برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید دی 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
یکشنبه 92 دی 8 :: 2:1 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

پاداش طالبان رضاى حق  

فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائِی أُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصال: أُعَرِّفُهُ شُکْراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَذِکْراً لا یُخالِطُهُ النِّسْیانُ وَمَحَبَّةً لا یُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الَْمخْلُوقِینَ.فَإذا أحَبَّنِی أحْبَبْتُهُ وَأفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إلى جَلالِی.فَلا أُخْفِی عَلَیْهِ خاصَّةَ خَلْقِی.
فَأُناجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الَْمخْلُوقِینَ وَمُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَأُسْمِعُهُ کَلامِی وَکَلامَ مَلائِکَتِی وَأُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی، وَأَلْبَسْتُهُ الْحَیاءَ حَتّى یَسْتَحْیِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ وَیَمْشِی عَلى أَرْض مَغْفُوراً لَهُ وَأَجْعَلُ قَلْبَهُ واعِیاً وَبَصِیراً وَلا أُخْفِی عَلَیْهِ شَیْئاً مِنْ جَنَّة وَلا نار وَأُعَرِّفُهُ بِما یَمُرُّ عَلَى النّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَالشِّدَّةِ وَما أُحاسِبُ بِهِ الاْغْنِیاءَ وَالْفُقَراءَ وَالْجُهّالَ وَالْعُلَماءَ وَأُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَأُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْکَراً یَسْأَلُهُ وَلا یَرى غَمَّ الْمَوْتِ وَظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَاللَّحْدِ وَهَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتّى أنْصِبَ مِیزانَهُ وَأنْشُرَ لَهُ دِیوانَهُ.ثُمَّ أَضَعُ کِتابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُهُ مَنْشُوراً ثُمَّ لا أجْعَلُ بَیْنِی وَبَیْنَهُ تَرْجُماناً.فَهذِهِ صِفاتُ الُْمحِبِّینَ.
هرکس که عمل به رضاى من کند، سه خصلت به او مى بخشم که همواره با آنها به سر مى برد:به او نحوه شکر گزارى را مى آموزم که هرگز آمیخته با جهل و نادانى نباشد.و به او ذکر و یاد خودم را به گونه اى مى آموزم که هیچ گاه فراموشى از یاد من براى او حاصل نشود.و به او عشقى مى دهم که هرگز محبّت دیگران را بر محبّت من مقدّم ندارد.
پس وقتى که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق مى ورزم و چشم دل او را به جلاى خویش مى گشایم.پس دوستان خاص خود را از او مخفى نمى کنم و در شب تار و روز روشن با او به مناجات مى پردازم تا حدى که از گفتگو و همنشینى با دیگران خوددارى نماید.و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او مى رسانم، او را بر اسرارى که دیگران را از آن محروم کرده ام، آگاه مى گردانم و به او جامه حیا مى پوشانم به گونه اى که همه از او شرم و حیا داشته باشند.
بر روى زمین راه مى رود در حالى که گناهش آمرزیده است.و قلب او را آگاه و بصیر مى گردانم، و چیزى را از بهشت و جهنم از او مخفى نمى کنم و آنچه را که بر مردم در رستاخیز مى گذرد در همین دنیا به او نشان مى دهم که چه صحنه هاى هولناک و وحشتناکى وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را محاکمه و محاسبه مى کنم.
و قبر او را نورانى کرده و فرشته اى (منکر) را مى فرستم تا از او سؤال کند.او ناراحتى مرگ و تاریکى قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمى بیند، تا آنگاه که براى سنجش اعمال او میزان را نصب و نامه عملش را باز مى کنم.و بین خود و او هیچ مترجمى قرار نمى دهم.این صفات عاشقان من بود.

حدیث معراج

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 9:25 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

نظر پسران مسئولان درباره پدرانشان

خبرآنلاین در مطلبی طنز نوشت: به مناسبت روز خانواده، پسر وزیر ارتباطات در تلویزیون درباره اوضاع و احوال ارتباطات حرف زده است و البته پدرش هم جواب او را داده. پسر وزیر ارتباطات: "اینترنت سرعت پایینی دارد و همین موجب شده در کلاس‌های مدرسه، بچه‌ها به من بگویند برو به پدرت بگو سرعت را بالا ببرد." او همچنین به عدم آنتن‌دهی موبایل در خانه خودشان انتقاد کرد.

پاسخ‌های پدر به پسر را هم اگر خواستید در سایت خبرآنلاین بخوانید. حالا فکر کنید پسران سایر وزرا هم انتقاداتی که در مدرسه به پدرانشان وارد می‌شود و پاسخ پدران چه می‌تواند باشد.

پسر وزیر نفت: "بچه‌ها توی مدرسه می‌گن چرا نفت نمی‌یاد سر سفره‌هامون؟"

وزیر نفت: بهشون بگو یه دفعه قبلا آوردند سرسفره، برای هفت پشت مون کافیه.
***
پسر وزیر خارجه: بچه‌ها توی مدرسه می‌گن کاترین اشتون اگه بیاد خونه‌تون، با همون کت و دامن میاد؟

وزیر خارجه: اِ ! بَده! این حرفا چیه؟!
***
پسر وزیر دفاع: بچه‌ها توی مدرسه می‌گن بهترین دفاع چیه؟ وزیر دفاع: حمله.
***
پسر وزیر بهداشت: بابا بچه‌ها توی مدرسه دستاشونو نمی‌شورن.

وزیر بهداشت: تو کاری بهشون نداشته باش. وقتی مریض شدن، رفتن دکتر، دارو گیرشون نیومد، پدرشون دراومد، یاد می‌گیرن که دستاشونو بشورن.
***
پسر وزیر راه: بچه‌ها توی مدرسه می‌گن چرا این‌قدر خیابون مدرسه چاله‌چوله داره؟

وزیر راه: بهشون بگو به پسر شهردار بگن. من مسئول پر کردن راه‌های بین شهری‌ام.
***
پسر وزیر کشور: بابا بچه‌ها توی مدرسه می‌گن این چه وضعیه؟

وزیر کشور: تو هیچی نگو، ولشون کن.
***
پسر وزیر آموزش و پرورش: بابا بچه‌ها توی مدرسه کارای بدی می‌کنن.

وزیر آموزش و پرورش: عیب نداره. بزرگ می‌شن می‌رن دانشگاه بدتر می‌شن.
***
پسر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: بابا بچه‌ها توی مدرسه خیلی حرفای غیرفرهنگی می‌زنن، بیا ارشادشون کن.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: ببین پسرم، آدم هرچی می‌بینه و می‌شنوه که نمی‌ره به باباش بگه. مگه من به بابام می‌گم که تو به بابات می‌گی؟
***
پسر وزیر اطلاعات: بچه‌ها توی مدرسه هیچی نمی‌گن.

وزیر اطلاعات: عیبی نداره پسرم ولی اگه چیزی گفتن به بابا بگی‌‌ها، باشه؟


باشگاه خبر نگاران




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 8:30 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

زندگی گوارا و جاوید  

یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أیُّ عَیْش أهْنَأُ وَأیُّ حَیاة أبْقى؟قالَ: اَللّهُمَّ! لا.قالَ: أمَّا الْعَیْشُ الهَنِیءُ فَهُوَ الَّذِی لا یَغْتَرُّ صاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَلا یَنْسى نِعْمَتِی وَلا یَجْهَلُ حَقِّی.یَطْلُبُ رِضایَ لَیْلَهُ وَنَهارَهُ.وَأَمَّا الْحَیاةُ الْباقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیا وَتَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَتَعْظُمَ الاْخِرَةُ عِنْدَهُ وَیُؤْثِرَ هَوایَ عَلى هَواهُ وَیَبْتَغِی مَرْضاتِی ]وَیُعَظِّمَنِی[ حَقَّ عَظَمَتِی وَیَذْکُرَ عِلْمِی بِهِ وَیُراقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَة وَمَعْصِیَة وَیُنَقِّی قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ ما أکْرَهُ وَیُبغِضَ الشَّیْطانَ وَوَساوِسَهُ.
لا یَجْعَلُ لاِبْلِیسَ عَلى قَلْبِهِ سُلْطاناً وَسَبِیلاً.فَإذا فَعَلَ ذلِکَ أسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتّى أجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَفَراغَهُ وَاشْتِغالَهُ وَهَمَّهُ وَحَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أنْعَمْتُ بِها عَلى أهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی، وَأفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَسَمْعِهِ حَتّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَیَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إلى جَلالِی وَعَظَمَتِی وأُضِیِّقُ عَلَیْهِ الدُّنْیا وأُبَغِّضُ إلَیْهِ ما فِیها مِنَ اللَّذّاتِ وَأُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْیا وَما فِیها کَما یُحَذِّرُ الرّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الْهَلَکَةِ.فَإذا کانَ هـکَذا یَفِرُّ مِنَ النّاسِ فِراراً وَیُنْقَلُ مِنْ دارِ الْفَناءِ إلى دارِ الْبَقاءِ وَمِنْ دارِ الشَّیْطانِ إلى دارِ الرَّحْمـنِ.
یا أحْمَدُ! لاَُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَةِ وَالْعَظَمَةِ فَهـذا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِیءُ وَالْحَیاةُ الْباقِیَةُ.وَهـذا مَقامُ الرّاضِینَ.
اى احمد! آیا مى دانى زندگى گوارا و حیات جاوید چیست؟عرض کرد: نمى دانم اى خدا من.فرمود: زندگى گوارا آن است که صاحب آن از یاد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش نکرده و نسبت به حق من جاهل نباشد.روز و شب در پس کسب رضایت من است.
و اما حیات جاودان آن است که (صاحب آن) براى خود به گونه اى عمل مى کند که دنیا در نظرش بى ارزش و در چشمش کوچک و آخرت بزرگ و با عظمت است و خواسته من را بر خواسته خویش مقدم مى دارد و در طلب رضاى من است.
و حق مرا بزرگ مى شمارد و همواره توّجه دارد که من نسبت به او آگاه هستم، و شب و روز و هر وقت که مى خواهد گناه و معصیتى بکند، مى داند که من مواظب او هستم و قلب خود را از هرچه که نمى پسندم پاک مى کند و نسبت به شیطان و وسوسه هاى او کینه مى ورزد.و براى ابلیس هیچ راه سلطه و نفوذى در مملکت دل خویش باقى نمى گذارد.
وقتى که چنین حالات و روحیاتى پیدا کرد، در قلب او عشق و محبّتى مى گذارم که قلب و فراغت و اشتغال و تلاش او منحصراً براى من باشد و سخن او را همواره ذکر نعمتهایى که بر اهل محبّت خویش ارزانى داشته ام قرار مى دهم، و چشم و قلب او را مى گشایم تا با گوش جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببیند.و دنیا را بر او تنگ مى گردانم و نسبت به لذّتهاى دنیایى در او کینه اى به وجود مى آورم.و از دنیا او را به گونه اى بر حذر مى دارم که شبان، گوسفندان خود را از چریدن در چراگاه هاى خطرناک و هلاکت آفرین بر حذر مى دارد.پس وقتى که چنین شد به شدّت از مردم فرار مى کند، و از دنیاى فانى به سراى باقى و از عالم شیطنت به سرزمین رحمت منتقل مى شود.
اى احمد! من چنین کسى را لباس هیبت و عظمت مى پوشانم.و این است زندگى گوارا و حیات ابدى، و این است مقام اهل رضا.

حدیث معراج

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 8:27 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

توصیف بنده در وقت مرگ و پس از آن  

وإذا کانَ الْعَبْدُ فِی حالَةِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلى رَأْسِهِ مَلائِکَةٌ بِیَدِ کُلِّ مَلَک کَأْسٌ مِنْ ماءِ الْکَوْثَرِ وَکَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتّى تَذْهَبَ سَکْرَتُهُ وَمَرارَتُهُ وَیُبَشِّرُونَهُ بِالْبَشارَةِ الْعُظْمى وَیَقُولُونَ لَهُ: طِبْتَ وَطابَ مَثْواکَ إنَّکَ تَقْدِمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْکَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ.فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أیْدِی الْمَلائِکَةِ فَتَصْعَدُ إلَى اللهِ تَعالى فِی أسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْن وَلا یَبْقى حِجابٌ وَلا سَتْرٌ بَیْنَها وَبَیْنَ اللهِ تَعالى، وَاللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْها مُشْتاقٌ، وَتَجْلِسُ عَلى عَیْن عِنْدَ الْعَرْشِ.ثُمَّ یُقالُ لَها: کَیْفَ تَرَکْتِ الدُّنْیا؟ فَتَقُولُ: إلـهی! وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیا.أنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خائِفٌ مِنْکَ.فَیَقُولُ اللهُ: صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیا وَرُوحُکَ مَعِی.فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَعَلانِیَتُکَ.سَلْ أُعْطِیَکَ وَتَمَنَّ عَلیَّ فَأُکْرِمَکَ.هذِهِ جَنَّتِی مُباحٌ فَتَجْنَحَ فِیها.وَهَذا جِوارِی فَاسْکُنْهُ.فَتَقُولُ الرُّوحُ: إلـهی، عَرَّفْتَنِی نَفْسَکَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِها عَنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ.وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَوْ کانَ رِضاکَ فِی أنْ أُقَطَّعَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ ما یُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَکانَ رِضاکَ أحَبَّ إلَیَّ.ءَأُعْجَبُ بِنَفْسِی؟ وَأَنَا ذَلِیلٌ إنْ لَمْ تُکْرِمْنِی وَأَنَا مَغْلُوبٌ إنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَأَنَا ضَعِیفٌ إنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَأَنَا مَیِّتٌ إنْ لَمْ تُحْیِنِی وَلَوْلا سِتْرُکَ لاَفْتَضَحْتُ أوَّلَ مَرَّة عَصَیْتُکَ.إلـهی کَیْفَ لا أطْلُبُ رِضاکَ وَقَدْ أکْمَلْتَ عَقْلِی حَتّى عَرَفْتُکَ وَعَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَالاْمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَالْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَالنُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ.فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَعِزَّتِی وَجَلالِی لا أَحْجُبُ بَیْنِی وَبَیْنَکَ فِی وَقْت مِنَ الاْوْقاتِ، کَذلِکَ أفْعَلُ بِأَحِبّائِی.
وقتى که بنده من در حال سکرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او مى ایستند در حالى که به دست هر کدام از آنها جامى از آب کوثر و جامى از شراب بهشتى است، به روح او مى نوشانند تا سکرات موت و سختى آن از بین برود، و او را به بشارتى بزرگ مژده مى دهند و مى گویند: خوش آمدى و مقدمت مبارک باد! تو بر خداى عزیز، کریم، حبیب و نزدیک وارد مى شوى.پس روح او از جوار فرشتگان پرواز مى کند و به پیشگاه پرودگار در کمتر از یک چشم به هم زدن صعود مى کند و دیگر بین او و بین پروردگار، پرده و حجابى نیست.خداوند مشتاق دیدار اوست و او را لب چشمهاى در کنار عرش مى نشاند.سپس به او مى گوید: دنیا را چگونه رها کردى؟جواب مى دهد: خدایا! به عزّت و جلالت که من نسبت به دنیا شناختى ندارم.من از آغاز تولّد از تو اندیشناک بودم.
خداوند مى فرماید: راست گفتى اى بنده من.تو جسمت در دنیا، ولى روحت با من بود.همه اسرار و کارهاى آشکار تو در نظر من بود.هرچه مى خواهى درخواست کن تا به تو بدهم، تمنّا کن تا برآورده سازم.این بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا.و این جوار من است پس در آن ساکن شو.
پس روح عرض مى کند: خداوندا! تو بودى که خودت را به من شناساندى، پس من از همه خلایق به وسیله این معرفت و شناخت بى نیاز شدم.قسم به عزّت و جلالت که اگر رضایت تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجیعترین صورت کشته شوم; رضاى تو براى من پسندیده است.خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى که اگر تو مرا گرامى ندارى، ذلیلم اگر تو مرا یارى نفرمایى، مغلوب و شکست خورده ام.اگر تو مرا تقویت نکنى، ضعیف و ناتوانم.اگر مرا با یاد خودت زنده نگردانى مُرده ام و اگر پرده پوشى تو نبود، اوّلین بارى که من گناه کردم، رسوا مى شدم.
خداوندا! چگونه رضایت تو را طلب نکنم در حالى که عقل مرا کامل کردى تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخیص بدهم.آنگاه خداى عزّوجلّ مى فرماید: قسم به عزت و جلالم که بین تو و خود هیچ پرده و مانعى در هیچ زمانى ایجاد نمى کنم. اینگونه با دوستانم رفتار مى کنم.

حدیث معراج

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 8:25 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

اجزاى عبادت و آثار روزه  

یا أحْمَدُ! إنَّ الْعِبادَةَ عَشْرَةُ أجْزاء.تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ فَإنْ طَیَّبْتَ مَطْعَمَکَ وَمَشْرَبَکَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَکَنَفِی.قالَ: یا رَبِّ! وَما أوَّلُ الْعِبادَةِ؟قالَ: أوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ وَالصَّوْمُ.قالَ: یا رَبِّ! وَما مِیراثُ الصَّوْمِ؟قال: اَلصَّوْمُ یُورِثُ الْحِکْمَةَ، وَالْحِکْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ، وَالْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ، فَإذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لا یُبالِی کَیْفَ أصْبَحَ بِعُسْر أمْ بِیُسْر.


اى احمد! عبادت، ده بخش است، نُه بخش آن دنبال کسب حلال بودن است پس اگر خوردنى و آشامیدنى خود را از راه حلال تهیّه کردى در حفظ و حمایت من خواهى بود.پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسید: خداوندا! برترین و اولین عبادت چیست؟فرمود: آغاز عبادت، روزه و سکوت است.عرض کرد: پروردگارا! اثر روزه چیست؟فرمود: روزه باعث پدید آمدن حکمت است و حکمت موجب شناخت و شناخت موجب یقین است، پس هرگاه که بنده به مقام یقین رسید، در بند سختى یا آسانى زندگى نیست.

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 8:23 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

ارزش سکوت  

یا أحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالصَّمْتِ فَإنَّ أعْمَرَ مَجْلِس قُلُوبُ الصّالِحِینَ وَالصّامِتِینَ وَإنَّ أخْرَبَ مَجْلِس قُلُوبُ المُتَکَلِّمِینَ بِما لا یَعْنِیهِمْ .
اى احمد! بر تو باد سکوت و کم حرفى; چرا که آبادترین مجلس و محفل، قلبهاى صالحان و ساکنان و ساکتان و خرابترین مجلس و محفل، قلبهاى بیهوده گویان است.




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 7 :: 8:22 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

تشبیه تقوا  

یا أحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ رَأْسُ الدِّینِ وَوَسطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ.إنَّ الْوَرَعَ بِهِ یُتَقَرَّبُ إلَى اللهِ تَعالى.یا أحْمَدُ! إنَّ الْوَرَعَ زَیْنُ الْمُؤْمِنِ وَعِمادُ الدِّینِ.مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّفِینَةِ کَما أنَّ فِی الْبَحْرِ لا یَنْجُو إلاّ مَنْ کانَ فِیها وَکَذلِکَ لا یَنْجُو الزّاهِدُونَ إلاّ بِالْوَرَعِ.یا أحْمَدُ! ما عَرَفَنِی عَبْدٌ وَخَشَعَ لِی إلاّ وَخَشَعَ لَهُ کُلُّ شَیْء. یا أحْمَدُ! اَلْوَرَعُ یَفْتَحُ عَلَى الْعَبْدِ أبْوابَ الْعِبادَةِ فَیُکْرَمُ بِهِ الْعَبْدُ فِی الْخَلْقِ وَیَصِلُ بِهِ إلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.


اى احمد! بر تو باد به تقوا، که صدر و ساقه و ذیل دین، تقوا است و به وسیله آن، بنده مى تواند به خداوند تعالى تقرّب یابد.اى احمد! تقوا، زینت مؤمن و پایه و ستون دین است.تقوا، چونان کشتى است; همان گونه که از دریا جز با کشتى نمى توان نجات یافت زاهدان نیز جز با تقوا نمى توانند نجات یابند.اى احمد! هیچکس نیست که مرا عبادت کند و در مقابل من خشوع کند مگر آنکه همه چیز در برابر او خاشع شود.اى احمد! تقوا درهاى عبادت را به روى بنده مى گشاید; در نتیجه، بنده، نزد خلق گرامى مى شود و به وسیله آن به قرب خداى عزّوجلّ مى رسد.

حدیث معراج

 




موضوع مطلب :


جمعه 92 دی 6 :: 4:0 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

رعایت سالک


  (ای سالک راه خدا!) رعایت به معنی چریدن و چرانیدن آمده است. راعی را چوپان گویند چرا که گوسفندان را می‌چراند. چون حفظ کردن، مراقبت کردن و توجه کردن لازمه چرانیدن است. «فمار عوها حق رعایتها» یعنی آنچه لازمه توجه، حفظ و مراقبت بود به جای نیاوردند.(حدید-27) (بنابراین) در راه حق چنانچه ملاحظه آداب، رسوم، احکام و اوامر الهی بشود رعایت حقوق حق شده است. و در آیه فوق نکوهش از آن جهت است که رعایت حقوق الهی نشده است. رعایت حفظ نفس از مخالفت حق و نظر نداشتن به غیر اوست به جهت عنایتی که حق متعال به حفظ نفس و کمال آن داشته است. حفظ نفس با پیروی از احکام الهی و کمال آن با عمل کردن به نسخه کامل قرآن است.

رعایت بر سه درجه است اول رعایت در اعمال. دوم رعایت در احوال. سوم رعایت در اوقات مبادرت به عمل روی بی‌نظری، انجام عمل روی بصیرت و آگاهی، ناچیز شمردن عمل و چشم‌پوشی از آن که موجب تکثیر عمل است درجه اول از رعایت است.

متهم کردن جهد و کوشش، بی‌اعتنایی به حال، وانمود کردن به اینکه نفس غنی و بی‌نیاز است درجه دوم از رعایت است.

آگاهی از سیر، دل نبستن به مقامات، استخلاص از رؤیت صفا، درجه سوم از رعایت است. در سیر و سلوک همیشه سالک با سه اصل روبه روست. رعایت آن سه اصل برای او کمال اهمیت را دارد. آن سه یکی عمل است. یکی حال است. یکی وقت.1

1-مقامات معنوی، محسن بینا، ج1، ص 143




موضوع مطلب :


جمعه 92 دی 6 :: 4:0 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

نشانه مومن حقیقی

رُوِیَ عَن الصّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ:لاتَکُونُ مُؤمِناً حَتّی تَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لاتَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتّی تَکُونَ عامِلاً لِما تَخافُ وَ تَرجُو[1 ]

 حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند:مؤمن نیستید، مگر اینکه خوف و رجاء داشته باشید و شما خوف و رجاء ندارید، مگر اینکه به آنچه به خاطر آن می ­ترسید یا به آن امیدوار هستید، عمل کنید.

 شرح حدیث: در باب اینکه حقیقت ایمان چیست، روایات زیادی هست. امّا این روایت مؤمن حقیقی را مطرح می ­نماید که دو نشانه دارد. اگر این دو نشانه در او نباشد، بداند مؤمن نیست. اوّل خوف به معنای بیم، و دوّم رجا به معنای امید. اگر فقط بیم باشد و امید نباشد و یا فقط امید باشد ولی بیم نباشد، انسان بداند که حقیقت ایمان در او نیست.

خوف و رجاء دو صفت درونی و جوانحی می‌­باشد، یعنی انسان در قلب خود خوف و رجاء داشته باشد. حالا این سؤال مطرح می­ شود: بیم از چه کسی و امید به چه چیزی؟ خوف، بیم و ترس از کیفر و امید به پاداش و ثواب الهی. این دو امر درونی باید در اعمال بیرونی انسان آشکار شود؛ به این معنا که انسانی که از کیفر و عذاب الهی یعنی جهنم می ­ترسد آنچه را خداوند حرام کرده است انجام نمی ­دهد که ترک واجبات و انجام گناه و معصیت و محرّمات است. از طرف دیگر، امید به پاداش، ثواب و بهشت خداوند دارد؛ به این معنا که اوامر الهی و واجبات را انجام می­ دهد.

البته انسان مؤمن بعد از ترک حرام و انجام واجبات به مرتبه و درجه بالاتر، یعنی ترک مکروهات و حتّی شبهات و انجام مستحبّات می­‌رسد. انسان اگر به اعمال خود نگاه کند، بدون هیچ پیچیدگی و به راحتی می ­تواند بفهمد که حقیقتاً مؤمن است یا اینکه اسم مؤمن روی خود گذاشته است.

[1]بحار الانوار، جلد 75، صفحه 253

* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

به نقل از روزنامه کیهان 24/9/92




موضوع مطلب :


جمعه 92 دی 6 :: 3:57 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

آتش‌خواران

براساس آیات نورانی قرآن کریم دو گروه در دنیا آتش می‌خورند :

1-کسانی که با کتمان آیات‌الهی و حقایق هستی به نام و نان و مقام می‌رسند و به این وسیله ارتزاق می‌کنند. (بقره- 174)

2-کسانی که با ظلم و ستم اموال یتیمان را می‌خورند و با حقه و حیله حق آنان را ضایع می‌سازند. (نساء- 10)

عذاب همیشگی

از آیه 81 سوره بقره می‌توان این گونه استنباط کرد که اگر هر انسانی:

-مرتکب گناه شود

- و گناه کردن کار دائمی او شود

- و آنقدر گناه کند که گناه سراسر وجودش را احاطه نماید (یعنی اندیشه، گفتار و کردارش گناه‌آلود شود)

- و در چنین شرایطی به طور طبیعی، در فکر اصلاح خویش هم نخواهد بود و تا آخر عمر به همین روش ادامه خواهد داد.

دراین صورت چنین فردی اهل آتش است و درآن جاودانه خواهد بود




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >