار این دعا اگر یک دعای دیگر بخواهید، آن راهم خدا مستجاب می کند؛چون اگر شما دو چیز را از خدا بخواهید؛ اینچنین نیست که خدا یکی را قبول بکند، یکی را قبول نکند! به برکت آن اوّلی، دوّمی را هم قبول میکند. یعنی اگر ما صلوات فرستادیم، سپس از خدای سبحان چیزی را خواستیم، هر دو را عملی می کند؛حضرت فرمود: فائده صلوات بر اهل بیت (علیهم السَّلام) این است که ادعیه بعدی شما هم مستجاب است. آنوقت ما خودمان می شویم یک بهشت سیّار! رسول خدا (ص) شهر حکمت و امیر مؤمنان (ع)درب ورودی آن مرحوم صدوق (ره) در کتاب شریف امالی این حدیث را نقل کردند، این شاید در حدود 30 حدیث باشد که معروف است و شاید خیلی بیش از اینها باشد که برادران اهل سنّت نقل کردهاند و همه ما هم این حدیث را شنیده ایم که وجود مبارک پیغمبر درباره حضرت امیر (ع) فرمود: اَنَا مَدِینَهُ العِلمِ وَ عَلیٌ بابُهَا (5). امّا آن که مرحوم صدوق (رض) در امالی نقل می کند، این است: اَنَا مَدینَهُ الحِکمَه وَ هِیَ الجَنَّه وَ اَنتَ یا عَلیُّ بابُهَا (6). من شهر حکمتم، همین معرفت خدا و احکام خدا و مَخافت الهی ،بهشت است و تو دَرِ این بهشتی! حضور فعلی جویندگان حکمت و دانش در بهشت اَنَا مَدینَهُ الحِکمَه وَ هِیَ الجَنَّه وَ اَنتَ یا عَلیُّ بابُهَا. یعنی هم اکنون ما در بهشتیم. البتّه آن بهشتی که: جنّات تَجرِی مِنْ تَحتِهَا الاَنهار (7)؛ درختی داشته باشد، میوه ای داشته باشد، نهری داشته باشد؛ آن بهشت بَعدَ المُوت است. امّا این بهشت معرفت، بهشت مَعدِلت، بهشت آسایش، بهشت حرّیت؛ این الآن هست. فرمود: حکمت، بهشت است و ما الآن در بهشتیم! این همان است که وجود مبارک عیسی گفت: وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً اَینَ مَا کُنتُ، از آن طرف هم خدای سبحان می فرماید: درخت های بهشت، میوههای آنها دائمی است و خاندان عصمت و طهارت اینچنین اند. بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظلّه) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از طلاب، دانشجویان، کارکنان آموزش و پرورش و اقشار مختلف مردم ، قم ؛ 24/ 2/ 1383 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1)حشر/10 (2) مستدرک الوسائل/ 5/ 133 ـ با اندکی تفاوت (3) عدّه الدّاعی/ 314 (4)مریم/31 (5) وسائل الشیعه/ 27/ 34 (6) الأمالی لِلصدوق/ 388 (7) برداشت از: بقره/ 25 موضوع مطلب : هو کم رویی
موضوع مطلب :
موضوع مطلب : هو
موضوع مطلب : هو
نگاهی گذرا به شخصیت حضرت معصومه(س) به مناسبت دهمربیعالثانی سالروز وفات غمبارش پارهای از بارگه شاه طوس حضرت فاطمه معصومه (س) دارای شخصیتی رفیع و والامقام میباشد بطوری که ائمه طاهرین (علیهم السّلام) از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کردهاند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه (علیهم السّلام) آمده و از مقام والای او سخن گفتهاند که به بعضی از آنها اشاره میشود.
حضرت فاطمه معصومه (س) دارای شخصیتی رفیع و والامقام میباشد بطوری که ائمه طاهرین (علیهم السّلام) از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کردهاند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه (علیهم السّلام) آمده و از مقام والای او سخن گفتهاند که به بعضی از آنها اشاره میشود. امام صادق (ع) میفرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی...» [1] بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در میگذرد که او دختر موسی است...». آن حضرت در حدیثی دیگر پیش از اینکه این فرزند گرانقدر متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن میگوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه میدهد و میفرماید«شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون میشود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت میشود...»[2] همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام میباشد. بیشک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم (ع) دارای 37 فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستارهای درخشان میدرخشد و در میان فرزندان امام کاظم (ع) بعد از امام رضا (ع) هیچ کدام، همسنگ او نمیباشد. حال به خصوصیات و فضایلی اشاره میکنیم که باعث عظمت و درخشش او در میان دیگر امامزادگان شده است. شرافت خانوادگی او ماه تابانی است که از برج امامت طلوع کرده، در آغوش امامت تربیت یافته و قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همه نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوههای فضیلت و استوانههای ولایتند. مادر بزرگوارش از بانوان با فضیلت و از اسوههای تقوا و شرافت و از زنان کم نظیر تاریخ بشریت است. بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمیتوان انکار کرد، این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه (س)نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و میتوان سرّ برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر (ع) را در همین نکته یافت. البته این نمیتواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همه شایستگیهای فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود میبرد. عبادت حضرت معصومه ( س ) بنا به تصریح قرآن هدف از خلقت انسان چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست، کسانی که به این هدف مهم پی بردند، در راه رسیدن به عالیترین مرحله آن سر از پا نمیشناختند. یکی از عالیترین نمونههای عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت فاطمه معصومه است. او با عبادت و شب زندهداری هفده روزهاش در واپسین روزهای عمر شریفش در مدت اقامتش در منزل موسی بن الخزرج، گوشهای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا را در برابر ذات پاک الهی به نمایش گذاشت.[3] محدثه بودن آن حضرت از ویژگیهای حضرت معصومه (ع) این بود که از علوم اسلام و آل محمد (ص) آگاهی داشت و آن حضرت از جمله روایت کنندگان حدیث بود و چندین حدیث است که در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه به چشم میخورد که علامه بزرگوار امینی در کتاب شریف الغدیر به بعضی از آنها استناد میکند مانند، عن فاطمه بنت موسی بن جعفر حدثتنی... «من کنت مولاه فعلی مولاه» [4]. نقل این احادیث حاکی از مقام علمی والای آن بانو میباشد. لقب معصومه (س) مقام عصمت که عالیترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطا 2. معصوم از گناه. حضرت معصومه (س) مانند حضرت زینب (س) در یکی از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم (علیهم السّلام) نباشد. روایت شده حضرت رضا (ع) فرمودند«من زار المعصومه بقم کمن زارنی» [4] کسی که معصومه را در قم زیارت بکند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم شاید اشارهای باشد که حضرت معصومه (س) دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا (ع) به فاطمه کبری (س) داده است. وگرنه نام آن حضرت معصومه نمیباشد. ______________ پی نوشت ها : [1] . سفینة البحار، ج 2، ص 276. [2] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 216. [3] . قم شناسی و گردشگری، ص 292. [4] . علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 196. از:تبیان
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 280765
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||