معرفت بنام خدا خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم. شهید مصطفی چمران موضوع مطلب : بنام خدا امام علی (ع) : مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ)نهج البلاغه،حکمت 24) موضوع مطلب : بنام خدا روزی بدست خداست
آیه شماره 62 از سوره مبارکه عنکبوت:اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ترجمه:خداوند براى هر کس از بندگانش که بخواهد روزى را مىگسترد و یا تنگ مىکند، همانا خداوند به هر چیزى آگاه است. شرح:کم یا زیاد شدن رزق و روزى، تصادفى نیست. «اللّه یبسط... و یقدر» موضوع مطلب : بنام خدا
قدرت بدنی حضرت علی علیه السلام قدرت بدنی بی نظیر حضرت علی علیه السلام را باید در ردیف معجزات و کرامات به حساب آورد. تاریخ جهان هیچ شخص دیگری را با چنین نیروی جسمانی فوق العاده سراغ ندارد. توانایی بدنی آن حضرت، همان گونه که خود آن بزرگوار فرمودند، یک قدرت عادی و معمولی نبوده، بلکه قدرت الهی و خدایی بود که از ایمان نیرومند او به خدا نشات می گرفت. شاید خداوند خواسته از طریق این قدرت بدنی فوق طبیعی، ارتباط آن حضرت با عالم فوق طبیعت را به مردم بفهماند و آن ها را متوجه شایستگی او برای زمام داری و رهبری جامعه اسلامی پس از رسول خدا علیه السلام سازد، زیرا کسی می تواند جانشین پیامبر عظیم الشان شود که همانند وی با عوالم بالا در ارتباط بوده و از هر جهت، توان فوق بشری برای اداره جوامع انسانی داشته باشد؛ و چنین شخصی- بدون تردید- کسی جز علی علیه السلام نبوده است . بی شک قدرت بدنی حضرت علی علیه السلام یکی از فضایل آن حضرت بود. همین نعمت بود که به وی امکان آن همه خدمت به اسلام عزیز را بخشید و اگر این نعمت بزرگ نبود، اسلام آن چنان که باید پا نمی گرفت و یا به طور کلی نابود می گردید. پیامبر بزرگ خدا، حضرت محمد علیه السلام در مقام ارزیابی، یک ضربه شمشیر حضرت علی السلام را از مجموع عبادات جنّ و انس، برترو ارزشمندتر می شمارد. به واسطه همین قدرت و شجاعت ناشی از همین ایمان بی نظیر و راسخ آن حضرت به خدا و رسولش بود که ملقّب به "اَسَدُ اللهِ الغالِب" (یعنی شیر همیشه پیروز خدا) گردید . در این جا توجه شما را به چند ماجرای تاریخی در مورد قدرت بدنی آن حضرت در سنین کودکی و بزرگ سالی جلب می کنم : 1. امام صادق علیه السلام می فرماید : فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی علیه السلام می گوید: هنگامی که علی علیه السلام مقداری رشد کرد، من او را با پارچه پهنی محکم بستم و در گهواره قرار دادم، ولی او با دستان و دندان های خود آن را شکافت. سپس او را در دو پارچه پیچیدم، آن دو پارچه را نیز شکافت. به تعداد قطعات می افزودم و او همه آن ها را پاره می کرد، تا جایی که وی را در هفت قطعه که یکی از آن ها از جنس چرم و یکی نیز از جنس ابریشم بود پیچیدم، ولی او همه آنها را شکافت ... 2. عمر خطّاب می گوید: زمانی که حضرت علی علیه السلام در گهواره بود، ماری را دید که قصد نیش زدن آن حضرت را دارد. دستان امام بسته بود، ولی او تلاش نموده و دست راست خود را خارج نموده و با آن گردن مار را گرفت و آن چنان فشرد که انگشتانش به داخل بدن مار فرو رفته و مار در چنگ آن حضرت جان سپرد. وقتی مادرش سر رسید و مار را در دست فرزند دید، فریاد زده و از مردم کمک خواست. مردم نیز جمع شدند. آن گاه مادر حضرت، خطاب به وی گفت : "کَاَنَّکَ حَیدَرَةُ؛ گویا تو یک شیر خشگمین هستی !" 3. جابر جعفی می گوید: دایه حضرت علی علیه السلام زنی بود از بنی هلال که خود نیز کودکی داشت که یک سال از علی علیه السلام بزرگ تر بود. روزی دایه، این دو طفل را در خیمه گذاشته و به دنبال کار خود رفت. فرزند دایه از خیمه خارج شده و خود به سر چاهی که در نزدیکی خیمه بود رسانید. علی علیه السلام نیز با او همراه بود . در این موقع پسرک به چاه نزدیک شده و با سر به داخل چاه واژگون شد. در همین لحظه، علی علیه السلام که از او کوچک تر بود، او را گرفته و همان طور آویزان نگاه داشت. آن حضرت با دندانش یک دست و با دستش یک پای آن کودک را گرفته بود و آن قدر نگاه داشت، تا این که مادرش سررسید و کودکش را گرفت و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم! بیایید و ببینید که این چه کودک مبارکی است که جان کودک مرا نجات داد. مردم جمع شدند در حالی که از قدرت و هوش حضرت علی علیه السلام شگفت زده شده بودند . 4. حضرت علی علیه السلام: در سنین نوجوانی بود که با مردان نیرومند و پهلوان، کشتی می گرفت و همه آنها را به زمین می زد. مردان قد بلند و قوی هیکل را به روی دست بلند می کرد و در هوا نگه داشته و آن گاه به سوی خود کشیده، به زمین می زد و گاه با یک دست از قسمت نرم شکم آن ها گرفته و آن ها را به هوا بلند می کرد و بعضی اوقات خود را به اسبی که در حال دویدن بود رسانده و وقتی با آن برخورد می کرد، آن را به عقب می راند . 5. بسیار اتفاق می افتاد که آن حضرت علیه السلام سنگ بزرگی را از قلّه کوه برداشته و با یک دست آن را گرفته به پایین می آورد. آن گاه آن را پیش روی مردم می گذاشت، ولی حتی سه مرد نیرومند نمی توانستند آن را از جای خود تکان بدهند. و همچنین هر گاه آن حضرت ساق دست کسی را می فشرد، از شدت درد نمی توانست نفس بکشد . 6.بارزترین نمونه ای که می تواند قدرت بدنی فوق بشری حضرت علی علیه السلام را معرفی نماید، ماجرای فتح قلعه خیبر است. قلعه خیبر که متعلق به یهودیان بود، مدتی در محاصره قوای اسلام قرار داشت، اما هیچ سرداری نمی توانست آن را فتح کند. این قلعه و خندقی که در اطراف آن حفر شده بود، توسط تیراندازان حرفه ای فراوان و دلیرانی کم نظیر، چون مرحب و برادرش حارث، حفاظفت می شد. چندین سردار مسلمان به همراهی چندین هزار جنگجو، در چند مرحله تلاش کردند تا دروازه خیبر را بگشایند، ولی هیچ کدام موفق نشدند از سدّ قهرمانان و جنگجویان یهود بگذرند، و همه آن ها با به جای گذاشتن تعدادی تلفات باز گشتند. این امر باعث شد روحیه مسلمانان تا حدودی تضعیف شود. تا این که پیامبر اکرم علیه السلام ماموریت فتح خیبر را به سردار همیشه پیروز اسلام، شیرخدا، علی مرتضی محوّل فرمود. روزی های قبل، علی علیه السلام از جنگ معاف بود، زیرا به مشیّت الهی به درد چشم مبتلا شده بود. پیامبر گرامی علیه السلام با یک معجزه و از طریق مالیدن آب دهان، درد چشم آن حضرت را شفا بخشید. علی علیه السلام با سرعت به سوی خیبر حرکت کرد و آن چنان سریع اسب می راند که همراهان وی از او خواستند کمی آهسته تر براند. وقتی به نزدیکی قلعه خیبر رسید، پرچم اسلام را به روی زمین نصب کرد. در این هنگام دروازه قلعه خیبر که از جنس سنگ بود، باز شد و گروهی از پهلوانان و جنگجویان خیبری، جهت مقابله با سپاه اسلام از آن خارج شدند. اولین کسی که به میدان آمده و دو نفر از مسلمانان را به شهادت رساند، "حارث" برادر مرحب خیبری بود. او آن چنان هیبت، قدرت و شجاعتی داشت که وقتی پا به میدان گذاشت، سربازان مسلمانی که پشت سر حضرت علی علیه السلام ایستاده بودند، از ترس چند قدم به عقب برگشتند. تنها علی علیه السلام بود که همچون کوه، استوار ایستاده بود و چند لحظه بعد با حارث درگیر شد، اما این درگیری چند ثانیه بیش تر به طول نینجامید، و پس از آن، پیکر بی جان حارث بر زمین نقش بست. وقتی مرحب (شجاع ترین و نیرومندترین سردار یهود) این صحنه را دید، خشگمین شده و با شتاب خود را به وسط میدان رسانید، تا انتقام برادر خود را بگیرد. او دارای لباس و ادوات جنگی مخصوصی بود که دیگران از پوشیدن و به کار بردن آن ها عاجز بودند. دو زره یمانی بر تن نموده و کلاهی که از سنگ مخصوصی تراشیده شده بود بر سر داشت. روی این کلاه سنگی نیز یک کلاه خود قرار داشت و نیزه اش سه من وزن داشت. آن گاه به رسم قهرمانان عرب- جهت معرفی خود و تضعیف روحیه حریف- اشعاری به عنوان رجز خواند که قسمتی از آن اشعار را در این جا می آوریم: قَد عَلَمت خَیبَرُ اِنّی مَرحَب شاکِی السّلِاح بَطَلُ مُجَرَّبُ اِن غَلَبَ الدَّهرُ فَاِنّی اَغلَبُ وَ القَرنُ عِندی بِالِدّماء مُخَضَّبُ در و دیوار خیبر گواهی می دهد که من مرحبم، قهرمانی کار آزموده و مجهز به سلاح. اگر روزگار پیروز است، من نیز پیروزم. قهرمانانی که در صحنه های جنگ با من روبه رو می شوند، با خون خویشتن رنگین می گردند. حضرت علی علیه السلام نیز در برابر او رجزی سرود و شخصیت نظامی و نیروی بازوان خود را چنین به رخ دشمن کشید: اَنَا الّذی سمّتنی امّی حیدره ضرعام آجام ولیث قسوره عبل الذّراعین غلیظ القصره کلیث غابات کریه المنظره من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم. بازوان قوی و گردن نیرومند دارم، در میدان نبرد، همانند شیر بیشه ها صاحب منظری مهیب هستم. آن گاه دو قهرمان به سوی یکدیگر هجوم برده و با هم در آویختند. هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که شیر خدا با ذوالفقار خویش ضربتی بی نظیر حواله سر دشمن نمود. مرحب، سپر بر سر کشید، اما سپر آهنین به دو نیم شد. شمشیر به کلاه آهنی رسیده، آن را نیز شکافت. کلاه سنگی نیز در هم شکسته و برق شمشیر آن حضرت از بین پاهای دشمن جستن نموده و مرحب به دونیم شد. این ضربت، آن چنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به قرار گذاشته، به دژ پناهده شدند، و عده ای که فرار نکردند، تن به تن با علی علیه السلام جنگیده و همگی کشته شدند. اسامی گروهی از دلاوران یهود که پس از کشته شدن مرحب با حضرت علی علیه السلام جنگیده و به دست آن حضرت به درک و اصل شدند، به این شرح است: داوود بن قابوس، ربیع بن ابی الحقیق، ابوالبائت، مرة بن مروان، یاسر خیبری و ضجیح خیبری. البته قبل از این شش نفر نامی، هفت نفر دیگر نیز از دم تیغ آن حضرت گذشته بودند، و پس از این ها نیز تعداد زیادی از یهودان را از پای در آورد. همچنان آنان را تعقیب نمود تا به نزدیکی در خیبر رسید. در این هنگام، یکی از پهلوانان یهود، ضربتی به دست چپ آن حضرت وارد ساخت که در اثر آن، سپر از دست آن حضرت افتاد و یکی از یهودان نیز دلیری نموده، سپر را برداشت و به داخل دژ گریخت. گروه دیگری از یهودان نیز پشت سر او چون روبهانی که از جلو شیر بگریزند، فرار کرده، به داخل خیبر پناه برده و به سرعت در آن را بستند، اما چند تن از حمله نمودند. در این هنگام، شیر خدا پنجه در حلقه در خیبر انداخته و با یکی دو لرزش، آن را از دیوارکنده و به عنوان سپر مورد استفاده قرار داد. آن گاه یک طرف در را روی یک سوی خندق قرار داد و چون طول دراز عرض خندق کم تر بود، سر دیگر آن را به روی دست گرفت و امر فرموده، 1800 نفر جنگجوی مسلمان از روی آن عبور کرده و به خیبر داخل شوند. اندازه این در که از جنس سنگ سخت بود، چهار ذرع در پنج وجب و به ضخامت چهار انگشت بود، که حضرت آن را با دست چپ کنده و سپر قرار داده بود و در پایان، آن را چهل زراع به پشت سر خود پرتاب نمود. این در، آن قدر سنگین بود که پس از پایان جنگ هفت، هشت، چهل، پنجاه و حتی هفتاد مرد جنگی سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند، ولی موفق نشدند. وقتی که از آن حضرت سوال می شود: "هنگامی که از این در به عنوان سپر استفاده کردی، چقدر سنگینی احساس نمودی؟" پاسخ می دهد: "به همان انداره که از سپر خودم احساس سنگینی می کردم"؛ اما باید دانست، این در با قدرت بشری کنده نشده، بلکه قدرت الهی در بازوان حضرت علی علیه السلام بود که این در را کند، همان گونه که خود آن حضرت فرمود: "ما قلعتها بقوّة بشریّة ولکن قلعتها بقوّة الهیّة و نفس بلقاء ربّها مطمئنّة؛ من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نکندم، بلکه در پرتو نیروی خدا داد و با ایمانی راسخ به روز باز پسین این کار را انجام دادم." به نقل از کتاب ورزش در اسلام ، نوشته حسین صبوری موضوع مطلب : بنام خدا
چشم چرانی، آثار و راهکارهای درمان سید مصطفی علم خواه چشم چرانیمتاسفانه یکی از بیماری ها و عادت های ناپسندی است که برخی از افراد جامعه به دلایل مختلف بدان دچار می شوند. به منظور مبارزه با این عادت ناپسند، اولا لازم است نسبت به مفهوم، آثار و عواقب و زمینه های بروز آن آگاهی بدست آورد و سپس از راهکارهای عملی برای کنترل آن سود جست. در نوشته زیر تقریبا تمامی آنچه شما در زمینه کنترل چشم و درمان چشم چرانی بدان نیاز دارید، آمده است که امید واریم مفید باشد. معنای چشم چرانی:چشم چرانی در مقابل غض بصر و چشم پوشی، به معنای نگاه خیره و شهوت آلود به نامحرم است که با انگیزه لذت طلبی جنسی انجام می شود. ما در روابط اجتماعی خود با دیگران چه جنس مخالف یا موافق به طور طبیعی با آنها ارتباط حضوری و کلامی داریم و به آنها نگاه می کنیم، نگاهی که به هیچ وجه در آن بحث تحریک شهوت و لذت جنسی مطرح نیست، این نگاه ها داخل در مقوله چشم چرانی نیستند، ولی نگاه های ادامه داری که با انگیزه لذت جنسی انجام می شود و به تحریک شدن غریزه و میل جنسی می انجامد، تحت عنوان چشم چرانی تعریف می شود. در قرآن آمده است : «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم » به مومنین بگو چشم های خویش را بپوشانند. یغضوا از ماده "غض" به معنی نگاه و صوت کوتاه می باشد و نقطه مقابل آن خیره نگاه کردن و صدا را بلند کردن است . منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعی را زیر نظر می گیرد ؛ هر گاه نامحرمی در حوزه دید قرار گرفت ، چشم را چنان فرو گیرد که آن نامحرم از منطقه دید مستقیم و عمیق او خارج شود، یعنی به او نگاه خیره نکند اما راه و چاه خود را نیز ببیند. درحدیثی که ویژگی های رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ را توصیف می کند چنین آمده است : « و اذا فرح غض طرفه » وقتی که خوشحال می شد چشمانش را به صورت نیمه بسته در می آورد . مرحوم مجلسی این جمله را در بحارالانوار چنین تفسیر کرده است: پلک چشم را می شکست و سر را پایین می انداخت و چشمها را نمی گشود، چنین می کرد تا از سبکسری و سرمستی به دور باشد . پس غض بصر یعنی کم کردن نگاه و خیره نشدن. چشم پوشی، وظیفه شرعی یک مسلمان:قرآن کریم قض بصر و چشم پوشی از نگاه به نامحرم را وظیفه مسلمانان اعلام کرده و به زن و مرد توصیه کرده است که مواظب چشمان خود باشند. قرآن کریم می فرماید: به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است. قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فرجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ (1) و پس از آن فرمود : به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند. وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَمِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنًّ...(2)پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار را وظیفه ضروری و واجب مومنین شمرده شده است. نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است (3) در روانشناسی دینی نیز ارتباط نزدیکی میان نگاهداری چشم از نامحرم و نگاهداشتن دامان از آلودگی به زنا وجود دارد . اما در مورد چرایی تقدم غض بصر بر حفظ فرج سید قطب می نویسد : « حفظ فرج پی آمد طبیعی خواباندن چشم است و گامی است در استواری اراده و هوشیاری در حفاظت از افتادن در گناه و تسلط بر خواهشهای نفسانی ، از این رو بین آن دو ، در یک آیه جمع کرده تا نشان دهد یکی سبب و دیگری نتیجه آن است . و هر دو گامهایی هستند پی در پی در صفحه دل و صحنه زندگی ! (4) بیماری چشم چرانی:از نظر روانشناسان و عالمان اخلاقی، چشم چرانی هنگامی که به صورت یک عادت مزمن در می آید، یک بیماری روانی تلقی می شود و همان طوری که بیماری سادیسم نقطه مقابل بیماری مازوشیسم است، شهوت و بیماری چشم چرانی نیز نقطه مقابل بیماری خودنمایی است . خودنما فردی است که خود را در معرض دید دیگران قرار می دهد و چشم چران کسی است که ازتماشا ونگاه به دیگران لذت می برد. خودنمایی در زنها به نسبت بیشتری دیده می شود . در حالی که بیماری چشم چرانی در مردها بیشتر رایج است. زن ها بیشتر از لمس لذت می برند و مردها از نگاه و این مربوط به تفاوتی است که در آستانه تحریک آن ها وجود دارد. زنای چشم:اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی نگاه ریبه و شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی غرض باشد، ممنوع کرده است . این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع با نامحرمان را کنترل و محافظت می کند. البته رویارویی جدّی و ضروری و بدون هیچ گونه غرض، آنهم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر مسایل اخلاقی اشکالی ندارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : در مورد رابطه نامشروع برای هر عضوی از آدمی سهمی از زنا است؛ زنای چشم، نگاه کردن، زنای زبان، سخن گفتن و زنای گوش ها، شنیدن حرام است. لِکُلِ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ ادَمَ حَظّاً مِنَ الزِّنا فَالْعَینُ زِناهُ النَّظَرُ وَ لِّسانُ زِناهُ الْکَلامُ وَالأُذُنان زِناهُما السَّمْعُ (16) همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود : هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمه ای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی می شود. مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَةٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَةٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ... (17) حضرت علی ـ علیه السلام ـ به نقل از انجیل می فرماید : « در تورات نوشته شده زنا نکن ، ولی من می گویم اگر حتی با نظر شهوت آلود به کسی نگاه کنی همان وقت در دلت با او زنا کرده ای . (18). و نیز می فرماید : « نابینا بودن بهترازنگاه های نامشروع است » پس فاصله بین نگاه و گناه اندک است عوامل بروز بیماری چشم چرانی: محرومیت جنسی:ویلهم اشتگل محرومیت های جنسی را عامل این بیماری دانسته و می گویند : محرومیت های جنسی باعث می شود که (لی یبدو) در اعصاب چشم متمرکز شود، با این تمرکز، بستگی عصب چشم با اعصاب جنسی توسعه یافته وشخص از چشم چرانی لذت می برد و با دیدن اندام جنس مخالف تحریک می شود. (5) خود نمایی زنان:بیشترین عامل بروز این بیماری در مردان حس خودنمایی در زنان است. مردان به طور طبیعی نسبت به زیبایی و اندام جنس مخالف حساس اند و زنان بد یا بی حجاب با خودنمایی در عرصه جامعه این گرایش مردان را تحریک می نمایند. در تفاسیر شیعه وسنی ذیل آیه 30 سوره نور، نقل کرده اند که: «روزی در هوای گرم مدینه، زن جوانی در حالی که روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوش او، پیدا بود، از کوچه ای عبور می کرد، مرد جوانی از انصار، آن حالت را مشاهده کرد و چنان غرق تماشا شد که از خود و اطرافش غافل گردید و به دنبال آن زن حرکت نموده تا این که صورتش به شی ای اصابت کرد و مجروح گردید، هنگامی که به خود آمد، خدمت پیامبر(ص) رفت و جریان را برای او بیان داشت، این جا بود که آیات سوره مبارکه نور در مورد پوشش زنان نازل گردید(6) قرآن کریم برای رفع این معضل اجتماعی در آیات شریفه سوره نور، از یک طرف مؤمنان اعم از زنان و مردان را مخاطب قرار داده دستور می دهد که نگاه های خود را کوتاه ساخته و به نامحرم خیره نشوند و از فساد و آلودگی دوری کنند و از سوی دیگر به خانم ها دستور می دهد پوشش مناسب را رعایت کرده و زیورآلات خود را آشکار نسازند. تا حوادث نظیر حادثه ای که آیه در ارتباط با آن نازل شده است، اتفاق نیفتد و جوانان از خود بی خود نشده و دنبال زنان و دختران نامحرم راه نیفتند و امنیت و آرامش خود و دیگران را خدشه دار نسازند. در سوره احزاب نیز در یک جا به خانم ها دستور می دهد: «در محاورات روزمره حالت عادی داشته و با ناز و کرشمه و طنازی صحبت نکنید و در کوچه و خیابان با بدن های نیمه عریان و لباس های بدن نما، ظاهر نشوید.»(7) چند آیه بعد می فرماید: «با چادر و مقنعه اندام خود را بپوشانید.»(8) تمام این برنامه و تأکیدها برای آن است که: مردم، زن ها را به عنوان افراد عفیف و پاکدامن بشناسند و موجبات آزار و اذیت آنان را فراهم نسازند(9). و چشم طمع ندوزند.(10) و در نتیجه امنیت و آرامش قشر خانم ها در سایه چادر و رعایت ضوابط شریعت و پوشش اسلامی، تأمین شود. در ادامه قرآن کریم می فرماید: با این راه و روش، اگر بیماردلان هوسباز اصلاح نشدند و به آزار و اذیت خانم ها ادامه داده و امنیت و آرامش آنان را تهدید کردند. برخورد شدیدتری با آنان صورت خواهد گرفت: «اگر منافقان و بیماردلان «شهوت پرست» و کسانی که در شهر، اضطراب و نگرانی به وجود می آورند از اعمال زشت خود دست برندارند، ترا «ای رسول» علیه ایشان می شورانیم، در آن صورت، مدت کمی در مجاورت با تو در این شهر زندگی خواهند کرد و نابود خواهند شد.»(11) تا آرامش و امنیت در جامعه تأمین شود. از مجموع مطالب یاد شده این نتیجه به دست می آید که رعایت حجاب و پوشش اسلامی برای زنان و مردان مؤمن ومسلمان، تکلیف الهی است. رعایت آن، علاوه بر این که موجب عمل به دستورات الهی می شود، شخصیت فردی اجتماعی و معنوی انسان محجوب و پاکدامن، سیر صعودی پیدا کرده و نردبان تعالی و تکامل را یکی پس از دیگری طی خواهد کرد و از سوی دیگر در تأمین بهداشت روحی و روانی و آرامش خانواده ها و صفا، نورانیت و امنیت در جامعه نقش به سزایی ایفا می کند. به امید روزی که جوامع اسلامی و انسانی از تمام آلودگی ها تصفیه شود و زمینه حضور زنان و دختران بدون دغدغه و دلواپسی، در اجتماعات فراهم شود. عواقب و آسیب شناسی چشم چرانی: عامل غفلت و فراموشی:چشم چرانی یکی از مصادیق حب دنیا و عامل مهمی برای بروز غفلت از یاد خدا و خود است. غفلت همان چالش اساسی است که انسان در سر راه کمال و سعادت خود دارد و بیداری اولین نیاز او برای حرکت در این مسیر است. چشم چرانی باعث می شود که انسان هر چه بیشتر به خواب رود و از بیداری و یاد خدا دور ماند. حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود: چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد. لَیْسَ فِی الْبَدَنِ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ عَزَّ وَجَل(12) اولین گام انحراف عملی:چشم چرانی و نگاه به نامحرم، گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی است. نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا می کند. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد. نگاه کردن به ناموس دیگران، خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد. اَلنَّظرَةُ بَعْدَ النًّظرَةِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَةَ وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَ (13) پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : نگاه به نامحرم تیر زهرآلودی از تیرهای شیطانی است. انَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ ...(14) پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند. حسرت و اندوه طولانی:امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: چه بسا نگاه هایی که غصه های طولانی را در پی دارد . به این معنی که چشم قوی ترین ابزار حسی است . یعنی میدان آستانه تحریک چشم از بقیه حواس بیشتر است و بیشترین تحریکات حسی را دریافت می کند و این دل است که بعد از نگاه به کار می افتد یعنی آنچه را دیده ، می بیند ، دل طلب می کند و چون امکان رسیدن به آنچه دیده شده فراهم نمی شود ؛ افسردگی و رنجوری عاید انسان می شود . از فحوای حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ که فرمود: همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد، فهمیده می شود که علاوه بر حسرت دنیوی، فرد چشم چران در آخرت از فرط حسرت و پشیمانی چشمانی گریان خواهد داشت. کُلُّ عَیْنٍ باکِیَةٌ یَومَ القِیامَةِ اِلّا ثَلاًًثَةُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشیَةِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ باتَت ساهِرَة فی سبیلِ الله (15) به خطر افتادن امنیت و سلامت جامعه:در واقع، نگاه های آلوده، مسموم و شهوت انگیز، آتش درون را شعله ور می سازد که فرایند و محصولی جز فحشا، سیاهی دل؛ مشکلات و نارسایی هایی اجتماعی، نخواهد داشت. چشم چرانی دام شیطانی، بذر شهوت و رویشگاه فسق و فجور است که دل را می لرزاند، آرامش و ثبات را سلب نموده و باعث هرج و مرج و فتنه و فساد در جامعه می شود. لذا چشم چرانی، این تیر مسموم و زهرآلود شیطانی اگر بدون قید و بند، رها شود یقیناً سلامت و امنیت طرفین را به خطر می اندازد، جوان و نوجوانی که به کوچه و خیابان راه می افتد اگر دستور اسلام را رعایت نکرده و نگاهش را کوتاه نکند و از طرف دیگر، کسانی که باید حجاب و پوشش اسلامی را رعایت کنند، رعایت نکنند، چشم جوان به صحنه های شهوت انگیز خواهد افتاد، و نیروی قدرتمند شهوت به جوشش و غلیان آمده و تحریک خواهد شد، درچنین شرایط حساس و خطرناکی، این جوان، یا باید به عیاشی، فساد و تجاوزگری روی آورد و به خواسته های قوه شهوانی جواب مثبت دهد، امنیت خود و دیگران را به خطر اندازد، و یا با تخیل و تصور، با حالت افسرده و پریشان، زندگی بیمار گونه خود را ادامه داده آسایش و آرامش خانواده را برهم زند. ایجاد نگرانی و اضطراب : آنچه از مجموع آیات، روایات و تجربیات کارشناسان به دست می آید این است که: چشم چرانی های هوس آلود بدحجابی و بی حجابی زنان و دختران بی بند و بار از جمله عوامل مؤثر در ایجاد اضطراب ونگرانی افراد و خانواده ها و هرج و مرج و ناامنی در جامعه به حساب می آید. در طرف مقابل اگر اصول و ارزش های اسلامی از جمله حجاب و پوشش اسلامی، رعایت شود از چشم چرانی و نگاه های آلوده جلوگیری به عمل آید وخانم ها در نشست و برخواست و صحبت ها و مکالمات روزمره، دستورات شرع مقدس را رعایت کنند یقیناً زمینه های فساد زدوده شده دام های شیاطین برچیده خواهد شد، آرامش روحی و روانی برای افراد و خانواده ها، نظم، ثبات و امنیت در جامعه پدید خواهد آمد. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که نگاهش را کاهش دهد، قلبش آرام می گیرد.»(19) و نعمتی بالاتر از آرامش قلب، وجود ندارد. این موهبت بزرگ اگر در اعضا و افراد جامعه، محقق شده و تجلی پیدا کند، جامعه نیز به طبع اعضا و افراد خود، دارای امنیت و آرامش خواهد شد. ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد این همه آفت که به تن می رسد از نظر تو به شکن می رسد دیده فرو پوش چو دُر در صدف تا نشوی تیر بلا را هدف عذاب اخروی: علاوه بر ابتلا به عواقب دنیوی، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند. مَنْ مَلَاَ عَیْنَیْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیامَةِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یَقْضِیَ بَیْنَ النّاسِ ثُمَّ یُؤمَرُ بِه اِلَی النّارِِِ(20) چشم پاکی و نتایج آن : هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است. چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد: 1- دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید. غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ (21) 2- راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است. مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ (22) 3- نیک خویی: همچنین آن حضرت فرمود: کسی که نگهاه هایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد. مَن غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ (23) 4- پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر کسی زنی را ببیند و بلافاصله دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر اینکه خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد. مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ اِلَیْهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العینِِ (24) 5- چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند. اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ (25) 6- بروز صفت شجاعت: شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود. اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبُ هَواهُ (26) معالجه خوی زشت چشم چرانی: قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند، از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار خود در مخالفت با هوای نفس و شیطان بود پیروی کنند. نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ"استمداد" از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد. از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند : به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است. «بما یستعان علی غمض بصر؟ قال بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلی سَتْرِکَ» (27) نکته ظریف دیگری که در مسأله ناموس نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده اند : آن طور که جزا دهی جزا بینی. «کَما تُدینُ تُدانُ (28) امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس اش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند(29) بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد. هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند، خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می خواهید.(30) یکی دیگر از راه های پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند، چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود. مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ و الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یَبیتَ فی مَوْضِعٍ تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَةٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ (31) اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون بروند .(32) امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی آن دو شیطان است .لا یَخْلُوا بِامْرَأَةٍ رَجُلٌ، فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرَأةٍ الّا کانَ الشًّیطانُ ثالِثَهُما (33) امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ برای گریز از خطر آلوده شدن و رهایی از دام شیطان هنگام رو به رو شدن با نامحرم، این گونه رهنمود می دهد: اگر یکی از شما زنی را دید و خوشش آمد، چشم از او برداشته، نزد همسر خود رود که آنچه او دیده است، همسرش نیز داردو مواظب باشد که شیطان را بر دل خویش راه ندهد و آن که متأهل نیست، دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد سپاس گوید و صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد، آنگاه از فضل خدا بخواهد و خدا نیز با رحمت خویش او را از راه مباح بی نیاز می گرداند .(34) به امید آنکه با یاری خداوند، تمام اعضای خویش را از آلوده شدن حفظ کنیم و عفت و پاکدامنی بر جامعه اسلامی سایه گستر باشد ان شاء الله. پی نوشت ها: 1- نور (24)، آیه 30. 2- نور (24)، آیه 31. 3- رساله حضرت امام خمینی (قدس سره)، مسأله 2440،انتشارات اسلامی. 4- فی خلال القرآن ، ج 4 ، ص 2512 5- اصول روانکاوی فروید ، صص 257 ـ 259 . 6- ر.ک: تفسیر صافی، ج3، ص 430؛ الدر المنثور، ج5، ص 40؛ کافی، ج5، ص .521 7- برداشت از آیه 32 و 33 سوره احزاب. 8- قرآن کریم، احزاب/ 59: ترجمه آزاد 9- برداشت از آیه 59 سوره احزاب 10- قرآن کریم، احزاب/ 32 11- قرآن کریم، احزاب/ 60 12- بحارالانوار، ج 101، ص 35. 13-روضة المتقین، ج 9،ص 434. 14- بحارالانوار، ج 104، ص 38. 15- بحارالانوار، ج 101، ص 35. 16- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269. 17- ثواب الاعمال، ص 334. 18- ا نجیل متی ، 5 / 27 / 28 19- غررالحکم و درر الکلم، ج5، ص 449 20- ثواب الاعمال، ص 338. 21- بحارالانوار، ج 101، ص 41. 22- شرح غررالحکم، آمدی،ج 5، ص 449. 23- میزان الحکمه، ج 10، ص 7. 24- بحارالانوار، ج 101، ص 37. 25- بحارالانوار، ج 101، ص 38. 26- نهج الفصاحه، پاینده، حدیث 299، ص 58. 27- بحارالانوار، ج 101، ص 411. 28- فروع کافی،ج 5، ص 553. 29- همان. 30- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 555. 31- بحارالانوار، ج 101، ص 50. 32- رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)، مسأله 2452. 33- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 265. 34- تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 586. با اندکی ویرایش به نقل از: 189=http://porseman.org/showarticle.aspx?id موضوع مطلب : بنام خدا
همت عالی محمد عالم زاده نوری اشاره : یکی از ابزارهای مهم برای فتح قله های سعادت و کمال، داشتن اهداف متعالی است. از سوی دیگر، داشتن آرزوهای بلند در تفکر اهل بیت علیهم السلام یکی از لغزش گاه های مهم انسان دانسته شده است. در این جستار، برآنیم که جایگاه و ارزش همت عالی را در سرنوشت آدمی تبیین کنیم و سپس تمایز آن را با آرزوهای طولانی داشتن بیان نماییم. همّت عالی، عبارت است از چشم به بالاترین قلّه دوختن و امید رسیدن به آن را در دل زنده نگه داشتن. همّت عالی، یعنی به کم قانع نشدن، یعنی دامنه را مسکن نگرفتن. همت عالی، یعنی به کارگیری همه تلاش برای رسیدن به بالاترین نقطه، یعنی رضایت ندادن به وضع موجود، تا رسیدن به برترین وضعیت. کسی که به کم رضایت می دهد، خیلی زود از حرکت می ایستد. از ما خواسته شده است «بالاترین» را هدف بگیریم و با استمداد از خدا و عزم راسخ، «بهترین» شویم1. قرآن کریم در وصف «بندگان خدای رحمان» می فرماید: الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّه أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِمامًا2 و کسانی اند که می گویند: «پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان باشد، و ما را پیشوای پرهیزگاران کن». خواست و آرزوی بندگان خدا، تنها به جهنم نرفتن، نسوختن و رهایی از عذاب خدا نیست. بنده خدا، تنها به متقی شدن نیز راضی نمی شود. همّت او آن است که پیشوا و درس آموز متقیان باشد و به گونه ای شود که چشم همه نیکان و وارستگان به او دوخته گردد. به نجات از غضب خدا و آتش دوزخ بسنده نمی کند. کودکان و دیوانگان و چارپایان هم گرفتار خشم خدا نمی گردند و به آتش نمی سوزند. انسان که قابلیّت خلیفه الهی و وصول به قرب و رضوان خدا را دارد، چرا این همه کوتاه نظر و دون همّت باشد؟ در زیارت جامعه کبیره خطاب به امامان معصوم علیهم السلام می گوییم: وَجَعَلَنی مِمَّن یَقتَصُّ آثارَکُم، وَیَسلُکُ سَبیلَکُم، وَ یَهتَدی بِهداکُم، وَیُحشَرُ فی زُمرَتِکُم، وَ یَکِرُّ فی رَجعَتِکُم، وَ یُمَلَّکُ فی دَولَتِکُم، وَ یُشَرَّفُ فی عافِیَتِکُم، وَ یُمَکَّنُ فی أَیّامِکُم، وَ تَقِرُّ عَینُهُ غَداً بِرُؤیَتِکُم، بِأَبی أَنتُم وَ أُمّی وَ نَفسی وَ أَهلی وَ مالی؛ خدا مرا از کسانی قرار دهد که اثر شما را دنبال می کند، و به راه شما می رود، و به هدایت شما راه یافته میان شما محشور می شود، و در رجعت و بازگشت شما برمی گردد، و در دولت شما کارگزار و در زمان عافیت شما صاحب شرافت و در روزگار شما صاحب مکانت است، و فردا، دیدگانش به دیدار شما روشن می شود. پدرم، مادرم، جانم، خانواده ام و داریی ام فدای شما باد!... . این فراز زیارت، درس همت می آموزد. آنچه ما از درگاه خدا می طلبیم، تنها امان از ناخرسندی امامان معصوم علیهم السلام نیست؛ دیدار سیمای دلربایشان نیز به تنهایی ما را کافی نیست؛ به اقلّ خشنودی آن ها هم بسنده نمی کنیم. همت ما آن است که از یاوران و شیعیان خاص3آنان و کارگزار مؤثر دولتشان باشیم. آرزو داریم چشم امید امام عصر علیه السلام به ما دوخته شود و امور اساسی آن دولت جهانی به دست ما انجام پذیرد؛ شبیه مناسبتی که میان مالک اشتر رحمه الله و امیرمؤمنان صلوات الله علیه بود. امام زمان علیه السلام هم پس از ظهور، در رتق و فتق امور اجتماع، به بازوان اجرایی و مدیریتی بسیار توانمندی نیاز دارد که کارگزاران رده اول و کادر نهضت آن امام را تشکیل می دهند و ظهور آن حضرت، به حضور آنان وابسته است. در این فراز از زیارت جامعه، از خدای بزرگ می خواهیم ما نیز در شمار آن بزرگان و کارگزاران باشیم و در چشم و قلب حضرتش مکانتی والا و شرافتی عظیم داشته باشیم. پس از این درخواست البته نیل به زیارت آن جمال دلربا را مسألت می کنیم «وَ تَقِرُّ عَینُهُ غَداً بِرؤیَتِکُم» و توجه داریم که رسیدن به این درجات مشروط به دست شستن از مال، جان، پدر، مادر، خانواده و گسست همه دلبستگی ها است «بأَبی أَنتُم وَ أُمّی وَ....». اگر مطابق دستور قرآن کریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله را اسوه و الگوی خود بدانیم4و امامان معصوم علیهم السلام را پیشوای حرکت خود بگیریم، هیچ گاه به وضع موجود خود رضایت نمی دهیم، احساس استغنا نمی کنیم و همیشه برای بهتر شدن و پیش تر رفتن تلاش و تکاپو به کار می گیریم. این اعتقاد که معیار سنجش ارزش اعمال در صحنه قیامت، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است، ما را بر آن می دارد که در تکمیل کمّی و کیفی عمل، همت بیشتری ورزیم و هیچ گاه به موقعیت فعلی خود دلخوش و مغرور نشویم: وَاجعَلنی مِن أَحسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِندَکَ وَ أَقرَبِهِم مَنزِلَه مِنکَ وَ أَخَصِّهِم زُلفَه لَدَیکَ5؛ مرا چنان قرار ده که نصیب بهترین بندگانت را نزد تو داشته باشم و نزدیک ترین منزلت و بیشترین تقرب به تو را به دست آورم. الهی هَب لی کَمالَ الإنقِطاعِ إلَیکَ6؛ خدایا! نهایت جدائی به سوی خودت را به من عطا فرما. یک سؤال:آیا انتخاب اهداف بسیار بلند و دور از دسترس، مانع از عمل و اقدام نیست؟ همین که انسان مقصد حرکت خود را از نقطه ای دست نایافتنی قرار دهد، امید و انگیزه از او سلب شده و از حرکت باز خواهد ماند. آیا مناسب تر نیست انسان تصوّر درجات عالی و قلل رفیع را فراموش کند و به اهداف میانی بسنده نماید؟ پاسخ:رو به قلّه داشتن، به معنای گام بر قلّه نهادن نیست. کوهنورد موفّق، همیشه نظر به قلّه و عزم رسیدن به آن را دارد؛ ولی در هر لحظه، تنها یک قدم برمی دارد. شناخت انسان کامل و تکاپو برای نزدیک شدن به آن، به منزله نظر به قله است؛ ولی توقع «یکباره به قله رسیدن» خواب شیرینی است که هرگز تعبیر نخواهد شد. برای رسیدن به مطلوب ها و آرمان ها، برنامه ریزی متناسب با توان و رعایت آن ها به طور مستمر ضروری است. باید دانست که ظرفیت ما و مسؤولیت ما در هر مرحله، تنها «یک گام به پیش رفتن» است. بلند کردن وزنه های سنگین، برای کسی که تمرین وزنه برداری را تازه آغاز کرده و در ابتدای راه است، نتیجه ای جز آسیب رساندن به بدن و از دست دادن توانایی ها ندارد. پس برای حرکت، این هر دو لازم است: «ایده آل نگری و آرمان خواهی در مقام نظر» و «واقع گرایی در مقام عمل». نگاه به آرمان نهایی، حرکتِ ما را تصحیح و استمرار حرکت را تضمین می کند؛ زیرا روحیه رضایت از وضع موجود و احساس استغنا را سرکوب می کند. واقع بینی و شناخت محدودیّت ها و اندازه ها نیز از سرخوردگی و ناامیدی جلوگیری می کند. پی نوشت ها: 1.در قرآن کریم از میان پیامبران، تنها رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت ابراهیم علیه السلام الگو معرفی شده اند. « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَه حَسَنَه، (سوره احزاب:21) »؛ قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَه حَسَنَه فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ» (سوره ممتحنه: 4). 2. سوره فرقان: 74. 3. وَ جَعَلنی مِن خیارِ مَوالیکُم (زیارت جامعه). 4.«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَه حَسَنَه » (سوره احزاب: 21). 5.مفاتیح الجنان، دعای کمیل. 6. همان، مناجات شعبانیه. به نقل از نشریه خُلُق ، فروردین تا تیر 1387 - شماره 4 و 5، ص78 موضوع مطلب : بنام خدا تحلیلی بر آسیب ها و راهکارهای رشد اخلاقی در دانشگاه حسین ثنایی در اندیشه دینی ما، همواره تعلیم، تهذیب، دانایی و دینداری همزاد و همراه اند. هم آن کس که می خواهد از خرمن دانش خوشه برچیند، باید جامه ای از جنس پارسایی بر تن کند و هم آنکه می خواهد کام مشتاقان و مشتریان دانش را به آب علم و اندیشه سیراب سازد، باید دل و جان دانش اندوزان را به طهارت و تابناکی بیاراید تا مبادا در شوره زار، تخم بی حاصل بکارد و رنج بی گنج برد و از کشته خویش هیچ ندروَد. تأکید مکرر قرآن بر دو رسالت بزرگ پیامبران ـ تهذیب و تعلیم ـ الگوی روشنی فرا روی کسانی می نهد که گام در راه پیامبران می نهند و رسالت آموزش و راهبری را بر دوش می کشند. معلمان جامعه که چنین رسالتی یافته اند، باید مؤکد و مکرر بر دو عنصر تعلیم و تربیت عطف توجه نشان دهند که اگر از تهذیب و پرورش غفلت ورزند، هرگز پیامبرانه نخواهند زیست. در نظام آموزشی ما که از رویکرد دینی الگو می گیرد، پرورش جان آدمی که البته به لحاظ رُتبی مقدم بر دانایی و آگاهی انسان است، بر عهده معلمان و مربیانی است که بر خردفزایی و رشد آگاهی انسان کمر همت بسته اند؛ برای پیشرفت آموزشی فراگیران، تدابیر کارسازی اندیشیده می شود و از کتاب و کلاس و استاد گرفته، تا فضایی فیزیکی و تکنولوژی آموزشی، همه در خدمت رشد علمی و اندیشه ای فراگیران قرار می گیرد و سرانجام کارنمای آموزشی که میزان رشد یا افت فراگیر را در تحصیل بنمایاند و نیز تمهیداتی که ضعف ها را پوشش دهد، به کار گرفته می شوند تا پیشرفت علمی فراگیر (دانش آموز و دانشجو) به سامان رسد. هم چنین با نمودارهای آموزشی که منحنی رشد یا افت محصلان را آشکار می سازد و نیز نظارتی که بر فرایند یاد دهی استاد و یادگیری شاگردان اعمال می شود، توفیق یا عدم توفیق آموزشی استادان نیز نشان داده خواهد شد؛ اما به حقیقت چه ساز و کاری به کار گرفته می شود، تا رشد تربیتی و پرورشی فراگیر که باید همزاد و همپای رشد آموزشی او سیر تکاملی داشته باشد، مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد و چه تدابیری اتخاذ می گردد تا عملکرد استادان و عنایت آنان به تربیت شاگردان، مورد شناسایی و نقد واقع شود و مشخص گردد که آیا آنان اساساً به این رسالت سنگین و پردشوار، توجه مبارک و مؤثری دارند یا خیر؟ البته در نظام آموزشی ما و در دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، تنها کار سازمان یافته برای آگاهی از رشد تربیتی فراگیر، گنجاندن نمره انضباط در کارنمای تحصیلی اوست و چنان که می دانیم، نمره کمی آن، در مجموع متأثر از قانون پذیری یا قانون ستیزی دانش آموز (رعایت یا عدم رعایت قوانین آموزشی) است و ارتباط وثیقی با سطح تربیتی وی ندارد. باری اگر توجه به تربیت و اخلاق فراگیر ضرورت دارد، در تحصیلات عالی تر و مقاطع دانشگاهی، این توجه فوریت و ضرورت ویژه ای می یابد؛ از یک سو استادان مقطع تحصیلی دانشگاه، نسبت به دوران اولیه تحصیل، از تکثر، تنوع و تعدد بیشتری برخوردارند، چنان که می دانیم فراگیران دوران ابتدایی، از الگوی واحدی (مثبت یا منفی) پیروی می کنند و چون تنها با یک استاد مواجه اند، در تأثیر پذیری و الگوگیری سر در گم نخواهند بود؛ بر خلاف آنان دانش آموزان راهنمایی، متوسطه و دانشجویان دانشگاه، به دلیل داشتن معلمان و استادان متنوع، الگوهای متفاوتی دارند و داشتن همین الگوهای متفاوت که قطعاً از لحاظ منش و رفتار متفاوت هستند، ممکن است فراگیران را دچار تعارض رفتاری گرداند و در تشکیل شخصیت متعادل آنان مانع ایجاد نماید. با این تفاصیل، تکیه بر جنبه تربیتی و رشد اخلاقی فراگیران؛ ضرورت نام می یابد تا دانشجویان با داشتن الگوی مطلوب و در دسترس، از تشتت و اعوجاج رهایی یابند. از سوی دیگر؛ دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه، برای سایر هم سن و سالان خود، به خصوص گروه بی شمار و مشتاق ورود به دانشگاه، الگو هستند، بنابراین پرداختن به جنبه پرورش دانشجویان لازم و ضروری است، و نباید از توجه به چنین أمر خطیر، اغماض و اعراض گردد. مهم تر آنکه دانش آموختگان دانشگاه، بی فاصله، پس از تحصیل، وارد بازار کار خواهند شد یا در مدیریت کشور نقشی خواهند داشت، پس اگر به تهذیب آنان توجه خاص نشود، ممکن است مجموعه کشور از نبود چنین أمری متضرر گردد. گذشته از همه آنچه گفته شد: توجه یک جانبه به امر آموزش؛ احساس نومیدی از تأثیر گذاری در اخلاق و رفتار دینی دانشجو؛ رشد فزاینده شبکه های ارتباطی و جهت بخش؛ بازار پر غوغای محصولات شبه فرهنگی و مخرب فرهنگ؛ رواج روز افزون الگوهای کاذب و جذاب ؛ ایده سازی و گسترش دائم و رو به افزایش حلقه های معرفتی دین ستیز؛ تلاش جمعی و سازماندهی شده، برای تخریب و سست کردن بنیادهای دین و اخلاق؛ ایجاد موج فراگیر شبهه سازی و شبهه گستری؛ تلاش برای تغییر ذائقه معرفتی و معنوی جوانان و جایگزین کردن فرآورده های مسموم و مهلک؛ تزریق روحیه بی تفاوتی و بی مسئولیتی نسبت به تغییر ارزش ها؛ ایجاد تردید و تشکیک متفلسفانه در آموزه ها و انگارهای دینی؛ بزرگ نمایی نقاط اندک تاریک حکومت و کوچک سازی نمودهای بسیار روشن آن؛ تلاش برای گسست و انقطاع تاریخی نسل جوان از پیشینه پر افتخار تاریخی و تمدن کهن ایرانی؛ و بحران های فروناکاستنی هویت، خانواده و مذهب، همه و همه جوان دانشجو را با کمین گاه های خطر زا و خطا ساز مواجه کرده، چالش های جدیدی را فرا روی او قرار داده است. به همین دلیل توجه جدی و عملی ـ و نه شعاری و سطحی ـ در تحکیم اخلاق و رشد هنجارهای دینی و بومی دانشجویان ضرورتی انکارناپذیر دارد. افزون بر موارد پیش گفته، دانشجویان و محیط آموزشی پیرامونی آنان، واجد ویژگی هایی است که عطف توجه بدان ها مسئله تهذیب و تربیت را در جایگاه برتر می نشاند و دقت و جدیّت استادان را در پرورش اخلاق دانشجویان به دنبال خواه داشت: 1. دانشجویان دارای قدرت انتخاب و گزینش شدت و قوّت یافته هستند، بنابراین در کنار حجم و هجوم گسترده الگوهای کاذب و ویرانگر که شبکه های ارتباطی آن را ارائه می دهند، توجه دادن به الگوهای أصیل و منطبق با بن مایه های فطری روح گزینش گر جوان، کاری روا و بجا، بلکه أمری ضروری و اجتناب ناپذیر است و این مسئله، تنها با جدی گرفتن اخلاق و تربیت فراگیران محقق خواهد شد. 2. تأثیر پذیری در سن جوان دانشجو، پایایی افزون تری دارد و آنی، غیر پایه ای و زود گذر نیست؛ از این رو، توجه به تأثیر بخشی مثبت و تکیه بر رویکرد تربیت تأثیر گذار می تواند دانشجویان را در متن عمر بیمه نماید. همچنین به موازات رشد عقلانی فراگیران، احساسات و کشش های آنان نیز جهت دار یا جهت یاب می گردد و این خصیصه روانی، الگو پذیری را تسریع می کند. 3. دانشجویان برای سایر همسالان خود، به خصوص گروه بی شمار و مشتاق ورود به دانشگاه، الگو تلقی می شوند، بنابراین پرداختن به جنبه پرورشی دانشجویان ضرورت می یابد، تا بتوانند الگویی قابل اعتماد، مطلوب و مبارک باشند. 4. دانشجویان چنان که تأثیر گذارند، از گروه هم سن خود تأثیرپذیر هم هستند و این تأثیر پذیری، توجه به پرورش و تربیت دانشجو را فوریت ها می بخشد و اگر استادان به این أمر همت نگمارند و دانشجو را در محیط پر غوغا به خود وانهند، جز بذر بی حاصل، چیز دیگری نخواهند کاشت. 5. دانشجویان در محیط آموزشی، با مشکلات ویژه ای دست به گریبان اند؛ گاه با استادان بی مسئولیت یا بی تفاوتی مواجه اند که نسبت به ارزش ها و هنجارها هیچ حساسیتی ندارند یا اساساً با آن ناسازگارند. از سویی واسطه ها و بازاریابان کالاهای فکری غرب، نه تنها به دانشگاه ها چشم طمع دوخته، بلکه رد پا شان در آن محیط ملموس و آشکار شده است. نهاد آموزشی دانشگاه نیز کنترل مؤثر و نظارت هدفداری بر دانشجویان ندارد. جز آنکه حراست و کمیته های انضباطی ـ آن هم بیشتر بر رفتارهای ساختار شکن ـ نظارت نسبی دارد. از سوی دیگر وجود نهادهای موازی و متنوع در دانشگاه ها که تعمیق باورهای دینی و انقلابی، فلسفه وجودی آنان است، برخی استادان را از قبول مسئولیت و عطف توجه به حیطه تربیتی دانشجویان غافل ساخته، بدین امید که متولیان رسمی، کار به هنگام می کنند و هیچ کم و کاستی در این حیطه ها و حوزه ها نمی نهند یا بر این توهم که ورود به چنین حوزه هایی، دخالت در وظیفه سازمانی دیگران است. تأسف بارتر آنکه نهادهای موازی و متنوع یاد شده، برخی اوقات به کشمکش ها و مجادلات درونی، دامن می زنند و چون هر یک مشی خود را به صواب و صلاح نزدیک می یابد، انرژی خود را صرف مقابله گری و خنثی سازی می کند و گاه بر یک دیگر بر چسب نا دلچسب می زنند و در این میان تنها دانشجویان به بازی گرفته می شوند. عضوگیری سیاسی و نزاع های دراز دامن جناحی و اصالت دادن به روش ها و تحت الشعاع قرار دادن و غرضی ساختن ارزش ها و تبختر و تفاخر به یک دیگر و فرحمندی احزاب فعال درون دانشگاه ها به داشته های خویش (کل حزب بمالدیهم فرحون)، دانشجویان را گاه از توجه جدی به تعلیم باز می دارد. روشن شده که در این اوضاع و غوغا، تربیت و پرورش دانشجو متروک و مغفول خواهد ماند. بی تردید در چنین جو و جمعی، توجه به أمر تربیت، اراده و همت والایی می طلبد و ضرورت آن را تردیدناپذیر می سازد. همه این دلایل یا عوامل، توجه به تهذیب، آراستگی اخلاقی و تربیت و پرورش دانشجویان را لازم می نمایاند. با این همه تلقی های نادرستی وجود دارد که موجب شده است، نوعی غفلت و یا سطحی نگری درباره وظایف تربیتی استادان بروز و ظهور کند. نخست آنکه برخی استادان گمان برده اند، دامن زدن به چنین مسایلی، در حیطه کاری استادانی است که دروس همخوان با اخلاق و تربیت را تدریس می کنند؛ مثلاً ممکن است استادان دروس پایه، پزشکی، مهندسی و... خود را از این رسالت دشوار مستثنا بدانند، زیرا اساساً دروس تدریسی آنان، هیچ ربطی و راهی به این مسایل ندارد. از نگاه آنان استاد ریاضی نمی تواند حدیث اخلاقی بخواند و ممکن است بدین گونه در وظیفه رسمی و سازمانی دیگر استادان محترمی که به صورت مشخص، عهده دار راهبری و رهگشایی در این حوزه ها هستند، دخالت صورت پذیرد؛ از این رو طرح مباحث اخلاقی بر عهده استادان دروس اخلاق و تربیت یا دروس متقارب و متجانس با آن است، چنان که استاد اخلاق بحثی از ریاضی به میان نمی آورد، استاد ریاضی نیز نباید در این حوزه ها دخالت کند. دیگر آنکه برخی استادانی که در حوزه نشر اخلاق، خود را صاحب مسئولیت می یابند، از حدّ روایتگری و گزاره پردازی فراتر نمی روند و شاید تنها با خواندن چند آیه و روایت اخلاقی، احساس خوشایند و رضایتمندانه ای وجودشان را فرا گیرد. در این صورت، اخلاق تنها جنبه تعلیمی می یابد و این در واقع همان نگرش تعلیم تهی از تربیت است؛ هر چند که مثلاً دروس ارائه شده، مبانی و مباحث و مکاتب تربیت باشد. به نظر می رسد که برای اصلاح این دو تلقی نامبارک، بهتر است رسالت استادان را در رشد اخلاق دانشجو، سطح بندی کنیم. ما برای این رسالت سطوح متفاوتی را منظور کرده ایم که بر می شمریم: 1. نخستین گام در رشد اخلاقی دانشجو، توجه به خود پیرایی و جان آرایی استاد است. استاد نا پیراسته، هرگز پیامبر آراستگی نخواهد بود و چنین ارمغانی را تقدیم جان تشنه مخاطبان نخواهد کرد. از این رو هنگامی که از رسالت تربیتی سخن به میان می آید، مخاطب اصلی خود استادان هستند؛ اگر آنان توانستند به یمن جامه تهذیب، جان خود را از عیب و عریانی برهانند، در دانشجویان نیز تأثیر گذار خواهند شد. 2. گام دوم، عطف توجه به طرح مسایل اخلاقی و تربیتی و تأکید علمی و تئوری بر مباحث کلیدی اخلاق و تربیت است ؛ بدین معنا که استادان بر نکات اخلاقی پای بفشرند و از طرح آن غفلت نورزند. با این رویکرد، نه تنها استادان اخلاق و تربیت، بلکه سایر استادان نیز می توانند، در مناسبت ها یا به بهانه طرح برخی مباحث درسی و در آغاز یا پایان کلاس، نکته ای از اخلاق و دین عرضه کنند یا با معرفی برخی الگوها و چهره های شاخص و سالم، عملاً فراگیران را به تلاش در حوزه اصلاح ساختار اخلاقی خود ترغیب و تشویق کنند. 3. سطح سوم و نهایی این رسالت، تبلور و تجلی عینی اخلاق، تا حد توانایی طاقت انسانی، در بروز رفتارهاست. اگر استادان عملاً به اخلاق دینی آراسته شده باشند، به گونه ای که رفتارشان مؤید گفتار آنان باشد، دانشجویان مشتاقانه پذیرای چنین الگویی بوده و تأثیرات استادان نیز ماندگار خواهد بود. این سطح از رسالت دو تلقی پیشگفته را اصلاح خواهد کرد، زیرا منظور از توجه به مسایل اخلاقی، صرفاً طرح تئوری مباحث اخلاقی نیست، بلکه رعایت اخلاق در مجموعه افعالی است که از استاد سر می زند و به نوعی توجه و پای بندی استاد را به پرورش اخلاق دانشجو نشان می دهد. با این نگاه در درس ریاضی نیز می توان بر دانشجویان تأثیر اخلاقی نهاد. از سویی، اگر در دروس متناسب با اخلاق، تنها به ارائه فرضیه های اخلاقی و تربیتی توجه شود و صرفاً جنبه تعلیمی مسایل اخلاقی مورد تأکید قرار گیرد؛ اما رفتارها متعارض با آن باشد، هیچ نوع تأثیر مطلوب بر جای نخواهد ماند. با همین رویکرد است که شیخ سخن سعدی، دو صد گفته را با نیمه یک عمل برابر نمی یابد «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» . نتیجه آنکه کردار باید مؤید گفتارها باشد؛ از این رو گفتار و کردار متناقض به تلاش های اخلاقی آسیب می رساند. از اینجا به آسیب شناسی مسئله رهنمون می شویم و آسیب های را که ممکن است در تلاش های اخلاقی یا تأثیر گذاری اخلاقی به ایجاد مانع دامن بزند، بر می شماریم: 1. نگاه یکسویه به آموزش و تعریف آن در قالب های تهی از تربیت و معنویت این نگاه در روزگار ما، هم از پشتوانه های معرفتی برخوردار شده و هم به دلیل مشکلات متنوع جوامع بشری که حل آن را تنها در علمی کردن امور می دانند، تشدید و تقویت شده است. ایده دانش تهی از ارزش و دانایی بدون دینداری که سایه ای سخت و سهمگین بر این نگاه افکنده است، به بروز مشکلات بسیار پیچیده در زندگی و مناسبات جاری انسان معاصر دامن زده است. در عصر کنونی که فقر و فقدان معنویت، تا عمق جان آدمی رسوخ کرده است. بازگشت به معنا و درآمیختگی علم و ایمان و انتخاب این مدل در تعلیم و تربیت، می تواند گسست های ایجاد شده را رفع کند. 2. بی توجهی به مسئله اخلاق و تربیت دینی دانشجو استادانی که دارای چنین رویه ای هستند، به آموزش نگاه جزیی و تک بعدی ندارند. آنان هم معتقدند که بدون در نظر گرفتن مقوله تربیت، آموزش و تعلیم نیز ناکامیاب خواهد بود؛ اما نسبت به این مسئله بی رغبت، کم توجه و بی تفاوت اند. در حقیقت مشکل آنان، شکل ایده و نظر نیست، بلکه در عمل با مشکل مواجه اند. 3. یأس و نومیدی از تأثیرگذاری و در نهایت وانهادن امر مبارک اخلاق دینی این دسته از استادان، نه شکل تئوری دارند و نه شکل عملی، بلکه مشکل اصلی آنان روحی و روانی است. آنان ممکن است حتی در این حوزه دیر فرجام به فعالیت و کار توأم با اشتیاق پرداخته باشند؛ اما به دلیل نداشتن تعریف مشخص از کار، افق و چشم انداز معقول و منطقی، یا نداشتن برنامه مدون و مناسب و نیز حجم گسترده تبلیغات جذاب و اخلاق ستیز شبکه های پیدا و پنهان مخرب فرهنگ وتمایل غریزی مخاطبان به جبهه مخالف، از ادامه کار دلسرد و نومید شده یا از آنجا که به دنبال نتایج زودرس بوده اند و در آن توفیق و طراواتی نجسته اند، از تأکید بر اخلاق و باورهای بنیادین اخلاقی مأیوس و دلزده شده باشند. 4. تعارض در گفتار و رفتار از آسیب های جدی که تأثر گذاری در اخلاق دانشجویان را دچار وقفه و اختلال می کند، ناهمگونی در رفتار و گفتار استادان است. برای مثال اگر استادی صدها حدیث درباره نظم و نظم پذیری بخواند؛ اما خود همواره دیر در کلاس حاضر شود و در عمل به بی نظمی شهره گردد، هیچ یک از آن گفتارها در مخاطبان تأثیر نخواهد نهاد. به عکس اگر استادی درست رفتاری پیشه کند؛ حتی اگر به مباحث تئوری آن نپردازد، تأثیری مطلوب بر جای خواهد گذارد. دانشجویان به دلیل حس کنجکاوی ،همواره رفتار استادان را زیر نظر دارند و اگر رفتار استاد با تعلیمات او ناموافق بود، دامنه تردید را حتی به حوزه گفتارها نیز تسری و تعمیم می بخشند. اگر استادی از اخلاق ساده زیستی، مناعت و قناعت سخن راند، اما در پوشش، ماشین و مسکن اهل تجمل نشان دهد، دانشجویان با تمسخر و نیشخند، به سخنان او واکنش نشان خواهند داد. این مثال به استادان یادآوری می کند که لازم نیست همه مسایل اخلاقی را در میان نهند، بلکه بهتر است؛ به بیان آن دسته از مسایل اخلاقی بپردازند که جلوه بیرونی رفتارشان با آن متناقض نیست. 5. موجه سازی رفتارهای غیر اخلاقی این بدترین نوع آسیبی است که تأثیر گذاری اخلاقی را دچار آفت و آسیب می سازد. اگر از استاد رفتار غیر اخلاقی بروز کرد، بهترین کار و اقدام، پذیرش اشتباه، پوزش طلبی و در صورت امکان جبران مافات است؛ امّا اگر عجب و به اصطلاح کلاس استادی مانع این کار شد و به لطایف الحیل کار خود را موجه و مشروع نشان داد، خود خواسته به ترویج عملی و ناصواب رفتارهای اخلاق ستیز کمک کرده است. این موجه سازی، گاه با رفتار شخص استاد مرتبط است و گاه با رفتار همکاران او . اگر استادی به ناروا مرتکب عمل ناتراشیده و نامبارکی شد و استاد دیگری در مقام توجیه آن بر آمد، دچار گناه بی لذتی شده است که التذاذ عصیان آن برای یک نفر و خسران و خذلان آن دامن شخص دیگری را خواهد گرفت. گاه این دفاع، دفاع صنفی است ؛ اگر کسی از کارگزاران حکومت، مرتکب اشتباه و اعوجاجی شد، استادان محترم نباید به علت تعلقات صنفی، در پی توجیه عمل غیر اخلاقی او بر آیند که هم هنجارهای اخلاقی را به حراج گذارند و هم قدر و منزلت خود را با چنین تفاسیر و توجیهات خرد ستیز، به تاراج نهند. نکات پایانی و راهکارها برای تأثیر گذاری بهتر در اخلاق و رفتار دینی دانشجو، نکات کوتاهی را که به کارگیری آن ها می تواند نتایج درخشانی در پی داشته باشد، یادآور می شویم: 1. گام نخست در اصلاح اخلاق دانشجو، توجه به کمبودها و ناراستی های اخلاقی شخص استاد است. استادی که خود را به صیقل زدگی جان ممارست نداده باشد، یا تأثیر گذار نیست یا تأثیر او ماندگار نخواهد بود. 2. همان طور که بی توجهی به مسایل اخلاقی، نوعی آسیب به شمار می آید، تأکید و تکرار فراتر از حد اعتدال و تکیه بر نکات تکراری ملال آور، نشان دادن ژست اخلاقی و نصیحت گرا، تذکر مسایل اخلاقی با طعن و گزندگی و سرانجام تبلیغ تحمیلی، آسیب های مهلک تری وارد می آورد. 3. همان گونه که در طب، مرحله پیشگیری مقدم بر درمان است، در اخلاق نیز مرحله پا پیش بر پالایش مقدم است. استادان باید تلاش کنند که دانشجویان با وسوسه ها و جذبه های مبلغان و مروجان ضد فرهنگ و معنویت، در دام نیفتند؛ اما آلودگی و در دام افتادگی دانشجو، نباید استاد را از تلاش برای اصلاح او مأیوس سازد، زیرا کار استاد درمان است و نمی توان به دلیل بروز بیماری از مداوا سرباز زد. 4. لازم نیست استاد، حتماً با روایت یا آیه، متذکر نکات اخلاقی شود و وقتی به این دو مجهز نبود، خود را فارغ از مسئولیت بیابد. استفاده از شعر، قصه، حکایت تاریخی، زندگی بزرگان دین و دانش و حتی استفاده از طنزهایی که حامل بار معنایی مثبت است، می تواند ابزار پیام رسانی استاد باشد. 5. در تذکرات اخلاقی، بهره گیری از روش های غیر مستقیم نتایج دلپذیری از شیوه های مستقیم دارد. 6. اختصاص ساعاتی از کار استاد به مشاوره؛ دانشجویان که طبیعتاً مشاوره های اخلاقی را نیز در برگیرد، برای برخی استادان صاحب فن، راهکای مناسب و تأثیر بخش است. 7. معرفی کتاب های مفید و مؤثر اخلاقی، برنامه های سازنده صدا و سیما، لوح های فشرده مناسب، فیلم های جذاب و پرمحتوا، بزرگان اخلاق و تربیت و تشویق به استفاده از محضر آنان، و معرفی الگوهای استوار دفاع مقدس و صاحبان راست کردار علم و اندیشه، می تواند در بر آوردن بخشی از وظایف تربیتی و اخلاقی استادان راهشگا و دانشجویان را مددکار باشد. 8. اگر استاد میان خود و مخاطب دیوار حائل، فرض یا رسم نماید و روابط طرفینی قرار دادی و تنها دچار چوب استاد و شاگردی باشد، باید از تأثیر گذاری دست شست و به انتظار میوه های شیرین این درخت خشک و فرسوده ننشست. تأثیر گذاری در اخلاق، بی ایجاد جو صمیمانه و محبت آمیز (آن هم در محیط دانشگاه ها) امکان پذیر نخواهد بود. 9. دانشجو هم هویت دینی دارد و هم هویت ملی و صنفی؛ کسی که چه به لحاظ دینی و چه به لحاظ صنفی و ملی احساس کمبود و بی تشخصی می کند، از درون تهی و بی هویت قلمداد می شود. در نتیجه هیچ جایی برای اندیشیدن و تأثیر پذیرفتن نخواهد یافت، بنابراین استادان باید پیش تر در هویت بخشی به دانشجو همت بگمارند تا تأثیر گذاری شان مثبت و ماندگار باشد. 10. همواره باید مراقب بود که بین اقوال و افعال تعارض، ناسازگاری رخ ندهد. اگر استادی نمی تواند، به هر دلیل در نماز جماعت شرکت کند. از تبلیغ این یک مسئله صرف نظر کند، زیرا همین یک تعارض در ذهن و ضمیر دانشجو جلوه گری می کند و سرانجام تشکیک و تردید او را در باب سایر موضوعات اخلاقی به دنبال خواهد داشت. بنابراین بر آن دسته از نکات اخلاقی تکیه و تأکید شود که جلوه های بیرونی فعل استاد با آنها تعارض مشهود و ملموس نداشته باشد. 11. شناخت روحیه مخاطبان در تأثیرگذاری اخلاقی، نکته ای کلیدی و محوری است. مسلماً دختران از لحاظ روان شناسی با پسران تفاوت هایی دارند و اگر استاد هوشمند به نیکی چنین تفاوت هایی را درک و دریافت کرده باشد، بهتر می تواند در مواجهه با هر جنس، به گونه ای نکات اخلاقی را یادآور شود که زمینه پذیرش مساعدتر گردد. هم چنین توجه به خرده فرهنگ ها (در مراکز مختلف دانشگاهی) و عنایت به باور داشت های عمومی و ترکیب مذهبی مخاطبان و... می تواند استاد را در پرورش اخلاقی مخاطبان یاری دهد. به نقل از : پگاه حوزه، 8 مهر 1385، شماره 192، صفحه 19 موضوع مطلب : بنام خدا
امید و نقش تربیتى آن در زندگى انسان
محمدرضا داودى مقدّمه «تربیت» از جمله مسائل مهمى است که از دیرباز توجه معلمان و متولّیان آموزش و پروش را به خود مشغول ساخته است. در هر دوره اى دانشمندان و متفکران درباره تربیت، فعالیت هاى علمى و عملى داشته و در این زمینه، نظرات کاربردى مهمى ارائه داده اند. در منابع اسلامى (قرآن و روایات) بیش از هر امرى، مسأله تربیت و سازندگى انسان به چشم مى خورد. رشد معنوى انسان و رسیدن او به کمالات، از مهم ترین برنامه هاى انبیا و کتاب هاى آسمانى بوده است. در این مقاله، به «امید» به عنوان یکى از عوامل مهم در تربیت انسان از دیدگاه قرآن و نقش سازنده آن اشاره مى شود. «امید» یک حالت روحى و روانى و برانگیزاننده انسان به کار و فعالیت است. به طور طبیعى، انگیزه بشر در کارهاى اختیارى امید به نفع یا ترس از زیان است. در واقع، خوف و رجا به منزله نیروى اجرایى براى حرکت بوده، عامل مستقیم تلاش ها و رفتارهاى انسانى است. به مثال ذیل توجه کنید: مردى در بیابانِ پر از برف و یخ قطب شمال، راه خود را گم کرده است. او مى داند در نقطه دورى پناهگاهى وجود دارد و باید خود را به آن برساند. تمام سعى خویش را به کار مى بندد تا به آن پناهگاه برسد. اگر این فرد بسیار خسته و سرمازده باشد، دوست دارد روى زمین دراز بکشد و استراحت کند، ولى مى داند در این صورت به خواب مى رود و خواهد مرد. امید، او را به حرکت وامى دارد تا به هدف خویش برسد. امید، که از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل مى شود، اساس همه تلاش هاى مفید و پرثمر انسانى و نیز منشأ اصلاح امور در جامعه و رسیدن شخص به سعادت ابدى است؛ همان گونه که ناامیدى و قطع امید نسبت به خدا و روز قیامت منشأ فسادها و تبه کارى ها و منتهى شدن کار انسان به شقاوت ابدى است.1 همین که انسان به آینده اى روشن امید داشته باشد، احساس نیکو و حالتى شاد به وى دست داده، باعث نشاط وى مى شود و در او انگیزه کار و تلاش ایجاد شده، او را به فعالیت هاى صحیح زندگى وادار مى کند.2 همیشه خردمند امیدوار نبیند بجز شادى از روزگار (فردوسى) امید در قرآن مسأله امید در فرهنگ اسلامى مطرح شده است. قرآن براى تشویق و ترغیب انسان به کارهاى شایسته، بهره فراوانى از امید برده است. در ذیل، به چند آیه در این زمینه اشاره مى شود: خداوند نسبت به دیدار خود امید مى دهد: ـ (مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاء اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لاَت وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)(عنکبوت: 5)، کسى که به دیدار خداوند امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى ]خدا آمدنى است و اوست شنواى دانا. امیدواران به لقاى الهى، که همان مؤمنان هستند، باید بدانند که ملاقات با خداوند، وعده اى حتمى و قطعى از طرف پروردگار است، مرگ نیز پلى است که باید براى آن آمادگى داشت. بنابراین، لازم است امیدواران به تلاش و فعالیت روى آورند تا با سربلندى به لقاى پروردگارشان برسند. اگر امید در دل انسان وجود داشته باشد، منشأ اثر خواهد شد. نشانه بارز امید به خداوند و روز قیامت، انجام عمل شایسته است. قرآن مى فرماید: ـ (... فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحاً وَلاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (کهف: 110)؛ هر کس امید به لقاى پروردگارش (روز قیامت) دارد، باید عمل صالح بجاى آورد و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. پس تنها راه رسیدن به رضایت خداوند و پاداش هاى وى، کارهاى شایسته و پرستش خالصانه اوست. تا وقتى اخلاص و انگیزه الهى در عمل انسان نباشد رنگ عمل صالح به خود نمى گیرد. کسى که عمل شایسته ندارد، نباید به رحمت و آمرزش خدا امید داشته باشد. شخصى به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: عده اى از یاران شما مرتکب گناه شده، مى گویند: ما امید [به لطف و بخشش خدا ]داریم. امام فرمود: «دروغ مى گویند؛ آنان پیرو ما نیستند، گروهى اند که آرزوهاى [بى پایه] بر آنان غلبه یافته است. هر کس به چیزى امید دارد براى آن کار و فعالیت مى کند، و هر کس از چیزى بترسد از آن فرار مى کند.»3 حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «از کسانى مباش که بدون عمل شایسته، به آخرت امید دارند، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازند.»4 باور به معاد، حتى در حد امید، اهرمى کارامد در گرایش به عمل است و در تنظیم زندگى سالم و تصحیح رفتارها و باورهاى انسان نقش مهم دارد. در آیه دیگرى خداوند مى فرماید: ـ (إِنَّ الَّذینَ آمَنُواْ وَ الَّذینَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِى سَبیلِ اللّهِ أُوْلئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (بقره: 218)؛ آنان که ایمان آورده اند و کسانى که هجرت نموده و در راه خدا جهاد کرده اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند، و خداوند آمرزنده مهربان است. در آیه مزبور، امیدوارى مؤمنان و مهاجرانِ مجاهد به رحمت خدا ذکر گردیده است. هرچند امید حالتى روانى است، ولى آثار آن در عمل آشکار مى گردد. در واقع، آنان که در راه خدا هجرت و جهاد مى کنند، مى توانند ادعاى امید به رحمت الهى داشته باشند. چنان دارم امید از لطف یزدان که زایل گردد از من ناتوانى (مسعود سعد) ایجاد امید با توبه و شفاعت انسان موجودى ضعیف بوده و در تمام مراحل زندگى نیازمند عنایت الهى است. نفس آدمى مؤثرترین عامل در انحطاط یا ارتقاى اوست. بیشتر مردم مرتکب لغزش ها و نافرمانى خدا شده، در مبارزه با نفس شکست مى خورند و در این هنگام است که ناامیدى به سراغ آنان آمده، حرکت قهقرایى در پیش مى گیرند و براى همیشه از رستگارى و رسیدن به کمالات انسانى مأیوس مى گردند. وقتى انسان راه بازگشت را به روى خویش مسدود مى بیند، حاضر به تجدیدنظر در رفتار خود نیست و با توجه به تیرگىِ افق آینده اش، به هر سرکشى و طغیانى دست مى زند. تجسّم اعمال زشت و سنگینى آن ها، همانند کابوسى وحشتناک بر روح انسان سایه مى افکند و او را دچار اضطراب و فشار روانى مى گرداند و بسا ممکن است تبدیل به افسردگى شود. خداوند با عنایتى که به بندگان خویش دارد، راهى براى آنان قرار داده است تا هر قدر هم آلوده به گناه و نافرمانىِ حق باشند، راه نجات برایشان فراهم و امکان جبران مهیّا باشد؛ توبه و بازگشت به سوى پروردگار راهى است که خدا در برابر انسان ها قرار داده است تا از یأس و نومیدى بپرهیزند و بدانند آفریدگارشان پذیرنده افراد عاصى است. آیات توبه5نشان دهنده رحمت الهى نسبت به تمام بندگان هستند؛ چنان که هر کس با هر گناهى، اگر به طور حقیقى به سوى پروردگارش رود، با آغوش باز پذیراى او خواهد بود و گناهانش را مى آمرزد. اگر افراد مجرم در برنامه هاى غلط خود تجدیدنظر کنند، راه نجات برایشان باز است و از بیراهه به راه باز مى گردند. در قوانین کیفرى کشورها، قانونى به نام «عفو مجرمان بزرگ و زندانیانِ محکوم به حبس ابد، در صورت پشیمانى از جنایات گذشته» وجود دارد تا روزنه امیدى به زندگى براى آنان باشد. امید به زندگى براى این نوع زندانیان، مایه نشاط است تا حتى در زندان هم مشغول کار و فعالیت شوند و پس از رهایى، از دسترنج خود بهره ببرند. اگر چنین امیدى نباشد، نه تنها آنان هیچ گونه تلاشى انجام نمى دهند، بلکه در زندان دست به هر جنایتى مى زنند. احساس گناه یکى از عوامل اضطراب و افسردگى و مایه خستگى روح انسان است که باعث سرخوردگى در زندگى او مى شود. فرد گنه کار احساس پوچى مى کند و انگیزه ادامه زندگى را از دست مى دهد و این موجب ناامیدى در او مى شود.6 فردى که براى خود آینده اى مبهم و تاریک ترسیم کرده است و وضعیت خود را نامشخص مى داند، و یا در انتظار عذاب الهى پس از مرگ نشسته است، ناامیدى به سراغش مى آید و او را دچار فشارهاى روانى و اضطراب مى سازد. اما اگر بداند که آمرزش الهى نصیب او خواهد شد، امید در او ایجاد شده، تلاش خویش را به کار مى بندد تا مرتکب گناه نشود و در صورت غفلت، اگر مرتکب نافرمانى الهى شد، مأیوس نمى گردد. آثار توبه اگر به برخى از آثار توبه نظرى بیفکنیم، خواهیم دید که هر کدام از این آثار به تنهایى نقش بسزایى در ایجاد امید و در نتیجه، به وجود آمدن نشاط در انسان خواهند داشت. در ذیل، به سه اثر توبه اشاره مى شود؛ که هر کس توبه کند این آثار را مشاهده مى کند: 1. محبوبیت تائب نزد خداوند قرآن کریم درباره دوستى خداوند نسبت به فرد توبه کننده مى فرماید: (... اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ)(بقره: 222)؛ خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «... لیس شىءٌ اَحبُّ اِلىَ اللّهِ مِن مؤمن تائب، او مؤمنة تائبة»7؛ نزد خداوند هیچ چیز دوست داشتنى تر از مرد و زن توبه کننده نیست. افراد آلوده دامن، که دل هایشان را با گناهان تیره کرده، روشنى امید را از دست داده اند، احساس مى کنند در جامعه هیچ جایى برایشان نیست و از هیچ نوع احترام و منزلتى برخوردار نیستند؛ زمین و زمان با تمام گستردگى اش بر آنان تنگ مى گردد. آنان پس از بازگشت به سوى رحمت الهى، علاوه بر اینکه توبه شان پذیرفته مى شود، محبوبیت ویژه اى پیدا کرده، از جاه و مقام بلندى برخوردار خواهند گشت. بنده اى که محبوب خدا شد، دیگران حق ندارند با دیده تحقیر و فرد ستمکار به او بنگرند؛ زیرا رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «براى امّتم چهار حق قرار داده ام که آنان ملزمند رعایت کنند: 1. فرد توبه کننده را دوست بدارند؛ 2. ضعیف را مورد رحمت و مهربانى قرار دهند؛ 3. به نیکوکار کمک کنند؛ 4. براى گنه کار آمرزش بخواهند.»8 اینکه انسان بداند افراد جامعه و از همه مهم تر، پروردگارش او را دوست دارند، برایش بسیار لذت بخش است و در او نشاطى به وجود مى آورد که انجام کارهاى نیک را به دنبال دارد. 2. تبدیل گناهان تائب به حسنات گناهانى را که فرد مرتکب شده از آن ها توبه کند، نه تنها خداوند مى آمرزد و آن ها را نادیده مى گیرد، بلکه آن ها را تبدیل به نیکى و پاداش مى کند؛ مى فرماید: (اِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَات وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحیماً) (فرقان: 70)؛ مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، پس خداوند بدى هایشان را به نیکى ها تبدیل مى کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است. مشرکان به عذاب بزرگ الهى، که همراه با خوارى آنان است، مبتلا مى شوند. تنها افرادى از عذاب خداوند در امانند که توبه کنند و کار شایسته انجام دهند. در این صورت، خداوند به لطف و کرمش، گناهان بزرگ آنان را نادیده گرفته، گناهان کوچکشان را به حسنات تبدیل مى کند و به جاى هر گناه پاداش مى دهد. و نیز آثار بدى را که گناه بر روح آنان در این دنیا داشته است برداشته، آثار نیک را جایگزین آن مى سازد. 3. وسعت روزى توبه کننده با توبه روزى توبه کننده در دنیا وسعت مى یابد و روزى نیکو نصیب او مى شود. توجه به این نتیجه که با توبه روزى انسان فراوان مى گردد، باعث ایجاد امید و در نتیجه انجام اعمال صالح مى گردد. خداوند در این زمینه مى فرماید: ـ (فَقُلْتُ اسْتَغْفِروُا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَاراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَال وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّات وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَاراً) (نوح: 10ـ12)؛ و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است؛ [ت] بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد و شما را به اموال و پسران یارى کند و برایتان باغ ها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد. ـ (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَل مُّسَمًّى...)(هود: 3)؛ و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید [تا اینکه] شما را با بهره مندى نیکویى تا زمانى معیّن بهره مند سازد. این آیات بیان کننده پیوند دین با دنیا هستند که دین در زندگى همین دنیا تأثیر داشته، آبادکننده سراى دنیاست. در آیه اول، حضرت نوح(علیه السلام)با بشارت و تشویق به قوم لجوج خویش روى کرده، به آن ها وعده مى دهد که اگر از شرک و گناه توبه کنید، پروردگارتان درهاى رحمتش را به روى شما باز خواهد کرد؛ نه تنها گناهانتان را محو مى سازد، بلکه باران هاى مفید، بموقع و پربرکتِ آسمان را پى درپى بر شما فرو مى فرستد؛ بارانى که مایه روزى شماست، که اگر نباشد گرفتار قحطى و گرسنگى مى شوید، و نیز اموال و فرزندان (سرمایه هاى انسانى) شما را افزون ساخته، برایتان باغ هاى سرسبز و خرّم و نهرهاى جارى قرار مى دهد.9 این نعمت ها ویژه یک گروه نبوده و شامل تمام افرادى مى شوند که به چنین دستورى عمل کنند؛ زیرا حضرت على(علیه السلام)مى فرماید: «طلب آمرزش [از خداوند ]روزى را فراوان مى گرداند. زیاد استغفار کنید تا روزى را به سوى خود جلب کنید.»10 در آیه دوم، خداوند با لطف و مهربانى خطاب به مردم مى فرماید: از گناهان خویش استغفار جویید و از آلودگى ها، خود را شستوشو دهید و به سوى پروردگارتان باز گردید، که اگر به این دستورات جامه عمل بپوشانید تا پایان عمر، شما را از زندگى سعادت بخش این دنیا بهره مند خواهم ساخت. شفاعت «شفاعت» در لغت به معناى میانجیگرى، وساطت و پا در میانى کردن است11 و در قرآن بدین مفهوم است که فرد گنه کار با داشتن برخى جنبه هاى مثبت، همچون ایمان و انجام برخى اعمال شایسته، شباهتى با اولیاى الهى پیدا کرده، آنان با عنایات خود او را به سوى کمال سوق دهند و از پیشگاه ربوبى براى او درخواست آمرزش کنند. اعتقاد به شفاعت نیز پدیدآورنده امید در دل گنه کاران بوده و مایه نشاط، ادامه فعالیت و بازگشت آنان از نیمه راه زندگى به سوى خدا مى گردد. اگر مفهوم شفاعت به طور صحیح شناخته شود، نه تنها موجب جرئت بر گناه و نافرمانى پروردگار نمى گردد، بلکه سبب مى شود تا نور امید در دل عده اى ایجاد شود و بتوانند به وسیله اولیاى الهى آمرزش خدا را نسبت به گذشته تاریک خود جلب کنند و از عصیان و سرپیچى دست برداشته، به سوى حق بازگردند. شفاعت موجب مى شود تا گنه کاران بتوانند سرنوشت خود را تغییر داده، دیگر دنبال کارهاى ناپسند نروند و از هم اکنون به کمک اولیاى الهى تصمیم راسخ خود را بگیرند که از شیطان پیروى نکرده، از فرامین الهى اطاعت کنند و با این کار درهاى سعادت را بر روى خویش باز کنند. علت وضع شفاعت این است که در افراد امید ایجاد شود. بسیارى از افراد بر اثر غلبه هواى نفس مرتکب گناهان سنگین شده، به دنبال آن روح ناامیدى بر آنان چیره مى شود؛ آنان گرفتار یأس از بخشودگى در پیشگاه خدا مى شوند و چون راه بازگشت را به سوى خود بسته مى بینند، حاضر به تجدیدنظر در رفتار خود نمى گردند و با توجه به تیرگى افق آینده، به آلودگى بیشتر دست مى زنند و در گناهان غوطهور مى شوند. امید به شفاعتِ اولیاى خدا به آن ها نوید مى دهد که اگر همین جا توقف کنند و خود را اصلاح کنند، از راه شفاعت، گذشته شان جبران مى شود. از سوى دیگر، یکى از مهم ترین شرایط شفاعت، اذن و اجازه خداوند است، که اگر اجازه او نباشد هیچ کس قادر بر شفاعت نیست.12 کسى که امید و انتظار شفاعت دارد باید اجازه پروردگار را به نحوى فراهم سازد؛ یعنى کارهاى خداپسندانه انجام دهد تا به مقام رضایت الهى برسد؛ زیرا امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند: «هر که مى خواهد از شفاعتِ شفاعت کنندگان نزد خداوند بهره مند شود، باید در جستوجوى رضایت خداوند باشد.»13 شفاعت همچنین موجب رابطه معنوى با اولیاى الهى مى شود. کسى که خواهان شفاعت است تلاش مى کند تا با آنان رابطه داشته باشد، از آنان پیروى کند و کارهاى خلاف شأن آنان انجام ندهد. با توجه به تمام این ها، شفاعت یک عامل سازنده و بازدارنده است که مى تواند از یک فرد مجرم و جنایت کار، شخصى صالح و کارامد بسازد. شفاعت براى این است که روزنه امید را در دل انسان ها باز بگذارد، افراد براى اینکه مشمول آن شوند باید کوشش کنند تا کارهاى شایسته اى از خود نشان دهند؛ زیرا شفاعت ویژه کسانى است که روابط خود را با خدا و اولیاى دین حفظ کرده اند، نه افرادى که یکسره در گناه بوده، در عمر خود هیچ اطاعتى انجام نداده اند، که در این صورت، اینان هرگز مشمول شفاعت نخواهند بود. اینکه انسان بداند چه در دنیا و چه در قیامت مى تواند با اولیاى الهى ارتباط پیدا کرده، آنان را واسطه درگاه خداوند قرار دهد که آنان براى او طلب آمرزش کنند و به دلیل نزدیکى شان با پروردگار بتوانند رحمت او را براى انسان جلب کنند و در قیامت براى نجات از عذاب الهى و یا براى بالا رفتن درجه اش، او را شفاعت با اذن خداوند کنند، امید فراوانى در او ایجاد مى کند و او را به فعالیت و تلاش وامى دارد و او را از کسالت، تنبلى و خمودى باز مى دارد. شفاعت مایه امید است؛ اگر نباشد موجب یأس مى شود، و ناامیدى باعث دلهره و فشارهاى روانى در انسان مى گردد و اگر شدت یابد به افسردگى منجر مى شود. ناامیدى و زیان هاى آن چنانچه اشاره شد، امید در زندگى انسان، باعث انجام کارهاى شایسته و تلاش هاى مفید و پرثمر مى شود. انسان امیدوار، هم در این دنیا راحت و سالم زندگى مى کند و هم در آخرت از نعمت هاى فراوان الهى بهره مند مى گردد. در برابر امید، ناامیدى قرار دارد که زیان هاى فراوانى براى فرد و جامعه به دنبال دارد. کسى که به علل گوناگونى همچون تبلیغات دشمن، عجول بودن و فقدان آینده نگرى، احساس ناتوانى، احساس خود کم بینى و مشکلات جسمى، به زندگى در این دنیا امید ندارد، و کسى که از آمرزش پروردگار پس از مردن ناامید است، برنامه اى نیز براى بهره مندى از آن ندارد، زندگى را هیچ و پوچ مى داند. او از هم اکنون ناراحت است که چه پیش خواهد آمد، و چه سرنوشتى در انتظار اوست. از این رو، به هیچ کار مهمى دست نمى زند و هیچ اقدام مثبتى انجام نمى دهد و چون امیدى به آینده ندارد، مرتکب جنایات بزرگ و خطرناگ مى شود. روان شناسان براى افسردگى نشانه هایى ذکر کرده اند که یکى از آن ها نومیدى است. فرد افسرده نسبت به آینده بدبین و نومید بوده و بوى بهبودى از اوضاع جهان احساس نمى کند.14 فرد نومید احساساتى همچون تنهایى، وازدگى، غمزدگى و بیروحى دارد که این امر منجر به سرخوردگى بیشتر او مى شود.15 در آیه اى خداوند درباره نومیدى به سبب کم ظرفیتى انسان مى فرماید: (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لیؤوسٌ کَفُورٌ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ)(هود: 9ـ10)؛ و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از وى باز گیریم قطعاً نومید و ناسپاس خواهد شد؛ و اگر پس از محنتى که به او رسیده است نعمتى به او بچشانیم، حتماً خواهد گفت: گرفتارى ها از من دور شد. بى گمان، او شادمان و فخرفروش (خودستاى) است.16 افراد کوته نظر، که تنها زمان حال خود را دیده، از امور دیگر غافلند، هنگام از دست دادن امکانات و موهبت هاى مادى، از رحمت الهى ناامید شده، تدبیر خداوند را در هستى منکر مى شوند. چون انسان از نظر روحى و روانى ضعیف است، وقتى خداوند برخى نعمت هاى دنیوى را به او داد، سپس باز ستاند، ناامید شده، تصور نمى کند که دیگر آن نعمت ها به سویش بازگردند. گویا امکانات مادى را حق مسلّم خود دانسته، خدا را مالک آن ها نمى شناسد. چنین افرادى پس از گذر از سختى ها و دست یابى به موهبت هاى دنیوى، به شادمانى بسیار، تکبّر، و فخرفروشى، که صفات نکوهیده اى هستند، مبتلا خواهند شد و آنچنان به خود مغرور مى گردند که تصور مى کنند همه مشکلات و ناراحتى هاى آن ها برطرف شده اند، و هرگز باز نخواهند گشت. بدین دلیل، شادى و سرمستى بى حساب و فخرفروشى بیجا به حدى سر تا پاى آنان را فرا مى گیرد که از شکر نعمت هاى پروردگار غافل مى مانند. این افراط و تفریط بلاى بزرگى است که اینان بدان مبتلا شده اند؛ زیرا سبب مى شود اینان هرگز نتوانند در زندگى موضعى متعادل و صحیح داشته باشند؛ گاه مغرور و متکبر و گاه ناامید مى شوند. از این رو، دایم در حال تشویش و دلهره اند. فقط افراد با ایمان، که روحى بلند و سینه اى گشاده (شرح صدر) دارند و در برابر شداید و حوادث سختِ زندگى صبر را پیشه خود ساخته اند و در همه حالات از کارهاى شایسته فروگذار نمى کنند از این دو حالت افراط و تفریط بیرونند؛ آنان هنگام فراوانى نعمت مغرور نمى شوند و خدا را فراموش نمى کنند، و هنگام سختى ها و مصیبت ها از رحمت خدا ناامید نمى گردند و به تدبیر او در هستى کافر نمى شوند.17 به همین دلیل، براى اینان آمرزش از گناهان و پاداش بزرگ الهى (بهشت) خواهد بود. پس راه مبتلا نشدن به یأس دو امر است: 1. صبر و تحمّل مشکلات؛ 2. ایمان به این واقعیت که نعمت ها در ید قدرت الهى اند؛ به هر کس بخواهد و مصلحت بداند مى دهد، و از هر کس بخواهد مى گیرد، و به آنکه گرفته است، مى تواند بازگرداند. خداوند در آیاتى چند بشر را از ناامیدى باز داشته است؛ از جمله در آیه 53 سوره زمر مى فرماید: (قُلْ یَا عِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ...)؛ بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید. به دلیل فراوانى ضرر نومیدى، خداوند با لحنى آکنده از محبت و لطف، آغوش رحمت خویش را باز کرده و فرمان عفو عمومى صادر کرده است؛ مى فرماید: به بندگان گنه کار من بگو: هر اندازه گناه کردید، مبادا از رحمت الهى ناامید شوید، بلکه با توبه کارهاى زشت خویش را تدارک کنید. از آیه استفاده مى شود که ناامیدى از گناهان بزرگ است. امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «... ناامیدى از رحمت خداوند، از بزرگ ترین گناهان نزد پروردگار است.»18 ناامیدى را خدا گردن زده است چون گنه مانند طاعت آمده است کوى نومیدى مرو، امیدهاست سوى تاریکى مرو، خورشیدهاست. (مولوى) حضرت على(علیه السلام) در ضرر ناامیدى مى فرماید: ـ «فقیه (و دین شناسِ) کامل کسى است که مردم را از آمرزش و مهربانى خداوند ناامید نسازد و از عذاب ناگهانى ایمن نسازد.»19 ـ «... اگر نومیدى بر [دل] چیره شود، تأسّف خوردن آن را از پاى درآورد.»20 ـ «بزرگ ترین بلا [براى انسان] قطع شدن امید است.»21 ـ «ناامیدى آدم را از پا در مى آورد.»22 ـ «قرنت الهیبةُ بالخیبةِ؛ ترس با ناامیدى همراه است.»23 ـ «تعجب مى کنم از کسى که [از رحمت خداوند] ناامید است، در صورتى که وسیله رستگارى با اوست که آن استغفار کردن است.»24 برخى آیات، قطع امید نسبت به خدا و روز قیامت را منشأ فسادها، تبه کارى ها، انجام کارهاى ناپسند، طغیان و سرکشى و منتهى شدن کار انسان به شقاوت ابدى مى دانند (یونس: 7 و 8 و 11 و 15 / فرقان: 21).25 امید به رحمت خداوند، که قدرت بى انتها دارد، مطابق فطرت انسان است. اما اگر فطرت پوشیده شود ناامیدى به سراغ او مى آید. یأس از رحمت پروردگار محدود کردن رحمت او و نیز عفو و آمرزش الهى را نادیده گرفتن است؛ چنان که امید محرّک انسان به فعالیت و تلاش بود، ناامیدى سبب بازماندن او از عمل و دست کشیدن از جدیّت در کارها و بریدن از بندگى خداست. از دام هاى بزرگ شیطان این است که در ابتدا بنده را فریب مى دهد و با گناهان کوچک و بزرگ او را مشغول مى سازد و چون مدتى بدین صورت با او بازى کرد، اگر باز در او نورانیتى دید که احتمال توبه و بازگشت به سوى حق در او وجود داشت، او را به یأس از رحمت مى کشاند و به او مى گوید: از تو گذشته و کار تو اصلاح پذیر نیست. این دام بزرگى است که شیطان بر سر راه بندگان گذارده، تا آنان را از درگاه پروردگار روى گردان کند. اگر چنین حالتى براى فردى پیش آمد، ضررهاى فراوانى براى خود و دیگران دارد. چنین فردى دنبال فعالیت نمى رود و از زندگى دنیا باز مى ماند، و چون امیدى به زندگى ندارد دچار خمودى و افسردگى مى شود و همه چیز و همه کس را با دیده زشت و باطل مى بیند، و چون براى آخرت نیز کار شایسته اى انجام نداده است، پس از مرگ، از عذاب الهى در رنج است. فرد مؤمن دایم بین خوف و رجا (بیم و امید) قرار دارد؛ بدین معنا که او از یک سو، به فقر و ندارى خود نگاه مى کند که سرتا پا نقص و کمبود است، از خود هیچ گونه کمال، عزّت و توانایى ندارد و آنچه دارد همه از خداوند است. او از عبادت هاى خود بیم دارد، چه رسد به گناهان و نافرمانى هایش از پروردگار؛ و از سوى دیگر، به رحمت گسترده الهى، که تمام عالم را فرا گرفته است، نظر افکنده، امید دارد که این رحمت شامل او نیز مى شود.26 بدین روى، امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «در سفارشات لقمان به فرزندش امور عجیبى بود؛ عجیب ترین آن ها اینکه از خداوند آن گونه بترس که اگر در درگاه او خوبى هاى جن و انس را آوردى، تو را عذاب مى کند؛ و به خدا این گونه امیدوار باش که اگر گناهان جن و انس را بیاورى تو را مى آمرزد.» سپس امام فرمودند: «هیچ بنده مؤمنى نیست جز اینکه در دل او دو نور است: نور امید و نور بیم، که اگر هر کدام را وزن کنند بر دیگرى نچربد.»27 پى نوشت ها 1ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندرى، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى (ره)، 1376، ج 1، ص 400. 2ـ حتى بیمارانى که مرگ آنان نزدیک است، با امیدِ به آینده مى توانند روحیه خویش را حفظ کرده، روزها، هفته ها و ماه ها درد و رنج را به راحتى تحمل کنند. (ر.ک: الیزابت کوبلر، پایان راه (پیرامون مرگ و زندگى)، تهران، رشد، 1379، ص 142 / غلامحسین معتمدى، انسان و مرگ (درآمدى بر مرگ شناسى)، تهران، نشر مرکز، 1372، ص 40) 3ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 68. 4ـ نهج البلاغه، ص 663، حکمت 150. 5ـ شورى: 25 / نساء: 145 و 146 / هود: 99 و... . 6ـ ر.ک: ناتانیل براندن، روان شناسى حرمت نفس، ترجمه جمال هاشمى، تهران، مترجم، 1376، ص 241. 7ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 21، ح 15. 8ـ همان، ج 6، ص 20، ح 10. 9ـ ر.ک: ناصرمکارم شیرازىودیگران، تفسیرنمونه، ج 25، ص 68. 10ـ عبدعلى جمعه حویزى، نورالثقلین، ج5، ص424،ح13 و 14. 11ـ ر.ک: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 457. 12ـ «یَوْمَئِذ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْل» (طه:109)؛ در آن روز شفاعت [به کسى] سود نبخشد، مگر کسى را که [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید. و نیز ر.ک: انبیاء: 28. 13ـ عبدعلى جمعه حویزى، پیشین، ج 5، ص 53، ح 61. 13ـ «... فرد افسرده تقریباً همیشه آینده را با بدبینى و نومیدى زیاد مى بیند. او معتقد است که اقدامات وى، حتى اگر بتواند از عهده آن ها برآید، محکوم به شکست هستند. ... فرد افسرده به تعداد زیادى دلیل براى شکست آینده مجهّز است، و اصلا دلیلى براى موفقیت نمى بیند.» «وقتى از یک بیمار افسرده سؤال مى شود که چه احساسى دارد، رایج ترین صفت هایى که به کار مى برد عبارتند از: غمگین، دمغ، بدبخت، درمانده، ناامید، تنها، ناخشنود، اندوهگین، بى ارزش، شرمنده، حقیر، نگران، بى مصرف، گناه کار.» (دیوید روزنهان و دیگران، روان شناسى نابهنجارى آسیب شناسى روانى، ترجمه یحیى سیدمحمدى، تهران، ارسباران، 1379، ج 2، ص 11 و 6.) 15ـ ر.ک: غلامحسین معتمدى، پیشین، ص 39. 16ـ شبیه آیه مزبور، آیه 83 سوره اسراء است که خداوند مى فرماید: (وَ إِذا أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَؤُوساً)؛ (و چون به انسان نعمت ارزانى داریم، روى مى گرداند و پهلو تهى مى کند و چون آسیبى به وى رسد نومید مى گردد.) فردِ بدبین چون توجیه عقلانى و منطقى صحیحى از رابطه خود با اجتماع و هستى ندارد، حوادث را نسبت به خود به صورت تحمیل مى نگرد. بنابراین، احساس فشار روانى مى کند و دچار ناامیدى مى گردد. 17ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 9، ص 31 / على اکبر هاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 8، ص 30. 18ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 544، ح 3. 19ـ نهج البلاغه، حکمت 90. 20ـ نهج البلاغه، حکمت 108. 21ـ آمدى، پیشین، ج 1، ص 180. 22ـ همان، ج 2، ص 81. 23ـ نهج البلاغه، حکمت 21. 24ـ آمدى، پیشین، ج 2، ص 36. 25ـ براى تفصیل مطلب رجوع کنید به: محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص 402. 26ـ ر.ک: امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1380، ص 129. 27ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 55، ح 1. به نقل از: ماهنامه معرفت، شماره 81
موضوع مطلب : بنام خدا
آسیب های جسمی گوشی همراه بشر امروز توانست از طریق پیشرفتهای شگرف در علوم و فن آوری، ابزارهایی را اختراع نموده و به تولید برساند که در نتیجه اسباب رفاه و آسودگی او را فراهم و ابعاد مختلف زندگی او را دگرگون نماید؛ ابزاری که در کنار سودمندیهایی که دارند، آسیبهایی را نیز برای زندگی او به همراه داشتهاند. عموم مردم در مواجهه با این ابزارهای نو به شیوههای مختلف عکس العمل نشان میدهند؛ برخی به همین اندازه که کار روزمره شان راه بیافتد برایشان کافی است و به مسایل دیگر توجهی ندارند و حال آن که توجه به اصول و روشهای مناسب استفاده از ابزار و تکنولوژی روز، بهرهمندی بالاتری را برای ما رقم خواهد زد و ایمنی بیشتری را برای انسان بوجود میآورد. یکی از این وسایل، گوشی همراه است که بیشتر مردم با آن سر و کار دارند و امروزه به عنوان یکی از وسایل ضروری در زندگی افراد به حساب میآید. به همین جهت ضروری است تا اطلاعات لازم در خصوص شیوه استفاده ایمن از آن را بدانند. سالها مطالعه روی امواج ساطع شده از گوشیهای همراه نشان داده که این امواج هم برای انسان و هم برای محیط اثرات مخربی به دنبال دارد. افرادی که در معرض امواج کوتاه مدت آنتن های بیسیم قرار میگیرند و نیز افرادی که از گوشیهای گوشی همراه استفاده میکنند در هنگام استفاده و نیز بعد از آن دچار علائمی میشوند؛ این افراد ممکن است در پوست سر خود احساس سوختگی یا سوزن سوزن شدن کنند، احساس خستگی، اختلالات خواب، سرگیجه، کاهش تمرکز، زنگ زدن گوش ها، کاهش حافظه، سردرد، اختلال در سیستم گوارش و تپش قلب نیز از دیگر علائم ناشی از استفاده از گوشی همراه است. در این مجال شماری از آسیبها و خطرهای جسمی گوشی همراه را که طی پژوهشهای متعدد به اثبات رسیده است را مرور میکنیم: 1. سرطان زا بودن امواج گوشی همراه امواج گوشی همراه از نوع امواج رادیویی قوی هستند. این امواج در آنتن های فرستنده پدید می آیند و از سطح این آنتنها تابیده میشوند. امواج رادیویی با فرکانس بالا برای بدن انسان مضر بوده و باعث بروز سرطان و بیماریهای مغزی میشوند. در محیط پیرامون ما بیشترین موجی که سلامت انسان را به خطر میاندازد، امواج گوشی همراه است؛ زیرا گوشی در تماس با بدن انسان است و عوارض آن در دراز مدت مشخص میشود. امواج گوشهای همراه از نوع الکترومغناطیس بوده و از لحاظ فرکانسی در رده امواج ماکروویو طبقهبندی میشوند. به طور کلی این امواج با افزایش فرکانس و دامنه، انرژی و عمق نفوذشان در اجسام مختلف بیشتر میشود. گوشیهای همراه نوعا از فرکانس 900KHz و 1?8GHzاستفاده میکنند که این فرکانس از فرکانس مورد استفاده از اجاقهای ماکروفربه مراتب بیشتر است! بر این اساس ، احتمال ابتلا به تومورهای مغزی در همان سمت از مغز که گوشی همراه بیشتر استفاده میشود بین 40 تا 270 درصد افزایش یافته است. پرفسور "برن گروپر" در آزمایشی نشان داد که اگر شخصی 2 دقیقه با موبایل صحبت کند، ساختار آنزیمی بزاق دهانش کلاً تغییر میکند. علاوه بر این، تأثیرات منفی بر روی خون و ادرار دارد. پرفسور برن گروپر در مقاله خود نوشته میدانهای الکترومغناطیسی به ویژه آنهایی که در گستره فرکانس بدن هستند، باعث تغییر عملکرد جذب مواد معدنی در بدن میشوند و سرعت گسترش تومورها را افزایش میدهند. 2. کاهش شنوایی استفاده پیوسته از گوشی همراه از حدود 20 دقیقه به بالا میتواند با افزایش تدریجی حرارت بافتهای مغز، سبب ایجاد تغییرات بیولوژیک در بافت مغز و در نتیجه کاهش شنوایی شود. امواج گوشی همراه به طور سطحی در پوست و استخوانهای اطراف گوش جذب شده و از طریق جمجمه در پشت گوش و بافت مغز نفوذ میکند که میتواند سبب التهاب پرده گوش و تورم عصب شنوایی در افرادی شود که در برابر پرتوهای منتشر شده قرار گرفتهاند. میزان جذب امواجی که از گوشی همراه به سمت گوش میآید، با توجه به فاصله آن از گوش و فرکانس موج متفاوت است. به طور معمول بیش از 70 درصد امواج توسط بافت جمجمه و مغز جذب شده و به شکل انرژی حرارتی درمیآید؛ این انرژی حرارتی تا حد قابل توجهی به بافت سلولی گوش میانی آسیب میرساند؛ در این صورت کاهش مدت زمان مکالمه با گوشی همراه میتواند به عنوان مؤثرترین روش پیشگیری از زیانهای این امواج مطرح شود. 3. احساس توهم زنگ موبایل خیلی از اوقات وقتی گوشی شما در جیبتان است، احساس میکنید گوشی میلرزد و ویبره میزند، پس از دیدن گوشی مشاهده میکنید که هیچ کس با شما تماس نگرفته است!استفاده طولانی مدت از حالت «ویبره» گوشی همراه به بروز عارضهای موسوم به«fauxcellarm»در فرد منجر میشود؛ این عارضه بیشتر در کسانی ظاهر میشود که گوشی همراه خود را در حالت ویبره قرار داده و آن را در جیب لباسهای خود میگذارند. تنی چند از دانشمندان نیز معتقدند حالت ویبره گوشی همراه بروز سندروم عضلانی را در پی دارد. به گفته آنان، در این گونه سندروم حتی زمانی که گوشی همراه از حالت ویبره خارج است عضله مربوطه شروع به ارسال سیگنالهای کاذب به مغز میکند و در نتیجه فرد دچار نوعی حساسیت و هوشیاری نابهجا نسبت به گوشی همراه خود میشود در حالت پیشرفته این سندروم، فرد در مواردی به تکانهای لباسی که بر تن دارد نیز حساس میشود و آن را به حساب زنگ خوردن گوشی همراه خود میگذارد. این لرزش موضعی به دلیل تأثیر امواج مضرّ و سرطانزای موبایل بر روی ماهیچه بدن شماست! در واقع ماهیچه شما دچار لرزش شده و شما میپندارید که گوشی لرزیده است. 4. آسیب به حافظه پژوهشگران در مطالعات اخیر دریافتهاند که صحبت کردن به مدت طولانی با گوشی همراه میتواند تاثیرات مخرب و جدّی روی حافظه کاربران بر جای بگذارد. آنان هم چنین دریافتند که این امواج آسیبهای خاص به اعصاب از جمله سلولهای کورتکس پیشانی و در هیپوکامپ که مرکز حافظه در مغز است وارد میکنند. استفاده کنندگان از گوشی همراه ?30دقیقه پیش از آنکه به خواب روند اگر تحت تأثیر امواج این گوشیها قرار گیرند فعالیت مغز آنها دچار تغییرات زیادی میشود. تغییرات در فعالیتهای مغزی سبب دیدن خوابهای آشفته در افراد میشود که این امر سبب بروز بیماری آلزایمر و اختلال در عملکرد حافظه میشود. 5. اثر زیان بار گوشی همراه بر لثهها بافت لثه به جهت ظرافتی که دارد و نزدیکی به گوشی همراه در مقابل امواج آن آسیب پذیرتر است؛ پژوهشگران، تاثیر میدانهای الکترومغناطیسی را بر بافت لثه بررسی کردند. بر پایه این بررسی، استفاده زیاد از وسایلی مانند گوشی همراه که دارای میدانهای الکترومغناطیسی هستند، بافت پوششی لثه را به شدت آسیب میزند. یافتههای این بررسی همچنین نشان میدهد، آسیب به بافت لثه با کاهش ضخامت آن، باعث بیماری های لثه و آسیب به دندانها میشود. 6. عوارض ناشی از امواج گوشی همراه بر روی کلیه مطالعات اخیر حاکی از این امر است که تشعشعات ناشی از گوشیهای همراه سبب آسیب جدی کلیهها میگردد. محققان پس از بررسیهای انجام شده به این نتیجه رسیدهاند که حتی تشعشعات سطح پایین ناشی از گوشیهای همراه، باعث تراوش هموگلوبین سلولهای خونی به درون جریان خون می شود. در نتیجه طبق اظهارات محققان، انباشته شدن تدریجی هموگلوبین ممکن است منجر به ناراحتیهای قلبی و سنگ کلیه گردد. 7. زمینه رشد میکرب و بروز بیماری تحقیقات نشان میدهد که باکتری موجود روی گوشی همراه از هر شیء مستعمل دیگری در این رده بیشتر است. نکته جالبتر اینکه به علت افزایش دمای گوشیهای همراه در حین استفاده، این گوشیها تبدیل به محیطهای مناسبی برای کشت و رشد باکتریهای خطرناک میشوند، چون باکتریها برای رشد محلی گرم و تاریک را میخواهند و تمامی این امکانات را گوشی که در جیب قرار گرفته است فراهم میکند! این گزارش میافزاید، میزان اینگونه باکتریها حتی از دستگیره در، صفحه کلید و حتی کف کفش شما بیشتر خواهد بود. دکتر "جووان وران" پروفسور میکروبیولوژی دانشگاه متروپولیتن منچستر بیان میکند که علاوه بر آنکه گوشی همراه مانند دیگر اشیا باکتری دارد به علت محل نگهداری، شرایط مناسبتری برای ورود و ازدیاد آنها فراهم میسازد و نکته مهم آن است که این وسیله با گوش و دهان ما، یعنی دو راه قوی ارتباطی بدن همواره در ارتباط است. پژوهشگران سازمان بهداشت جهانی نیز این عوارض را برای گوشی همراه گزارش کردهاند: - افزایش احتمال ایجاد و گسترش تومورهای سرطانی و آسیب پذیری بدن در برابر عوامل بیماری زا - اختلالات خواب، فراموشی، سردرد و افسردگی - احساس داغی در داخل سر و نزدیک محل نصب گوشی همراه - افزایش احتمال ابتلا به آلزایمر و پارکینسون - مسمومیت خونی - بروز مشکلات ژنتیک - احساس خستگی - افزایش احتمال ابتلا به دو نوع تومور مغزی تا 50% - بروز اختلالات جنسی و کاهش توان باروری و در نهایت، ناباروری - و… اماچگونه عوارض و آثار مخرب امواج گوشی همراه را به حداقل برسانیم؟ گوشی همراه را از بدن دور نگه دارید. حداقل این فاصله در افراد عادی5/1 متر و در کودکان 2متر میباشد.مطالعات جدید نشان میدهد نگهداری گوشی در جیب شلوار یا پیراهن، بافتهای بدن انسان را بیش از حد استاندارد در معرض خطرات جذب امواج قرار میدهند. تذکر: استفاده از هندزفری(Headset)سیمی نیز تاثیر موثری در کاهش عوارض گوشی همراه ندارد زیرا خود هندزفری به صورت یک آنتن عمل می کند. هندزفریهای بلوتوث نیز به مراتب دارای عوارض بیشتری (به ویژه برای مردان) میباشند. بنابراین گوشی همراه نه تنها در زمان استفاده و صحبت کردن با آن ضرر دارد، بلکه همراه داشتن آن هم ضرر دارد. حتی اگر 30سانتی متر هم از شما فاصله داشته باشد امواج الکترومغناطیس حدود 400هزارPw/M2 در هر لحظه با بدن اصابت میکند. وقتی که شما با موبایلتان حرکت میکنید، جاهایی که آنتنها آنها را کمتر پوشش میدهند، گوشی شما سعی بیشتری برای به دست آوردن آنتن میکند، در واقع سیگنالهای بیشتر و قویتری را از خود ساطع میکند که این موضوع بسیار خطرناک است باید در موقع حرکت از گوشی استفاده نشود. هنگام ارسالMMS یا پیام تصویری ، خطر امواج 1000 برابر بیشتر است. پیام های طولانی نیز خطر امواج را دو چندان میسازد؛ از این روتا جای ممکن سعی کنید از پیام کوتاه استفاده کنید. با این همه آسیب، چرا تاکنون در این زمینه اطلاعرسانی کاملی نشده است؟ این مسأله درست مثل حکایت سیگار است. وقتی که کمپانی " فیلیپ موریس" میلیاردها دلار درآمد از فروش سیگار داشت، اجازه نمیداد دانشمندان در این مورد نظر بدهند. حتی اگر به خاطر داشته باشید در سال 1960ماجرایی برای یک پرفسور که روی سیگار تحقیق میکرد رخ داد و به قتل رسید. الآن هم فروش گوشی و امکانات جانبی آن، از پردرآمدترین کارها در دنیاست و حتی بسیاری از مراکز آن دولتی است و کسی دوست ندارد از میزان سودش کاسته شود. پس با وجود آگاهی از آسیبهای آن، هیچ اطلاعرسانی نمیکنند. آنها میلیاردها دلار برای راهاندازی آنتنهایBTSخرج کردهاند و میخواهند سودش را ببرند. اگر بخواهند سامانههایشان را تغییر دهند باید تریلیونها دلار هزینه کنند. پس راه پر سود برای آنها ناآگاهی مردم است. استادی دانشگاهی میگفت نگران ازدیاد جمعیت جهانی نباشید، انسانها خودشان آنقدر چیزهای مضر مانند سیگار، گوشی همراه و… میسازند که خود با دست خود میمیرند. گروه آسیب شناسی اخلاقی و تربیتی مدیریت مطالعات تربیتی و فرهنگی معاونت تهذیب موضوع مطلب : بنام خدا داستان پاکدامنی میرداماد شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود. نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند. قران کریم می فرماید: نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند «سوره یوسف آیه 53». انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه می برند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظمی کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند. منبع :معاونت تهذیب حوزه موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 56
بازدید دیروز: 137
کل بازدیدها: 280154
|
||||