برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید دی 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
شنبه 92 دی 14 :: 6:49 عصر ::  نویسنده :

هو

چگونگی پذیرش ولایتعهدی

 

روزی مامون به امام رضا(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله! من فضل و عمل و زهد و پارسایی و عبادت تو را شناخته و دیده‌ام، و تو را از خودم برای خلافت، سزاوارتر می‌دانم. امام رضا(ع) که از باطن او خبر داشت پاسخ فرمود: من به عبادت و پرستش خداوند بزرگ افتخار می‌کنم و با زهد در دنیا، امیدوارم خداوند از بدی‌ها و شرور دنیا نجاتم دهد و با دوری از محرمات الهی، امید دستیابی به غنایم الهی، و با تواضع و فروتنی، امید به بزرگی در درگاه پروردگار جهانیان را دارم. مامون (زیرکانه و ریاکارانه) گفت: من در نظر دارم خود را از مقام خلافت عزل نموده و تو را به جای خود، معرفی نموده و خود نیز با تو بیعت نمایم !

جوابی که امام رضا(ع) داد بسیار جالب، زیرکانه و عالمانه بود: ای مامون! اگر این خلافت حق تو بوده و خداوند لباس خلافت را بر تن تو پوشانده، دیگر جایز نیست آن را از تن بیرون آورده و بر دیگری بپوشانی! مأمون که جوابی نداشت، به ناچار دست به تحکم زده وگفت: یابن رسول‌الله! شما باید این پیشنهاد را بپذیری! و امام رضا(ع) پاسخ داد: من هرگز این کار را از روی میل و رضایت انجام نخواهم داد. اما مأمون دست بردار نبود! حدود دو ماه بر این پیشنهاد خود اصرار ورزید ولی چون به نتیجه‌ای نرسید و کاملا مایوس گردید با اندکی تغییر، پیشنهاد جدیدی ارائه نمود: اگر پیشنهاد خلافت را نمی‌پذیری و مایل نیستی که من با شما به عنوان خلیفه بیعت نمایم، پس پیشنهاد ولایتعهدی مرا بپذیر تا پس از من، خلافت از آن شما باشد!

پاسخی که امام رضا(ع) داد، بدجوری دل مأمون را به درد آورد: به خدا سوگند، پدرم از اجداد پاکم، از امیرالمؤمنین، از جدم رسول خدا(ص) برایم نقل فرموده که من قبل از تو، با سم مسموم شده و مظلومانه از دنیا خواهم رفت و فرشتگان آسمان و زمین بر من خواهند گریست و غریبانه در زمینی در کنار هارون‌الرشید دفن خواهم شد!

مامون (ریاکارانه) گریست و گفت: یابن‌رسول‌الله! تا من زنده‌ام چه کسی می‌تواند تو را بکشد و یا نسبت به تو بی‌ادبی نماید؟!

امام رضا(ع) که نمی‌توانست بگوید خود تو، قاتل من خواهی بود فقط اشاره‌ای نمود و فرمود: این را بدان که اگر بخواهم می‌توانم دقیقا آن شخص را نام ببرم! و مامون (که شاید مایل نبود امام نام قاتل خود را بر زبان آورد) گفت: یا ابن‌رسول‌الله! تو می‌خواهی با این سخنانت خود را راحت نموده و از زیر بار این مسئولیت، شانه خالی کنی تا مردم بگویند؛ «پسر موسی‌بن جعفر، زاهد است و طالب مقامات دنیایی نمی‌باشد!» امام رضا(ع) در پاسخ مامون فرمود: به خدا سوگند، از زمانی که خداوند مرا آفریده است هرگز به خاطر رسیدن به دنیا دروغی نگفته‌ام و می‌دانم که تو از این پیشنهادت چه منظوری داری! مامون: چه منظوری دارم؟! امام: آیا حقیقت را بگویم در امانم؟ مامون: البته که در امان هستی! امام: هدفت این است که مردم بگویند: «علی‌بن موسی» در دنیا زهد حقیقی نداشته بلکه زهد او بدین جهت بوده که دستش به دنیا نمی‌رسیده، ولی اکنون می‌بینیم که با فراهم شدن زمینه چگونه به طمع رسیدن به خلافت، ولایتعهدی را پذیرفته است!

مامون که بدجوری عصبانی شده بود چاره‌ای نداشت جز این که صدایش را بلند کند و بگوید: «تو همیشه درست همان کاری را انجام می‌دهی که من دوست ندارم، و از خشم من واهمه‌ای نداری! به خدا سوگند، اگر با میل خودت ولایتعهدی را پذیرفتی که پذیرفتی، وگرنه تو را مجبور می‌کنم که آن را بپذیری، و چنانچه قبول نکنی گردنت را می‌زنم! امام رضا(ع) هم (به ناچار) فرمود: خداوند از این که به دست خویش، خود را به هلاکت اندازم مرا نهی کرده، اما اگر این طور است که می‌گویی، هر کاری که دلت می‌خواهد بکن و من پیشنهادت را می‌پذیرم به شرط این که «فقط مشاور توباشم و در عزل و نصب‌های امرا وحکام، دخالتی نداشته و قانون یا سنتی را نقض ننموده و از تصمیم‌گیری‌ها به دور باشم!» مامون که فکر می‌کرد با همین مقدار هم به اهداف خود رسیده است راضی شد در حالی که امام(ع) از این کار ناراضی بود!(1)

 

__________________

1-بحارالانوار، ج 49، ص 120




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 14 :: 6:48 عصر ::  نویسنده :

هو

فلسفه نیاز بشر به پیامبر

سخن درباره چرایی نیاز بشر به پیامبر، به معنای تبیین فلسفه آفرینش و خلقت بشر است. زیرا در تبیین مسایلی چون فلسفه هدایت، وحی، بعثت، رسالت، نبوت، امامت و مانند آن، می بایست علل و چرایی آفرینش انسان معلوم شود تا اصول دیگر به طور طبیعی با کمی توضیح روشن شود .

درمطلب پیش رو علل نیاز بشریت به وجود پیامبران مورد بررسی قرار گرفته است.

 

فلسفه آفرینش انسان

انسان موجودی استثنایی در هستی است؛ ویژگی های انحصاری انسان موجب شده تا عده ای تصور کنند که اصولا همه چیز بر محور انسان می گردد؛ چرا که حتی خدا با انسان معنا پیدا می کند. انسان محوری در غرب ریشه در چنین باوری دارد و از این روست که خدا مرده یا اومانیسیم در غرب شکل گرفته و بالنده شده بگونه ای که به طور رسمی عدم نیاز به وحی مطرح می شود؛ زیرا این انسان است که خدا و وحی را می سازد و وحی و مانند آن در محور عقل انسانی قرار می گیرد وگرنه می بایست به عنوان خرافات با آن برخورد کرد. جایگاه پیامبرانی چون محمد(ص) در تفکر انسان محوری غرب، جایگاه بس بزرگ است؛ چرا که آنان نوابغی بزرگ هستند که در محیط خود تحولات بزرگی را ایجاد کرده و با عقل خویش توانستند نظم و نظامی به جامعه بشری دهند که پیشرفت های بزرگ کنونی مرهون آن است.اما این گونه نباید باشد که حضرت محمد(ص) را به عنوان تنها انسان بشناسیم و برای او قداستی بیش از نابغه قائل شویم. بنابراین، نقدی که به قرآن گرفته می شود مانند نقدی است که به کتب دانشمندان و نوابغی چون افلاطون، ارسطو، ابن سینا، ابن رشد و فارابی و اینشتن و مانند ایشان گرفته می شود.

بدون شک چنین تصوری باطل و غلط است؛ زیرا چنین گفتمان فکری نمی‌تواند جایگاه انسان را به طور طبیعی در هستی مشخص کند مگر آنکه قائل به تصادف باشد. به این معنا که چیزی نادان، دانایی را آفریده و چیز بی جان جان آفرینش شده است. در حالی که همین عقل بشری می گوید : ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش. پس نمی تواند این همه نظم ریاضی و عدالت فراگیر از بی نظمی و بی عدالتی متولد شود و یا این همه موجودات جان‌دار از بی جان پدید آید.

گفتمان غربی در نهایت خدا را پذیرفت؛ هر چند که باز نتوانست جایگاه هر یک از خدا و انسان را به درستی تبیین و توضیح دهد. از این رو اختلال در نظریه انسان محوری نتوانست خدا محوری را جایگزین کند؛ بلکه تنها کاری که انجام داد این بود که خداوند را برای یک زمان محدود برای آفرینش و خلق آورد و سپس از صحنه روزگار حذف کرد. این گونه است که نظریه خدای ساعت ساز مطرح می‌شود. خدا می آید و ساعتی را خلق می کند و این ساعت به طور خودکار به حیات خود ادامه می دهد. پس دوباره این انسان است که محور هستی می شود. حقوق بشر و مانند آن در چارچوب انسان محوری سامان می یابد و در نهایت گفتمان پایان تاریخ نیز بیان می کند که انسان به نهایت بلوغ فکری و رفتاری خود در چارچوب لیبرال دمکراسی دست یافته است.

اما این گفتمان به شدت از پاسخگویی به بسیاری از مسائل فلسفی و عقلی رنج می برد؛ چرا که مثلا هدفی را برای آفرینش بویژه آفرینش انسان تبیین نمی کند. اما اسلام نه تنها خدا را آفریدگار بلکه به عنوان پروردگار مشخص می کند و برای همه هستی از جمله انسان هدف مشخص کمالی تعیین می کند. خداوند انسان را برای این آفریده است که به عنوان خلیفه خداوند مظهر ربوبیت و پروردگاری باشد و خود و همه هستی را به کمال رهنمون سازد.(بقره، آیه 30)

راه رسیدن انسان به کمال از طریق عبودیت(ذاریات، آیه 56) و صراط مستقیم آن است. انسان با عقل و اراده خود از میان دو راه شکر و کفر، با شکر گزاری(انسان، آیه 3) و بهره گیری درست از نعمت های الهی بویژه صفات الهی که در ذات او نهاده شده(بقره، آیه 31) مسیر پرهیز از خسران و کفر را با انجام دقیق اعمال صالح و انگیزه های حق و دعوت دیگران به این دو در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر (سوره عصر) و تقوا پیشگی نسبت به کارهای زشت و اعمال زشت و کفران، ربانی می شود.(آل عمران، آیه 79)

 

اهداف و فلسفه رسالت و امامت

این راه عقل و فطرت است، اما از آنجایی که هواهای نفسانی درونی و طغیان‌گری بخشی از وجود آدمی نسبت به بخش های دیگر و همچنین دشمنی بیرونی چون وسوسه های ابلیسی و شیطانی، اجازه حرکت در مسیر فطرت و عقل سالم و قلب سلیم را نمی دهد، خداوند به عنوان پروردگار بر آن شد تا دستگیر انسان شود. پس هدایت بیرونی را برای اکمال و اتمام هدایت درونی فرستاد که نه تنها مطابق فطرت و عقل است، بلکه مکمل و متمم آن نیز است.(بقره، آیات 30 تا 37؛ روم ، آیه 30) لذا ارسال پیامبران برای اهداف زیر صورت گرفت:

1. هدایت بشر: فلسفه رسالت و نبوت و امامت، هدایت بیرونی بشر است؛ چرا که انسان به علل درونی وبیرونی نمی تواند انتخاب درستی داشته باشد و در مسیر کمالی گام بردارد؛ زیرا هواهای نفسانی از سویی و وسوسه های شیطانی از سوی دیگر، موجب می شود که یا درمقام فهم و درک حق و باطل به خطا و اشتباه رود یا آنکه در مقام عمل به خوب و صالح، گمراه شود و کار درست را به درستی انجام ندهد. خداوند در آیات بسیاری در بیان فلسفه رسالت و نبوت به مساله هدایت اشاره کرده است.(بقره، آیه 213؛ اعراف، آیه 43؛ رعد، آیه 7؛ نحل، آیه 36)

2. تعلیم حکمت: انسان با نگاهی به جهان از طریق عقل خود نمی تواند بیش از خاک برآمدن و درخاک شدن را درک کند. بسیاری از علوم و حقایق، بیرون از دسترس عقل است. عقل انسانی کلیاتی از روان و روح را درک می کند و می تواند از طریق خواب به مفهوم تجرید روح و روان برسد و یا با تفکر در برخی از امور قائل شود که برای کتاب وجود، اول و آغازی است؛ اما در فهم جزئیات بسیاری، ناتوان است. علوم وحیانی به عقل انسانی کمک می کند تا درک بهتر و کامل تری نسبت به بیرون از جهان مادی بیندازد و با جهان های دیگری آشنا شود. فلسفه عقلانی با همه بلندای تفکری خود ناتوان از تبیین حقایق جهان های دیگر است و تنها با کلیاتی انسان را آشنا می کند. اینجاست که علوم وحیانی به انسان کمک می کند تا حقایق هستی را فراتر از آنچه به حواس و یا عقل مجرد درک می شود، بفهمد و آشنا شود. از این رو در آیات قرآنی در بیان فلسفه رسالت، سخن از علوم حکمتی گفته شده که از طریق وحی تعلیم داده می شود.(بقره، آیات 129 و 151 و 231؛ آل عمران، آیات 48 و 164 ؛ جمعه، آیه 2)

3. تعلیم کتاب و قانون: عقل انسانی به سبب آن که از احاطه به همه هستی ناتوان است، نمی تواند حقیقت را چنانکه هست بشناسد و نمی تواند عدالت را نسبت به هر چیزی ادا کند؛ زیرا قرار دادن هر چیزی در جای مناسب و نیز اعطای حق هر صاحب حقی نیازمند احاطه کامل است که انسان و عقل انسانی از آن ناتوان است. جالب اینکه انسان حتی نسبت به همه حقیقت خود آگاهی ندارد و نمی تواند خواسته ها و نیازهای واقعی و خیالی خود را از یکدیگر بازشناسد. این گونه است که نه تنها در بخش حقوق بشر بلکه در بخش حقوق خود به خطا می‌رود و به نفس خود ظلم روا می دارد و کاری با نفس خود می کند که سزاوار آن نیست و موجب می شود تا به سبب همین عدم شناخت حقیقت خود، در انجام کارها و برآورد نیازهای خود به خطا برود و به خود ظلم کند. پس انسان نیازمند کمک است تا حق را چنانکه هست بشناسد و عدالت را درباره هر چیزی به جا آورد. بنابراین حتی برای تنظیم روابط بین قوای نفسانی خود و نیز روابط بین انسانی نیازمند دانش و علم احاطی و کامل است که انسان فاقد آن است. وحی به انسان کمک می کند تا حقایق را چنانکه هست بشناسد و عدالت را در حق هر چیزی به درستی ادا کند. قوانینی که در وحی برای تنظیم روابط انسان با انسان، انسان با خدا و انسان با مخلوقات دیگر بیان شده است، می تواند به انسان کمک کند تا عدالت ورزد و حق هر چیزی را به درستی ادا کند و نقش ربوبیت و خلافت الهی را نسبت به خود و دیگران انجام دهد. آنچه در هدایت های وحیانی است، آموزه‌های معرفتی و نیز آموزه های دستوری است که هم حقایق را تبیین می کند و هم نشان می دهد که چگونه باید میان قوای نفسانی خود و هم چنین میان خود و دیگران (انسان، خلق و خدا) ارتباط برقرار کرده و تعامل داشته باشد. آموزه های دستوری وحیانی در تبیین تعاملات و ارتباط با خود و دیگران است.(بقره، آیات 129 و 151 و 231؛ آل عمران، آیات 48 و 164 ؛ جمعه، آیه 2؛ حدید، آیه 25 )

4. تزکیه نفس : چنانکه گفته شد انسان در شناخت و معرفت نفس با مشکل جدی مواجه است و نمی تواند بدون وحی از خود شناختی کامل و دقیق داشته باشد. افزون بر اینکه برخی علل درونی چون طغیان بخشی از نفس علیه بخش های دیگر و نیز وسوسه های شیطانی موجب می شود که عقل انسانی به رشد و بالندگی نرسد تا بتواند با استفاده از چراغ عقل و گرایش کمالی فطرت در مسیر درست حرکت کند. اینجاست که وحی به کمک انسان می آید تا او را نسبت به حقایق وجودی خود آگاه کند و از زیاده خواهی بخشی از نفس انسانی یعنی قوای شهوانی و غضبانی هشدار دهد و زمینه را برای قدرت گیری و رشد عقل فراهم آورد. در حقیقت وحی به انسان کمک می کند تا خود را بشناسد و بتواند قوای خود را تنظیم و متعادل سازد تا در مسیر رشد قرار گیرد. این همه، چیزی است که از آن به تزکیه نفس و خودسازی یاد می شود.(.(بقره، آیات 129 و 151 و 231؛ آل عمران، آیات 48 و 164 ؛ جمعه، آیه 2)

5. عدالت: چنانکه گفته شد، انسان زمانی می تواند عدالت را نسبت به قوای نفسانی خود و یا دیگران اجرا کند و بدان قیام نماید که نسبت به حقیقت هر چیزی شناخت و معرفت کامل داشته باشد تا بر اساس معرفت کامل ، هر چیزی را در جای خود به کار گیرد و قرار دهد و حق هر چیزی را ادا نماید. از آنجایی که انسان نسبت به حقایق وجودی خود احاطه کامل ندارد مگر آنکه عقل انسانی به کمال رشدی خود رسیده باشد و در باره دیگران این شرایط بسیار سخت تر خواهد بود و شناخت حقیقت دیگران یا دشواریاب یا ناشدنی است، پس نیازبه وحی و رسالت دارد تا او را نسبت به حقایق آشنا کرده و زمینه برای قیام انسان به عدالت فراهم آید.(حدید، آیه 25؛ یونس، آیه 47)

6. رفع اختلاف و داوری: وقتی انسان نسبت به هر چیزی چنانکه باید و شاید آگاهی و شناخت ندارد، نمی تواند در مقام داوری و قضاوت بنشیند و حکمی صادر کند که فصل الخطاب باشد؛ زیرا ممکن است به سبب عدم شناخت کامل، به خطا حکم و قضاوت کند و حق را تضییع نموده و ظلم روا دارد. اینجاست که نیازمند هدایت بیرونی است تا به انسان کمک کند حق را بشناسد و میان امور و افراد داوری نماید. یکی از اهداف ارسال پیامبران چنانکه در آیات قرآنی بیان شده داوری و قضاوت بویژه میان انسان است تا عدالت اجرا شود و حق هر صاحب حقی به او داده شود.(بقره، آیات 213 و 253؛ شوری، آیات 13 و 14)

7. عبادت : انسان نسبت به خداوند آگاهی ندارد و اگر بخواهد مسیر کمالی را طی کند می بایست متکی بر عقل سالم و فطرت سلیم باشد؛ چرا که عقل سالم چون چراغی فروزان ، حقایق را روشن می کند و فطرت به طور طبیعی به سوی کمال گرایش دارد و انسان را بدان سو می برد، ولی از آنجایی که وسوسه‌های شیطانی و هواهای نفسانی اجازه نمی دهد که این چراغ ، پرفروز و آن فطرت، سالم بماند، نیازمند وحی هستیم تا نه تنها همان حرکت کمالی را نشان دهد و راه بنماید بلکه حتی نسبت به جزئیات آداب بندگی آگاه سازد تا انسان را به کمال خدایی شدن برد و زمینه برای خلافت کامل انسان بر موجودات هستی فراهم آورد.خداوند در آیاتی از جمله آیه 36 سوره نحل در تبیین فلسفه رسالت و اهداف وحی به این نکته توجه می دهد که انسان نیازمند هدایت بیرونی است تا او را نسبت به طاغوت آگاه و راه رسیدن به خدا را با جزئیات احکام عبادی و رفتاری بیان کند.

8. امور دیگر: آیات قرآن امور دیگری برای فلسفه و هدف رسالت و هدایت وحیانی بیان کرده که از آن جمله می توان به تقوا(اعراف، آیه 35)، اتمام حجت(نساء، آیه 165) ، بشارت و انذار(همان)، تبیین حق(بقره، آیه 213)، امتحان و آزمون(حدید، آیه 25، فرقان، آیه 20)، تبلیغ روشن هدایت های الهی(نحل، آیه 35) و مانند آن اشاره کرد. البته اینها به یک معنا در چارچوب موارد پیش گفته قرار می گیرد و در حقیقت تبیین و تشریح کامل تر همراه با بیان جزئیات همان اصول کلی در فلسفه رسالت است.

محمد دولتخواه




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 14 :: 6:45 عصر ::  نویسنده :

هو

دشواری تزکیه نفس (سلوک عارفانه 

 

(بدان ای سالک راه حق!) باید متاسف باشیم که خانه جانمان به تصرف غیر خدا درآمده و در آن جایی برای خدا باقی نمانده است. با اینکه بزرگان دین هشدار داده بودند که «القلب حرم‌الله فلا تسکن فی حرم‌الله غیر الله» دل خانه مختص به خداست، در خانه (مخصوص) خدا، غیر خدا را ننشان. (بحارالانوار، ج 67، ص 25) پس وای بر من که چه خیانت بسیار بزرگی مرتکب شده‌ام که خانه خدا را به تصرف غیر خدا داده و خود را مستحق عذاب خالد جهنم ساخته‌ام. حال که به خود آمده می‌خواهم خانه قلبم را از هر چه غیر خداست تخلیه کنم، و خانه را به صاحبش بسپارم، می‌بینم کار بسیار دشواری است، در یک گوشه دل زنم حکومت می‌کند، در گوشه دیگرش فرزندانم، ناحیه‌ای از آن تحت سیطره پول های انباشته در بانک قرار گرفته و ناحیه دیگرش خانه‌های پرتجمل شهری و ییلاقی و پست‌های حساس مقام و ریاست و... است. در چنین شرایطی جدا قدرت ایمانی و توحیدی فوق‌العاده قوی لازم است که دل از همه اینها کنده و یکجا به خدا بپیوندد که «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» تا روز خروج از این دنیا با قلب سلیم وارد بر خدا گردد که فرموده‌اند: «القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه» قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند درحالی که احدی جز او در آن وجود ندارد.- (کافی ج 2، ص 16)(1)

 

_____________________

1- بنای بندگی صفای زندگی، آیت‌الله ضیاءآبادی، ص 270




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 14 :: 6:45 عصر ::  نویسنده :

هو

چرایی شهادت امام رضا(ع) ( پرسش و پاسخ 

 

 

پرسش:

چرا مأمون که با اصرار و پافشاری و تهدید ولایتعهدی خود را به امام رضا(ع) واگذار کرد و به خواسته خود رسید، امام رضا(ع) را به شهادت رساند؟

 

پاسخ:

مأمون در ظاهر به امام رضا(ع) احترام می‌گذاشت و او را به عنوان ولیعهد و خلیفه پس از خود معرفی نمود و حتی به نامش سکه ضرب کرده بود. احترام مأمون نسبت به امام رضا(ع) به این سبب بود که فضیلت و برتری امام(ع) را بر خود می‌دانست! و با قبولاندن ولایتعهدی به آن حضرت می‌خواست به مردم وانمود کند که امام(ع) به دنیا وابسته و دلبسته است تا مردم نسبت به آن حضرت بدبین شده و از مقام و نفوذ معنوی ایشان در مردم کاسته شود.

اما هنگامی که دید از این طریق موفق نشد به اهداف شوم خود دست پیدا کند، از دانشمندان و متکلمین جهان اسلام که آراء مخالف داشتند، و حتی از علمای یهود و مسیحیت و زرتشتی و صابئین و براهمه و ملحدان و دهریون برای بحث و مناظره علمی با آن حضرت دعوت به عمل آورد ولی پسر موسی‌بن جعفر(ع) همه آنان را مغلوب ساخت! مردم که این برتری‌های امام(ع) را دیدند به این نتیجه رسیدند که «خلافت، حق واقعی امام رضا(ع) است نه حق مأمون!» هر روز که جاسوسان، این اخبار را به گوش مأمون می‌رساندند حس حسادت و کینه‌توزی وی نسبت به امام(ع) بیشتر می‌شد. عامل دیگری که خرمن این کینه و حسادت را شعله‌ورتر می‌نمود، این بود که امام(ع) از گفتن و اظهار نمودن سخن حق در برابر مأمون، ترس و واهمه‌ای نداشت!

مأمون با زیرکی خاص و شیطانی، حس حسادت خود را مخفی نگاه می‌داشت ولی هنگامی که دید به هیچ‌وجه نمی‌تواند امام رضا(ع) را در نظر مردم، بی‌اعتبار سازد، آن حضرت را با سمی مهلک به شهادت رسانید.(1)

 

________________________

1- عیون اخبارالرضا، ج2، ص239




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 14 :: 6:43 عصر ::  نویسنده :

هو

عذاب الهی برای تارکان امر به معروف (چراغ راه

 

قال‌الامام‌الرضا(ع): اذا تواکلت‌الناس الامر بالمعروف والنهی عنی‌المنکر فلیاذنوا بوقاع من‌‌الله  .

امام رضا(ع) فرمود: هر گاه مردم امر به معروف و نهی‌ازمنکر را به عهده یکدیکر بگذارند،‌ پس باید برای عذاب الهی، آماده و منتظر باشند.(1)

 

_______________

1- کافی، ج 5، ص 59

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 14 :: 6:43 عصر ::  نویسنده :

هو

 

تاکید بر نماز خالصانه ( حکایت خوبان

 

برای پیامبر خدا(ص) دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود: «آیا در میان شما کسی هست دو رکعت نماز بخواند که در آن هیچ‌گونه فکر دنیا به خود راه ندهد، تا یکی از این دو شتر را به او بدهم»؟

حضرت این سخن را چند بار تکرار نمود. کسی از اصحاب پاسخ نداد. حضرت علی(ع) به پا خاست و عرض کرد: یا رسول‌الله! من می‌توانم آن دو رکعت نماز را بخوانم. پیامبر گرامی(ص) فرمود: بسیار خوب به‌جای آور! علی(ع) مشغول نماز شد. هنگامی که سلام نماز را داد جبرئیل نازل شد، عرض کرد: خداوند می‌فرماید: یکی از شترها را به علی بده! رسول خدا فرمود: شرط من این بود که هنگام نماز اندیشه‌ای از امور دنیا را به خود راه ندهد. علی(ع) در تشهد که نشسته بود فکر کرد کدام یک از شترها را بگیرد. جبرئیل گفت: خداوند می‌فرماید: هدف علی این بود کدام شتر چاقتر است او را بگیرد، بکشد و به فقرا بدهد اندیشه‌اش برای خدا بود نه برای خودش و نه برای دنیا  .

آنگاه پیامبر(ص) به خاطر تشکر از علی(ع) هر دو شتر را به او داد. خداوند نیز در ضمن آیه‌ای از آن حضرت قدردانی نمود و فرمود: ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید. (ق.37) پس رسول خدا(ص) فرمود: هر کس دو رکعت نماز خالص بخواند و در آن اندیشه‌ای از امور دنیا به خود راه ندهد، خداوند از او خشنود شده و گناهانش را می‌آمرزد.(1)

 

______________________

1- داستان‌‌های بحارالانوار، ج 4




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 12 :: 9:48 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

توصیه‌هایی از مرحوم آیة الله بهجت در باب زیارت امام رضا(ع)  


زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می‌روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،

1- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:

«أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

2- زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می‌روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.

3- بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور - کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید.

 ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود:

«غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.

4- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می‌دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند:

«از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!»

5- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.

ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام.

6- حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند:

«در روز عاشورا مقداری از گِل پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!

7- پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.

«در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»

این جمله دو معنی دارد:

 معنی اول این که حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!

8- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می‌باشد.

9- در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می‌باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می‌خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟

10- حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 12 :: 9:2 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

بنابراین بهتر است با مراجعه به متون صحیح از این خرافات جلوگیری شود و به اعمال مذکور در این روز که روزه گرفتن به شکرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمؤمنان از گزند کفار و مشرکان در اول ربیع ‏الاول و خواندن زیارت پیامبر (ص) و علی (ع) است، بپردازند.

به گزارش خیمه گاه باشگاه خبرنگاران؛ در استفتائات جداگانه مراجع عظام تقلید بر خرافی بودن مراسم کوبیدن در هفت مسجد در شب اول ربیع الاول تاکید کردند.

خرافات و تمسک به اموری که مستند و مدرک معتبر روایی و دینی ندارند از جمله اموری است که موجب انحراف دین و منجر به بدعت در دین می گردد. آداب و رسومی که با رنگ و لعاب دینی در جامعه ظهور می کنند.

چند سالی است که در پایان ماه صفر مراسمی در برخی شهرها باب شده که در ظاهر مانند بسیاری از خرافات دیگر عملی نیکو وانمود می شود، اما هنگامی که در آن اندیشیده می شود نتیجه به آنجا می رسد که با خرافه و بدعتی دیگر مواجه هستیم.

این بدعت از آنجا آغاز می شود که در شب اول ماه ربیع الاول چند ساعتی قبل از نماز صبح روز اول این ماه، در هفت مسجد را می کوبند و با این کار پایان دو ماه عزاداری و آغاز ماه شادمانی حضرت زهرا(س) را اعلام می کنند و به این وسیله می خواهند از دستان حضرت زهرا (س) عیدی دریافت کنند و حاجات خود را برآورند.

در سالهای ابتدایی این مراسم به کوبیدن در مسجد و آن گاه اقامه نماز صبح در آخرین مسجد اکتفا می شد اما با گذشت زمان بر پیرایه های این عمل افزوده شد. سال بعد تضرع و ناله و گریه بر در مسجد. سال بعد پخش نذورات و شیرینی و شکلات و...، سال بعد گفته شد در آخرین مسجد باید دعای توسل خوانده شود و سال بعد روشن کردن شمع بر در مسجد و آب و جارو کردن مقابل آن هم اضافه شد و همین طور این سیر تکاملی(!) ادامه یافت تا جایی که برخی از نماز مغرب شب اول شروع به این کار می کردند تا از خواب شب هم بی بهره نمانند!

در همان سالهای ابتدایی مراجع عظام طبق وظیفه دینی و شرعی خود که هنگام ظهور بدعت ها، علما باید علم خود را بروز و ظهور دهند بر بی ریشه بودن این عمل تأکید کردند اما متأسفانه هنوز برخی این راه اشتباه را می پیمایند. این نمونه ای از نمونه های فراوان است که برخی در خارج از چارچوب دین برای طلب حاجات و نیازهای خود از خداوند و ائمه متمسک به آیین هایی این چنینی می شوند.

در رابطه با شب اول ماه ربیع الاول در سال 1380 استفتایی از سوی مسجد رضویه تهران از مراجع عظام صورت پذیرفته است که به اتفاق علما این عمل مردود اعلام شده است. متن استفتای انجام شده این چنین است:

چند سالى است که در شب اول ماه ربیع الاول حرکتى در بعضى مساجد باب شده است بدین ترتیب که از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادى با در دست داشتن شمع پشت در مساجد مراجعه و با کوبیدن به در مساجد و خواندن اذکارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مى‏نمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه می دهند،

1- آیا چنین عملی مستند روایی دارد؟

2- آیا چنین عملی (که در حال گسترش می باشد) می تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسی دیگران قرار گیرد؟

3- در صورتی که عمل فوق از جمله خرافات و یا خدای نکرده نوعی بدعت باشد وظیفه ما (ائمه جماعات و متدینین) در این خصوص چیست؟

آیت الله خامنه ای: بسمه تعالی، عمل فوق الاشاره مستند روایی ندارد و شیوه قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است. آقایان علماء اعلام - دامت افاضاتهم - و مومنین - ایدهم الله تعالی - با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب گردد، جلوگیری نمایند.

آیت الله مکارم: بسمه تعالی با توجه به اینکه این عمل در روایات معصومین(ع) وارد نشده است انجام آن به عنوان یک عمل مستحب شرعی جایز نیست و سزاوار است ائمه محترم جماعات مردم را به سوی مراسم و توسلاتی دعوت کنند که در روایات معصومین(ع) وارد شده است وگرنه ممکن است افراد منحرف برای وهن مذهب هر روز امر تازه ای اختراع کنند و ناآگاهان را به سوی آن دعوت کنند. همیشه موفق باشید.

آیت الله صافی گلپایگانی: بسم الله الرحمن الرحیم
1- مستند روایی بر عمل مذکور به نظر نرسیده والله العالم.
2- با عدم مستند شرعی تأیید آن معنی ندارد. والله العالم.
3- علمای اعلام باید مردم را آگاه کنند. وفقکم الله. والله العالم.

مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی: بسمه تعالی مستند شرعی برای عمل فوق ملاحظه نشده است و لازم است مومنین از این گونه اعمال اجتناب نموده و برای قضای حوایج و برآورده شدن حاجات از طرقی که در کتب ادعیه آمده استفاده کنند.

مرحوم آیت الله تبریزی: بسمه تعالی زدن درب مسجد و حاجات خواستن از مسجد مسند شرعی ندارد و در روایات وارد نشده است. لکن نماز جماعت خواندن در مساجد و حاجت خواستن از خداوند با توسل به ائمه (علیهم السلام) شرعاً ثابت است. والله العالم.

مرحوم آیت الله بهجت:
1- بسمه تعالی ظاهراً ندارد.
2- بسمه تعالی خیر.
3- بسمه تعالی و جادلهم بالتی هی احسن.

مرحوم آیت الله مشکینی: بسمه تعالی این کار ریشه مذهبی ندارد و اگر به عنوان دستور دینی انجام دهند اشکال دارد و چنانچه باعث زحمت و آزار دیگران باشد جایز نیست و خوب است به جای این اعمال از اوقاتی که شرعاً فیضیاتش ثابت شده استفاده کنند مانند شبهای جمعه، اعیاد، وفیات، آخرهای شب برای نماز شب، دعاهای دسته جمعی مانند توسل، ندبه، مکارم الاخلاق و غیره و بالجمله در شرع اسلام به ویژه عالم تشیع اوقاتی که در آنها اجتماع کنند و دعاهایی بخوانند زیاد است نیازی به اختراع عمل خاص که در روایات نیست، ندارند. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

بنابراین بهتر است با مراجعه به متون صحیح از این خرافات جلوگیری شود و به اعمال مذکور در این روز که روزه گرفتن به شکرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمؤمنان از گزند کفار و مشرکان در اول ربیع‏ الاول و خواندن زیارت پیامبر (ص) و علی (ع) است، بپردازند.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 12 :: 8:46 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

اوصاف عاشقان حق  

یا أَحْمَدُ! لَیْسَ کُلُّ مَنْ قالَ أُحِبُّ اللهَ أَحَبَّنِی حَتّى یَأْخُذَ قُوتاً وَیَلْبِسَ دُوناً وَیَنامَ سُجُوداً وَیُطِیلَ قِیاماً وَیَلْزِمَ صَمْتاً وَیَتَوَکَّلَ عَلَیَّ وَیَبْکِیَ کَثِیراً وَیَقِلَّ ضِحْکاً وَیُخالِفَ هَواهُ وَیَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَالْعِلْمَ صاحِباً وَالزُّهْدَ جَلِیساً وَالْعُلَماءَ أحِبّاءَ وَالْفُقَراءَ رُفَقاءَ وَیَطْلُبَ رِضایَ وَیَفِرَّ مِنَ الْعاصِینَ فِراراً وَیَشْغَلَ بِذِکْرِی اشْتِغالاً وَیُکْثِرَ التَّسْبِیحَ دائِماً وَیَکُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَبِالْوَعْدِ وافِیاً وَیَکُونَ قَلْبُهُ طاهِراً وَفِی الصَّلاةِ ذاکِیاً وَفِی الْفَرائِضِ مُجْتَهِداً وَفِیما عِنْدِی مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَمِنْ عَذابِی راهِباً وَلاِحِبّائِی قَرِیباً وَجَلِیساً.
اى احمد! هرکس که ادّعاى عشق و محبّت من بکند این طور نیست که عاشق من باشد.کسى عاشق من است که: غذایش اندک، لباسش خشن و خوابش در حال سجده و نمازش طولانى باشد و همواره سکوت پیشه کند و بر من توکّل بنماید و گریه زیاد و خنده کم بکند و با هوس مخالفت کند و مسجد را به عنوان خانه خود و دانش را رفیق خود انتخاب کند، و در طلب رضاى من باشد و از تبهکاران دورى گزیند و به یاد و ذکر من مشغول و همواره در حال تسبیح و تقدیس من باشد، در پیمان خود صادق و به عهد خود وفادار باشد، قلبش پاک و در نماز ملتهب و برافروخته و در انجام واجبات کوشا و نسبت به پاداشى که نزد من است راغب و مایل و از عذاب من هراسناک و با عاشقان من نزدیک و همنشین باشد.

تأثیر دنیا دوستى

یا أحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلاةَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَصامَ صِیامَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَلَبِسَ لِباسَ الْغازِی ثُمَّ أرى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً أوْ سُمْعَتِها أوْ رِیاسَتِها أوْ حِلْیَتِها أوْ زِینَتِها لا یُجاوِرُنِی فِی دارِی وَلاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَعَلَیْکَ سَلامِی وَمَحَبَّتِی (وَرَحْمَتِی) وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمیِنَ.
اى احمد! اگر کسى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمین روزه بگیرد و مانند فرشتگان چیزى نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولى من ذرّه اى از محبّت دنیا یا سُمعه و ریا یا ریاست دنیا یا زخارف و تشریفات دنیایى را در دل او بیابم، او را از همنشینى خودم محروم مى کنم و محبّتم را از قلبش بیرون مى نمایم. سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است.
منبع:http://www.iec-md.org /پایان حدیث معراج




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 دی 11 :: 1:36 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

بزرگ ترین حماقت


قال‌الامام علی(ع): اکبرالحمق، الاغراق فی‌المدح و الذم   


امام علی(ع) فرمود: بزرگترین حماقت‌ها، زیاده‌روی در ستایش و نکوهش است.

 

1- غرر‌الحکم، ص 88




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >