برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید آذر 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
شنبه 92 آذر 16 :: 12:50 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

جزای بدی ، بدیست

آیه شماره 40  از سوره مبارکه شوری :وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ


ترجمه : و جزاى بدى بدیى مانند آن است، پس هر که عفو کند و اصلاح نماید پس پاداش او بر خداست همانا او ستمکاران را دوست ندارد.


شرح : انتقام عادلانه در مقابل خشونت جایز است. «و جزاء سیّئة سیّئة مثلها»
عفو و اصلاح از کسى که قدرت انتقام دارد، پاداش بزرگى در پى خواهد داشت. «فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه»
مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است، در شرایط انتقام و کیفر، اصلاح زمینه‏اى ندارد. «فمن عفا و اصلح»
عفو از بدى دیگران کافى نیست باید او را اصلاح کرد. «عفا و اصلح»
تنها برخورد قانونى کافى نیست، بلکه اخلاق و عاطفه نیز لازم است. «سیئة مثلها» قانون است و «عفا و اصلح» عاطفه و اخلاق است.
دریافت الطاف الهى مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. «فاجره على اللّه»
در انتقام پاداش نیست ولى در عفو پاداش است. «فمن عفا... فاجره على اللّه»
تشویق به عفو و اصلاح، براى دفاع از ظالم نیست. «انّه لا یحبّ الظالمین»
ظالم محبوب خدا نیست خواه ابتدائاً ظلم کند یا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. «انّه لا یحبّ الظالمین»




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 4:48 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

چند نکته طلایی برای "پولدار" شدن


هشتش گرو نهش است ، دخلش با خرجش جور در نمی آید ، چرخ زندگی اش خوب نمی چرخد ، شاید با خواندن این جملات بی اختیار به یاد خودتان بیفتید ، به یاد حساب های نه چندان پر و یا حتی خالی از پول، به یاد قسط هایی که باید ماهیانه آنها را پرداخت کنید و به یاد خیلی از مشکلات مالی دیگر .

 

به گزارش گروه بازار باشگاه خبرنگاران ، می توان چنین دغدغه هایی را نداشت یا دستکم آنها را کم رنگ تر کرد. اما چگونه؟ راه حل این مشکل عبارتی است که حتما بارها و بارها آن را شنیده اید، اما احتمالا کمتر به آن توجه کرده اید.پس انداز!

 

 

پس انداز چیست؟

 

معمولا اولین چیزی که با شنیدن واژه پس انداز به ذهن اکثر ما ایرانی ها می رسد، بانک است. از نظر ما ایرانی ها، پس انداز یعنی پول هایی که در بانک می گذاریم تا در روز مبادا از آن استفاده کنیم.

 

اما پس انداز یا همان saving در واقع " درآمد خرج نشده یا مصرف معوق است." یعنی میزانی از درآمد که ما آن را خرج نمی کنیم یا اموالی که برای مصرف بعد از این کنار می گذاریم.

 

پس می توان نتیجه گرفت که پس انداز فقط نقدی نیست، بدین معنا که هر نوع صرفه جویی ما در هزینه ها هم می تواند پس انداز باشد و چه بسا این نوع پس انداز بتواند گره های بیشتری از زندگی ما را باز کند.

 

پس انداز، راهی به سوی پولدار شدن شما

 

اما، می توان پا را از این هم می توان فراتر گذاشت؛ به این معنا که پس انداز فقط برای روز مبادا نباشد و حتی از این راه هم بتوان پولدار شد. احتمالا در نگاه اول محال و غیرممکن به نظر می رسد، اما کمی که فکر کنیم می بینیم شدنی است.

 

رعایت نکاتی که روزانه در زندگی با آن سرو کار داریم و خیلی راحت از کنارشان می گذریم، می تواند در این راه به ما کمک کند.

 

1. ولخرجی نکنید

 

ولخرجی یعنی هزینه های اضافی که خودمان به خودمان تحمیل می کنیم. خرید کردن هایی که مازاد میزان مصرف شما هستند، نمونه ای بارز از ولخرجی های بی موردی است که نتیجه اش فقط به باد دادن پولتان است. پس نگذارید پول هایتان را باد با خود ببرد.

 

2. سقف خرید تعیین کنید

 

فروشگاه های بزرگ معمولا بهترین جا برای خرید کردن هستند. می توانید با تنها یکبار مراجعه به این نوع فروشگاه ها همه خریدهایتان را انجام دهید. اما خطر هم شما را یا بهتر بگوییم پولتان را تهدید می کند. برای اینکه وسوسه به سراغتان نیاید، حتما یا لیستی از خریدهایتان تهیه کنید یا سقفی برای پولی که می خواهید خرج کنید، تخمین بزنید.

 

3. فروش فوق العاده و حراج را از دست ندهید

 

یکی از بهترین مسیرهای پس انداز است. حراج های فصلی و فروش های فوق العاده برای شما فرصتی است که هم جنس خوب بخرید و هم پول زیادی نپردازید و این یعنی پس انداز.

 

4. در برابر غذاهای بیرون خویشتن دار باشید

 

یکی از بزرگترین تفریحات ایرانی ها بیرون غذا خوردن است. غذای بیرون خوردن تفریح خوبی است به شرطی که به این دو نکته توجه کنید. اول اینکه غذاهایی را که می توانید در خانه آماده و نوش جان کنید از رستوران نگیرید. دوم اینکه سعی نکنید به زور همه غذایتان را میل کنید. می توانید اضافه غذای خود را به خانه ببرید و یک وعده دیگر هم از آن استفاده کنید.

 

به این ترتیب هم از خوردن غذای بیرون لذت می برید و هم پول پس انداز می کنید.

 

5. خرج و مخارجتان را یادداشت کنید

 

افرادی را می شناسم که با نوشتن تمام هزینه های خود از کوچکترین خرید های روزانه گرفته تا بزرگترین خرج های عمده، هزینه هایشان را کنترل و مدیریت می کنند.

 

اگر به دنبال کنترل هزینه هایتان هستید، از همین امروز دفترچه ای را به این کار اختصاص دهید و همه خرج هایتان را بنویسید. مقایسه ماهیانه این هزینه ها شما را در کنترل هزینه ها موفق تر خواهد کرد.

 

6. دنبال پاسخ چراها باشید

 

اگر روزی با دیدن قبوض خدماتی یامسائلی از این دست برق از سرتان پرید و متوجه شدید، بیشتر از حد مجاز خرج روی دستتان گذاشته، دنبال دلیلش باشید تا دیگر شوکه نشوید و اوضاع دوباره برایتان عادی شود.

 

رعایت همین نکات بسیار ساده می تواند صفرهای پول های خارج از بانک شما را از صفرهای پول هایی که در بانک دارید بیشتر کند، یا به عبارت دیگر با پس انداز پولدار شوید. امتحان کنید، امتحانش ضرری ندارد!

 

انتهای پیام/

 

منبع خبر : بانکی دات آی آر




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 4:12 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

شایستگان محبّت خداوند 

یا مُحَمَّدُ! وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحابِّینَ فِیَّ ، وَوَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَواصِلِینَ فِیَّ وَوَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیَّ ، وَلَیْسَ لَِمحَبَّتِی عَلَمٌ وَلا نِهایَةٌ ، وَکُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً.

أُولـئِکَ الَّذِینَ نَظَرُوا إلَى الَْمخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إلَیْهِمْ وَلَمْ یَرْفَعُوا الْحَوائِجَ إلَى الْخَلْقِ.

بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أکْلِ الْحَرامِ.

نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیا ذِکْرِی وَمَحَبَّتِی وَرِضائِی عَنْهُمْ.

اى محمد! محبّت من شامل کسانى است که به خاطر من محبّت مىکنند، و به خاطر من عطوفت و مهربانى مىکنند، و به خاطر من با دیگران مىپیوندند، و محبّت من شامل کسانى است که بر من توکّل مىکنند.

و براى محبت من نه نشانه مخصوصى است و نه پایان و نهایتى.

هرگاه که یک نشانه را از سر راه محبوبان خویش بر دارم نشانه دیگرى را قرار خواهم داد.

اینان کسانى هستند که به مردم به همان گونه که من نگاه مىکنم، مىنگرند و دست نیاز به سوى خلق دراز نمىکنند.

شکم آنها از مال حرام خالى است.

خوشى و کامرانى آنها در دنیا ذکر و محبّت و رضایت من از ایشان است

حدیث معراج.




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 4:9 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

برترین اعمال 

رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنیِنَ عَلَیْهِ السَّلامُ: إنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ سَألَ رَبَّهُ فِی لَیْلَةِ الْمِعْراجِ فَقالَ: یا رَبِّ! أیُّ الاْعْمالِ أفْضَلُ؟فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَالرِّضا بِما قَسَمْتُ.

از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایت شده است که: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در شب معراج از پروردگارش پرسید: پروردگارا! برترین و شریفترین کارها کدام است؟خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هیچ عملى نزد من بالاتر از توکل بر من و راضى بودن به آنچه که من قسمت کردهام، نیست

 حدیث معراج.




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:58 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

گروه های مردم

گروه اول : مردم عادى  

پس هر گاه یکى از عامه مردم را تصور نماییم که دنیا و جلوه هاى فریبنده آن مطلوب ودلخواه اوست و شب را به روز مى رساند در حالى که رد تدبیر معاش فرد است کهچگونه خرید و فروش نماید؟و کجا برود؟ و به چه کسى ملاقات نماید؟ وقتى صبح مىشود، او تمام همت و تلاش خود را براى اداره کارهاى روزانه اش و اصلاح امور دنیوى خودبه کار مى گیرد. و هنگامى که این شخص ، نداى دعوت کننده خدا را بشنود که هشدار دهندهو بشارتگر است و او را به مغفرت الهى و رضوان و بهشت هایى که داراى نعمتهاى دائمىاست بشارت مى دهد و از آتش جهنم که هیزم آن مى باشد مى ترساند. پس کوتاهى همتچنین کسى و تلاش او فقط براى سیر ساختن شکم و سیراب نمودن خود باعث مى شود هیچفرصتى براى غور و بررسى در آیات الهى مى آورد و کارهاى شایسته اى که با دنیاطلبى او تزاجم مى باشد؛ براى همین نیز مى بینىعمل او گفتارش نمى سازد و عملش ‍ برایش تضاد مى باشد؟! مى بینى چنین کسى مىگوید: (خداوند شنوا و بیناست با این حال به هر گناهى دست مى یازد واجبات را ترک مىکند؟!

پس این گروه یک دسته از مردم هستند و آن هم مقام آنهاست در بعد علم وعمل .

گروه دوم : زاهدان و عابدان 

و حال اگر یکى از زاهدان و عابدان را تصور کنیم - و آنان کسانى اند که با نظر عبرتآمیز به فناى دنیا و جلوه هاى فریبا و دلربا و ناپایدار آن مى نگرند و براى زهد وعبادت ، مستعد و آماده اند - که هرگاه یکى از آنان نداى دعوت کننده اى را بشنود که مردم رابه دل کند از جلوه هاى فریبند دنیا و خواهشهاى نفسانى دنیوى و رو آوردن به عبادت خدا،فرامى خواند تا از اینکه عذابى دردناک نجات پیدا کند به نعمت همیشگىنایل گردد و به ملکى که فرسودگى در آن راه ندارد دست یابد ، در اینخال ترس و خشیت خدا در این زاهد استقرار مى یابد و مرگ نصب العین او مى گردد؛ پس ‍محبت دنیا و تلاش وهمى براى او جز دست برداشتن از دنیا یا انجام دادنعمل صالح براى خشنودى خداى نیست ، دورى مى گزیند و تقوى مى ورزد. و همه این کارهابه طمع بهشت و نعمت جاویدان و ترس از عذاب همیشگى صورت مى پذیرد.

و لو بسط اللّه الرزق لعباده لبغوا فى الارض و لکنینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر

و اگر خدا روزى ر بر بندگانش فراخ گرداند، مسلما در زمین سر به عصیان بر مىدارند، لیکن آنچه را بخواهد به اندازه اى ( که مصلحت است ) فرو مى فرستد؛ به راستىکه او به حال بندگانش آگاه بیناست . این گروه زاهدان و عابدان نیز دسته اى از مردماند و آن هم مقام ایشان در علم و عمل است ، با گروه نخست در مقام علم مشترکند ولى در مقامعمل از آنها جدا هستند. (83)

 

گروه سوم : عارفان و مشتاقان 

و هنگامى که یکى از محبان و مشتاقان را تجسم مى کنیم - و او همان کسى است که بارقهمحبت تمام وجود او را فرا گرفته و جذبه شوق ، او را به سوى لقاءاللّه جذب کرده وارکان و جودش را درهم شکسته و اندرونش را پرسشان ساخته و دلش را شعله ور نموده وعقلش را ربوده و دل از دنیا و رزق و برق آن برگرفته و همتش را براى دستیابى بهنعمتهاى اخروى صرف

نکرده است - مى بینیم این محب چیزى جز خود محبوب که خداوندمتعال است وجود ندارد. آرى چنین شخصى وقتى مى شنود که خداوند سبحان به بندگانشمى فرماید: فلاتعرنکم الحیاة الدنیا ولا یعرنکم باللّه الغرور (84)پسزندگى دنیا شما را نفریبد شیطان فریبکار به ( کرم ولطف ) خدا مغرورتان نسازد.

و مى فرماید: انماالحیاة الدنیا لعب و لهو زندگى این دنیا تنها بازیچه وسرگرمى است .

او دنیا و زر زیورهاى آن را مذمت کرده و از آن روگردان شده براى اینکه خداوند سبحاندنیا را مذمت کرده و اگر خداوند دنیا را مدح مى کرد، او نیز (به خاطر محبوب و مطلوب خود)آن را مداح مى کرد هر چند مى دانست دنیا زوال پذیر و پست است . و هنگامى که شنید خداوندسبحان مى فرماید: و ان الدار الاخرة لهى الحیوان وهمانا زندگى واقعى ، درسراى دیگر است . او نیز به مدح سراى دیگر مى پردازد؛ زیراخداوند سبحان آن را مدحنموده واگرخداوند متعال آخرت را مذمت مى نمود هر چند خداوند سبحان مى فرماید:

اولم یکف بربک انه على کل شى شهید (85)

آیا کافى نیست که پروردگار خود شاهد هر چیزى است ؟

انه بکل شى محیط (86)

همانا او به هر چیزى احاطه دارد.

هو معکم این ماکنتم (87)

هو قائم على کل نفس بما کسبت (88)

و هنگامى که این محب مى شنود که خداوند متعال مى فرماید:

یاایهالذین امنواعلیکم انفسکم لا یضرکم منضل اذا اهدیتم (89)

اى کسانى که ایمان دارید، به خودتان بپردازید: هر گاه شما هدایت یافتید، آن کس کهگمراه شده است به شما زیانى نمى رسد.

این محبت به خوبى پى مى برد که تعلق و وابستگى او با نفس خود همچون تعلق داشتناو با دیگر اشیاء نیست و دستیابى او به هدایت در سابقه معرفت نفس خود خواهد بود.خداوند سبحان این چنین محبى را سالک راه خویش قرار داده ، آنجا که مى فرماید: یاایها الانسان انک کادح الى ربک کدحافملاقیه (90)

اى انسان حقاکه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او راملاقات خواهىکرد.

و هنگامى که مى شنود خداوند سبحان مى فرماید: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکهعذاباصعدا (91)

و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قید عذابى (روز) افزون در آورد. و من یعش عن ذکر الرحمن نقیص له شیطانا فهو له قرین * و انهم لیصدونهم عنالسبیل و یحسبون انهم مهتدون (92)

و هر کس از یاد خداى رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مى گماریم تا براى وىدمسازى باشد. و مسلماآنها ایشان را از راه ، باز مى دارند و آنها مى پندارند که راهیافتگانند. ولاتکونوا کالذین نسوااللّه فانساهم انفسهم (93)

و چون کسانى مى باشد که خدا را فراموش کردند و او(نیز) آنان را دچار خود فراموشىکرد.

و (نیسان ) همان اعراض و روگردانى از یاد خدا و تعلق و وابستگى به اشیاء است و بهخاطر همین سلوک و رفتارش به عذاب روز افزون گرفتار خواهد گشت ؛ و هیچ عذابى نزدمحبان و مشتاقان عذاب دورى و هجران از محجوب ، نیست . و همچنین در اثر روگردانى از ذکرخدا، او را یک همنشین ، دمساز مى سازد تا او را از راه به رد کند و گمراه نماید. در همینهنگام است که براى او حتمى مى شود که همان راه وناظربراو و احاطه بر او دارد؛ پس دراین موقع از همه چیز دل مى کند تا توجه به نفس خویش پیدا نماید و به آن تعلق یابدو به آن تعلق گیرد اما نه به طمع رفتن به بهشت و به خاطر ترس از جهنم بلکهفقط این تهذیب نفس را براى خشنودى خدا انجام مى دهد و انتظار پاداش و تشکر را همندارد! این مطلب را خوب تحویل بگیر!و از اینجاست که صحت ادعاى ما راقبول مى کنى که همانا سرگرم شدن به امورى دنیوىعامل اصلى خود فراموشى و غفلت از ماوراى ماده ، صورت مى پذیرد، پس اگر خواستىمثلا از همان طریق نفس ‍ خود را مشاهده نمایى ، آن خواطر و موانع را که همان هواهاى نفسانىو مقاصد دنیوى است ، چند برابر خواهى یافت ؛ پس طریق منحصر به فرد براىدستیابى به معرفت ، تصفیه دل از دنیا و زرق و برق آن و هر حجابى که مانع دیدارخداوند سبحان مى گردد، مى باشد؛ پس تمام اسباب و دستوراتى که گفته شده ازقبیل مراقبه ، کامل قلب تو به سوى خداوند سبحان و تشرف به حضرتش - عزاسمه -مىباشد و این همان ذکر خدا و تشرف به محضر حضرت حق است و آن آخرین کلید است وخداوند هدایتگر انسان است .

و بدان همانا ذکر به این معنا که گفته شد،در قرآن کریم و سنت بسیار وارد شده است .خداوند سبحان مى فرماید: ولا تطع من اغفلناقلبه عن ذکرنا (94)

از آن کس که قلبش را ذکر خود غافل ساخته ایم ، اطاعت مکن . فاذکرواللّه کذکرکمآباء کم او اشد ذکرا (95)

همان گونه که پدران خود را به یاد مى آورید، یا با یاد کردنى بیشتر، خدا را به یاآورید.

و روشن است ذکر لفظى به وسیله شدت وصف نمى شود. وما یتذکر الامن ینیب (96)

و جز آن کس که تو به کار است ، کسى متذکر نمى شود. وما یذکر الااولوالالباب (97)

و چیزى خردمندان کسى متذکر نمى شود.

و آیات دیگرى غیر از اینها آمده و روایاتى کهمشتمل این مساءله بود قبلا ذکر شد.

و در دعاى کمیل حضرت على علیه السلام مى فرماید: اسئلک بحقک و قدسک و اعظمصفاتک و اسمائک ، ان تعجل اوقاتى من الیل والنهار بذکرک معمورة و بخدمتک موصولة واعمالى و اورادى کلها وردا واحداوحالى فى خدمتک سرمدا... ؛ (اى پروردگار من ) بهحق خودت و به ذات مقدست و بزرگترین صفات و نام هاى مبارکت از تو زد خواست مى کنمکه اوقات شب و روز مرا به ذکر و یاد خویش آباد گردانى و پیوسته به خدمتگزارىخودت توفیق دهى و کارهاى مرا مورد قبول حضرتت فرمایى تا اینکه همهاعمال و وردهاى من ، یک ورد و یک جهت براى تو باشد و حالم تا ابدابه طاعت تو صرفشود

علامه طباطبایی

...




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:46 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

شیفتگان دنیا(کیمیای اخلاق) 

 

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللهِ (ص) قال: اَلدُّنیا دارُ مَن لا دارَ لَهُ وَ مالُ مَن لا مالَ لَهُ، لَها یَجمَعُ مَن لاعَقلَ لَهُ وَ عَلَیها یُعادِی مَن لاعِلمَ لَهُ وَ عَلَیها یَحسُدُ مَن لاثِقَه لَهُ وَ لَها یَسعَی مَن لا یَقیِن لَهُ[1]

 رسول اکرم صلّی الله علَیه و آله و سلَّم فرمودند: دنیا خانه کسی است که خانه ندارد و ثروت و مال کسی است که ثروت و مال ندارد. کسی که عقل و خرد ندارد، دنیا را برای خودِ دنیا جمع می¬کند و کسانی که علم و آگاهی ندارند، برای دنیا، نزاع و دشمنی می¬ کنند. کسانی که به خداوند اعتماد ندارند، بر سر دنیا حسد می-ورزند و کسانی برای خودِ دنیا و به دست آوردن آن سعی و تلاش می کنند که معاد و آخرت را باور ندارند.

 شرح حدیث: انسانی که خان? آخرت را از دست داده است، دنیا را به عنوان خان? خود قرار داده و از آن بیرون نمی ¬رود. کسی که خان? آخرت را دارد، در خان? اجاره ¬ای دنیا نمی نشیند و انسانی که دستش از سرمایه و ثروت اخروی خالی است، امور مادی دنیایی را سرمایه خود می¬ داند که می ¬گذارد و می¬ رود و کسی که از عقل و خرد بی ¬بهره است، به دنبال جمع کردن همین امور دنیایی برای خود دنیا است، نه برای بهره بردن از امور دنیایی برای روزی که باید حساب آن را پس بدهد که از کجا آورده و در چه راهی خرج کرده است.

انسان¬هایی که نادان هستند، بر سر همین امور دنیایی با یکدیگر به نزاع و دشمنی می ¬پردازند اما هر دو آنها دنیا را می¬ گذارند و می¬ روند. آن هم برای کسانی که برایشان فاتحه هم نخواهند خواند. اینها بر سر همین دنیا حسد، یعنی آرزوی زوال نعمت برای دیگران را دارند. این انسان¬ها اعتماد و اتکای به خداوند نداشته و باور و یقین به معاد و آخرت هم ندارند.

 

[1]مجموعه ورام، جلد1، صفحه 130

* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 

به نقل از روزنامه کیهان 7/9/92




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:45 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

عوامل انحراف فکری واعتقادی

ضرورت تفکیک بین علم وفرهنگ

 

در قرآن داستانی ذکر شده که واقعا آموزنده و تکان دهنده است. داستان بنی‏اسرائیل در قرآن بسیار تکرار شده و در روایات نیز آمده، آنچه در میان بنی‏اسرائیل گذشته، بر شما نیز خواهد گذشت: «حَتَّی لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه» (1). قرآن برای داستان بنی‏اسرائیل خیلی اهمیت قائل است. برای اینکه این داستان بسیار آموزنده است و باید از آن عبرت بگیریم. اصل قوم بنی‏اسرائیل از زمان سلطنت حضرت یوسف در مصر شکل می‌گیرد، زمانی که یوسف(ع) در مصر سکونت کرد و عزیز مصر شد و برای برادران خود پیغام فرستاد تا به مصر بیایند. یوسف پسر اسرائیل و پسر یعقوب بود. هنگامی که برادران او آمدند، قوم بنی‏اسرائیل در مصر سکونت کردند. پس از سال‌ها بنی‏اسرائیل، زاد و ولد کردند و جمعیت زیادی را در مصر تشکیل دادند. با فراوانی جمعیت این قوم، فراعنه آنها را به بیگاری گرفته و آنان را به کارهای سخت واداشتند. چون فراعنه بنی‌اسرائیل را اتباع بیگانه مصر می‌دانستند. در کشورها معمولا بیگانگان و اتباع دیگر کشورها، کارهای آسان را در اختیار ندارند و کارهای سخت برای آنها است. فراعنه نیز بنی‌اسرائیل را به بیگاری کشیده و آنان را برده می‌دانستند. در این باره حضرت موسی به فرعون فرمود که تو بر ما منت می‏گذاری «أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ»؟(2)؛ بنی‏اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای و منت می‏گذاری که بنی اسرائیل در کشور من زندگی می‏کنند؟ بنی‌اسرائیل شرایط زندگی سختی را در مصر تحمل می‌کردند. دیگر تحمل آنان به سر آمده و به خدا متوسل شدند. بنی‌اسراییل سال‌های سال گریه و تضرع و دعا کردند تا خدا حضرت موسی را برای نجات آنها مبعوث فرمود. پس از سال‌ها تلاش و آوردن دلیل و حجت و معجزه و سخن گفتن با فرعون و نزول بلا، فرعون به وزیرش ‌گفت: «یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ * أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی»(3) من آسمان‌ها را به دنبال خدای شما جست‌وجو می کنم! بعد از این همه سختی، خداوند به بنی‏اسرائیل دستور داد تا از مصر فرار کنند و فرعونیان دنبال آنها آمدند و در دریا غرق شدند. خداوند به قوم بنی‏اسرائیل - که همه سختی‌ها و مرارت‌ها را طی سال‌های سال تحمل کرده و با عنایت خدا از شر فرعون نجات پیدا کرده بودند - دستور داد تا رو به موطن اصلی حضرت ابراهیم و یعقوب حرکت کنند. ؛ بنی اسرائیل در بین راه به قومی رسیدند که «یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ»(4)؛ بنی‌اسرائیل آنجا را سرزمینی، خوش آب و هوا یافتند. در آنجا تپه بلند و زیبایی وجود داشت که ساختمان مجللی در بالای آن ساخته و اطراف آن باغ و گلکاری شده بود. بنی‌اسرائیل پرسیدند اینجا چیست؟ گفتند: اینجا بتخانه است و کسانی به اینجا می‏آیند و بت ها را پرستش می‏کنند. چون از بازدید بتخانه زیبا به نزد موسی باز گشتند به موسی گفتند: ای موسی برای ما نیز بتی همچون بت آنان، قرار بده:«یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ»؛ بنی‌اسرائیلی که معجزات موسی را دیده بودند و می‌دانستند خدا موسی را برای نجات آنها فرستاده و تازه از شر فرعون و جنایات او و از «یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ»(5)؛ سر بریده شدن فرزندان آسوده شده بودند، با دیدن بتخانه زیبا، به جای شکر خدا به فکر بت‌پرستی افتادند. به موسی(ع) گفتند برای ما خدایی قرار بده که همچون خدایان آنان، خانه زیبا و مجلل داشته و بتوانیم او را دیده و با او صحبت کنیم. موسی گفت: «قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»؛ شگفتا که مردم نادان و نابخردی هستید. با فرعون برای این نزاع و جنگ کردم که ادعای خدایی می‌کرد و خدای یگانه را قبول نداشت. پس از این همه نزاع و درگیری با فرعون اکنون باید با شما مردم نادان و نابخرد بستیزم .

گرایش بنی‌اسراییل به امور محسوس و ملموس

بنی‌اسرائیل علاقه فراوانی به ارتباط با خدای محسوس و ملموس داشتند. گاهی به موسی می‏گفتند: «أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً»(6)؛ این خدایی که می‏گویی به ما نشان بده تا آشکارا او را ببینیم. گاهی می‏گفتند: «لَنْ نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً»(7)؛ ما ایمان نمی‏آوریم تا اینکه خدا را آشکارا ببینیم. این فکر غلط، با دیدن بت‏پرستان و آیین آنان و آن تپه زیبا و باغ و بتکده مجلل، به ذهن بنی‌اسرائیل افتاد. در اینجا دیگر تقلید از آباء و اجداد مطرح نبود، چون پدران بنی‌اسرائیل که بت‏پرست نبودند. آنان در مقابل بت‌پرستان احساس حقارت کردند و همین احساس حقارت باعث شد، تا آیین آنها را برتر از دین خود بدانند. اگرچه این انحراف در بنی‌اسرائیل زمینه داشت. عموم بنی‌اسرائیل حس‏گرا بودند. پذیرفتن چیزی که محسوس نبود، برای آنان خیلی سخت بود. با داشتن چنین زمینه مساعدی، وقتی زیبایی و عظمت بتخانه بت‌پرستان را دیدند به فکر بت‌پرستی افتادند. هدف از ذکر داستان بنی‏اسرائیل در قرآن این است که به مسلمانان هشدار دهد آنچه بر آنان گذشت ممکن است بر شما نیز بگذرد. اگر آنها وارد سوراخ سوسماری شده باشند، شما نیز وارد خواهید شد :«حَتَّی لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه».

خودباختگی و حقارت، نشانه ضعف عقل

ممکن است ما نیز به دنبال امور محسوس باشیم، وقتی از کسی امتیاز و زیبایی می‏بینیم، نباید احساس حقارت کنیم و به دنبال پیروی و دنباله‌روی از آن فرد برتر و دارای امتیاز باشیم. آیا چون برخی توانسته‌اند اختراعات و اکتشافاتی داشته باشند ما باید لباسمان نیز مثل آنها باشد!؟ مگر لباس ،اکتشاف و اختراع را به آنها داده است؟ انسان وقتی کم عقل شد این گونه قیاس و تصور می‏کند که هر کس امتیازی داشته باشد پس همه امور دیگر او نیز خوب است. این یعنی پذیرفتن فرهنگ بیگانه و فرهنگی که اسلام نمی‏پذیرد. تنها برای اینکه عده‌ای شهرهای زیبا و صنایع پیشرفته یا ثروت کلان دارند، ما نیز باید به دنبال آنان رفته و در همه امور همانگونه باشیم که آنها هستند؟ این کار بسیار غلطی است.

یکی از عوامل انحراف در توحید آن است که انسان در مقابل افراد دارای امتیاز مادی و ظاهری، با خودباختگی و حقارت، از آنان کورکورانه تقلید و پیروی کند. افراد ضعیف‏النفس، یا کسانی که «هویت شخصی» ندارند ممکن است از دوران کودکی تحت عوامل محیط، تربیت خانواده و تأثیرات ژنتیکی، به این مشکل روانی دچار باشند. برخی از نوجوانان همیشه نگاه می‏کنند ببینند دیگران چگونه‌اند، تا خود را شبیه آنان کنند. اگرچه در بین کودکان هستند کسانی هم که اصلا به رفتار دیگران اعتنا ندارند. همیشه فکر می‏کنند که آیا این کار درست است یا خیر؟ اگر کسی به آنان مطلبی را بگوید می‌پرسند: به چه دلیل؟ البته این نوع افراد بسیار کم هستند. بویژه در دوران کنونی که نوجوانان به همسالان خود چشم دوخته‌اند تا هر گونه که آنها هستند، آنان نیز آنگونه باشند. چنین افرادی برای خود هویتی قائل نیستند. البته اصل اینکه انسان از دیگران چیزی یاد بگیرد، یک نعمت بزرگ خداست. اساس تمدن براساس یادگیری است. اگر انسان از دیگران چیزی یاد نمی‌گرفت، سخن گفتن را نیز نمی‌آموخت. آموختن از دیگران نعمت بزرگی‏است؛ اما باید این اصل تعدیل شود. انسان در اموری از دیگران بیاموزد و تقلید کند، که مطمئن باشد کار مفید و صحیحی است.

تفکیک بین علم و فرهنگ

چه فرد و چه جامعه اگر برای خود هویت، شخصیت و اصالتی قائل نباشند و سریع با دیدن هر جذابیت و امتیازی تابع دیگران و همرنگ جماعت شوند، هیچگاه رشد نخواهند کرد و همواره دنباله‌رو دیگران خواهند بود. انسان باید عقل خود را به کار بگیرد تا ببیند که چه کاری درست و چه کاری نادرست است. اینکه چون همه یک کاری را انجام می دهند، پس ما نیز باید آن کار را انجام دهیم، اصلاً دلیل عقلی نیست. پیش از انقلاب نگاه بیشتر جامعه به غرب بود؛ در لباس، در شکل، در خانه‏سازی، در سایر مسایل زندگی و حتی سیاست‏؛ نگاه جامعه و حاکمان آن به غرب دوخته شده بود. تا جایی که برخی روشنفکران می‏گفتند: «ما وقتی سعادتمند می‏شویم که از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم!» این تعبیر از تقی‌زاده سیاستمدار و روشنفکر معروف آن زمان است. امروز نیز با برخی الفاظ همان فکر را مطرح می‌کنند. ممکن است با صراحت نگویند ولی در دل ،همین مطلب را آرزو می‌کنند. بیگانگان که برتری‏های ظاهری دارند، در همه چیز الگو می‏شوند. باید بین علم و فرهنگ تفکیک قائل شد. اسلام به آموختن علم تأکید فراوانی دارد: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین»(8)؛ اسلام می‌گوید تا دورترین نقاط عالم، اگر علمی را می‏شود بدست آورد، بروید و بیاموزید. اما آموختن علم به این معنا نیست که فرهنگ غلط آنها را بپذیرند. پس از انقلاب، یکی از تصورات غلط روشنفکران این بوده و هست که تمدن و فرهنگ را غیر قابل تفکیک می‌دانند. خیال می‌کنند اگر جامعه‌ای علم و صنعت غربی را بخواهد باید فرهنگ غربی را نیز بپذیرد، اگر جامعه‌ای می‌خواهد فرهنگ بومی خود را حفظ کند باید از علم و صنعت غربی چشم پوشی کند و علم و صنعت غرب با فرهنگ آن همراه است. این مطلب را به دروغ القاء می‏کنند. در حالی که این‌گونه نیست. علم و صنعت را می‌توان با حفظ فرهنگ بومی و دینی آموخت. بسیاری از کشورهای شرقی هنوز که هنوز است، آداب و رسوم و لباس سنتی خود را حفظ کرده‏اند و از ما نیز هم در صنعت و هم در علم؛ پیشرفته‌تر و توسعه یافته‌تر هستند. علم را باید از هر کسی فرا گرفت؛ اما فرهنگ غلط را باید نفی کرد. البته اگر فرهنگ صحیح الهی باشد، حتما اسلام آن را می‏پذیرد.

سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی(دامت برکاته)در دفتر مقام معظم رهبرى ، قم ، 1/7/87

___________________________________

1. بحارالأنوار، ج 51، ص 128، باب 2. 2. شعراء / 22. 3. غافر/ 36-37. 4. اعراف / 138.

5. بقره / 49. 6. نساء / 153. 7. بقره / 55.

8. بحارالأنوار، ج 1، ص 177، باب «فرض العلم و وجوب طلبه».

زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می‌شود.




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:38 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 تلاش برای شادی و قضای حاجت مؤمنان (چراغ راه) 

 

قال الامام الرضا(ع) : و احرصوا علی قضاء حوائج المؤمنین و ادخال السرور علیهم، و دفع‌المکروه عنهم، فانه لیس شیئی من الاعمال عندالله- عز وجل- بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علی المؤمنین.

امام رضا(ع) فرمود: برای قضای حاجت مؤمنان، و شاد ساختن آنان، و دور کردن ناگواری ‌ها از آنان، حرص داشته باشید (و شتاب کنید) زیرا که پس از واجبات، هیچ کاری نزد خدای بزرگ، برتر از شاد کردن مؤمنان نیست.(1)

 

1- بحارالانوار، ج 78، ص 347




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:37 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

ارزش و فضیلت عفو و گذشت 

 

* محمدمهدی رشادتی

امام‌حسین(ع) فرمود: «ان اعفی الناس من عفی عن قدره» با گذشت‌ترین انسان کسی است که با داشتن قدرت عفو کند.

(فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) محمد دشتی ص36)

یکی از اساسی‌ترین ارزشها و مکارم اخلاقی در زندگی اجتماعی و روابط انسانها گذشت از خطاهای دیگران و پذیرش عذر آنان است. این ویژگی می‌تواند دشمنی‌ها را ریشه‌کن کند و محبت و دوستی و اتحاد درپی داشته باشد. زیرا آدمیان در روابط اجتماعی و در تعامل با یکدیگر بطور قطع دچار اشتباه و حتی ظلم نسبت به همنوعان می‌شوند. لذا به منظور صیانت از استحکام روابط فیمابین، عذرخواهی‌ها را پذیرا باشیم.

بدین نحو کینه‌ها و دشمنی‌ها و نزاع‌ها جای خود را به دوستی‌ها و مهربانی‌ها و همدلی‌ها خواهد داد.

عفو و گذشت ضد انتقام گرفتن و عوض درآوردن است. علی(ع) فرمود: انتقام گرفتن از زشت‌ترین کارهای فرد توانمند است و شتاب کردن در انتقام، شیوه فرومایگان می‌باشد. (غرر ج2 ص519)

فضیلت گذشت

در مقابل، گذشت نمودن از جمله بهترین صفات نیک انسان متعالی است . البته بدیهی است که گذشت در جایی صحیح است که آدمی از حق شخصی خود بگذرد. اما حق دیگری و یا حقوق عمومی به شخص مربوط نمی‌شود که از آن بگذرد. حضرت موسی عرض کرد: پروردگارا! کدامیک از بندگانت پیش تو عزیزتر هستند؟ فرمود: آن کس که به وقت قدرت عفو کند. امام سجاد(ع) فرمود: روز قیامت خدا اولین و آخرین را در یک بلندی جمع می‌کند. سپس منادی ندا می‌کند که کجایند اهل فضل؟ گروهی برمی‌خیزند، ملائکه می‌گویند: فضل شما چیست؟ گفتند: 1) هرکس از ما دوری می‌کرد ما به او نزدیک می‌شدیم. 2) هرکس ما را محروم می‌کرد ما به او بخشش می‌کردیم. 3) هرکس به ما ظلم می‌کرد او را می‌بخشیدیم. فرشتگان می‌گویند: راست گفتید، داخل بهشت شوید.

بدی را بدی سهل باشد جزا

اگر مردی احسن الی من اسا

(معراج السعاده ص206)

امام حسین(ع) فرمود: اگر مردی در این گوشم (اشاره به گوش راست) مرا دشنام دهد و در گوش دیگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را می‌پذیرم. زیرا که امیرالمؤمنین(ع) برایم از رسول‌‌الله نقل کرده است: بر حوض کوثر وارد نمی‌شود کسی که پوزش مردم را قبول نکند. اعم از اینکه عذرش موجه باشد یا غیرموجه.

(فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) ص291)

تحول یافتن مرد شامی

شخصی بنام عصار‌بن مصطلق از شام به مدینه آمد. وقتی پرسید که این مرد کیست که آنجا نشسته گفتند: حسین بن‌علی است. باتوجه به تبلیغات سوئی که علیه اولاد علی(ع) در ذهنش بود هرچه می‌توانست به حضرت بد و بیراه گفت. امام بدون ناراحتی و خشم نگاهی محبت‌آمیز به او انداخت و پس از تلاوت آیه قرآن (خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین- اعراف 199) به او گفت: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم. گویا از شام آمدی؟ من با این اخلاق مردم شام آشنایی دارم. تو در شهر غریبی. اگر می‌خواهی با مسکن و پوشاک و پول و... پذیرائی کنیم. آن مرد که انتظار چنین برخوردی نداشت چنان منقلب شد که گفت آرزو داشتم زمین شکافته می‌شد و فرو می‌رفتم که این‌طور ندانسته گستاخی کردم. تا آن ساعت حسین و پدرش پیش من از منفورترین مردم بودند و از آن ساعت محبوب ترین مردم برای من شدند. امام نیز چون آثار پشیمانی را در من دیدند فرمودند: امروز سرزنش و گناهی بر شما نیست. بروید خدا شما را می‌آمرزد که او از هر رحمت آورنده‌ای مهربان‌تر است. (داستان راستان ص46)

مردی به پیامبر(ص) گفت: خدمتکاری دارم که گاه اشتباه می‌کند و گاه اصلاً کارم را انجام نمی‌دهد. بفرمایید حد و مرز گذشت کردن چه اندازه است؟ حضرت فرمود: از طلوع آفتاب تا غروب آن، حد و مرز عفو و گذشت کردن 70 بار است. (عبرت آموز‌ ص216)

رسول اکرم(ص) فرمود: هر کس پر گذشت باشد عمرش طولانی می‌شود. (میزان‌الحکمه ج2 ص698)

           

به نقل از روزنامه کیهان 10/9/92




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 3:32 عصر ::  نویسنده :

بنام خدا

 

 آنچه برای سیاستمدار ضروری است 

 

آیت‌الله جوادی آملی 

حضرت آیت‌الله جوادی آملی در گفتاری نشانه‌های سیاستمداران عاقل و نیز عواملی که باعث سقوط یک نظام می‌شود را تشریح کرده‌اند که آن را به نقل از خبرگزاری حوزه تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.

***

در نظام اسلامی همه ما مسئولیم و مسئولیّت برای مسئول، مسبوق به صیانت و سیاست نفس است. در بیانات نورانی امیرالمؤمنین‌ ـ‌ علیه‌السلام ـ که هم در مسائل اخلاقی و هم در کشورداری انسان کامل است، آمده: «أنْ یسوس نفسَه قبل أن یسوس جنده» (1)، هر مسئولی قبل از اینکه دیگران را رعایت کند، باید خود را رعایت کند و قبل از سیاستمداری نسبت به دیگران، باید سیاستمدار داخلی نفس خود باشد. در درون انسان، خواسته‌های زیادی هست که اگر انسان، سیاستمدار نباشد و آن‌‌ها را تعدیل نکند، پیش از اینکه برای نجات دیگران گام بردارد، خود در مهلکه گمراهی و ضلالت فرو می‌رود. از این رو در بیان نورانی دیگر از حضرت علی‌ ـ ‌علیه‌السلام ـ آمده است: «أجلّ الأمراء مَنْ لم یکن الهواءُ علیه أمیراً» (2)،بزرگ ترین امیر و مسئول، کسی است که اسیر هوی نباشد. چون هوی و هوس، گاهی شهوت غریزی و غضب طبیعی نمی‌خواهد؛ بلکه امارت و سلطنت، آن هم سلطنت بر درون را طلب می‌کند و معنای سلطنت بر درون این است که هوس، بر بالای کرسی می‌نشیند و بر تمام فرآورده‌های علمی و تجربی و قوا و شئون نفس دستور می‌دهد؛ مثلاً، به علم دستور می‌دهد که چنین فتوا بده؛ به فرزانگی دستور می‌دهد که چنین دسیسه بازی و شیطنت کن. ریاست طلبی، بد‌ترین و تلخ‌ترین صفتی است که انسان در درون‌نفس به آن مبتلاست و هیچ کسی هم از گزند آن در امان نیست.

از این روی درباره خطر نفس گفته‌اند: «أعدی عدوّک نفسک الّتى بیْن جنْبیک» (3)، دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست. یکی از شرارت‌های هوس این است که هرگز نمی‌خواهد دشمن خود یعنی عقل، هوش و دانش را از‌ پای‌ درآورد و اعدام کند، بلکه می‌خواهد آن‌‌ها را اسیر بگیرد و بر آن‌ها فرمانروایی کند. اینکه می‌بینید نظم نوین جهانی! آرامش بشریّت را به هم می‌زند، برای آن است که آنان درس، زیاد خوانده‌اند و علم صناعی، زیاد دارند؛ اما نه برای تأمین رفاه بشریّت بلکه برای تأمین خواسته‌های چیزی که بر کرسی ریاست نشسته است؛ یعنی هوس. هیچ کس را در هیچ حالی از گزند این دشمن، گریزی نیست.

خود ارزیابی

برای اینکه بفهمیم مبتلا به بیماری جاه طلبی هستیم یا نه، باید خود را ارزیابی کنیم؛ از این رو فرموده‌اند: اگر دیدید، حالات شما در شرایط گوناگون عوض شد، بدانید که به دام هوس نزدیکید و اگر عوض نشد، خوشحال باشید و بدانید مانند آن طایر خوش پروازی هستید که در فضای باز، دام را می‌بیند و در آن نمی‌افتد.

در حدیث آمده است: «المرء یتغیّر فى ثلاث: لقربٍ من المُلوک والولایات والغِنی بعد الفقْر ومنْ لم یتغیّر فى هذه فهو ذو عقلٍ قویمٍ وخُلقٍ مستقیمٍ» (4) یعنی، وضع غالب انسان‌‌ها در شرایط گوناگون عوض می‌شود؛ اما اگر کسی مسئولیتی پیدا کرد یا به دستگاه مسئولی نزدیک شد یا وضع مالی وی بهتر شد، ولی اخلاق او عوض نشد، فرزانگی‌اش به فرومایگی و فروتنی‌اش به تکبّر مبدل نشد. او دارای عقل قویم و خلق مستقیم است. همه ما در هر لحظه باید خود را بیازماییم. صحنه درون، میدان جنگ است و این جنگ، آتش بس پذیر نیست.

هیچ کسی در هیچ دوره‌ای از عمر خود آسوده از نبرد داخلی نیست؛ البته میدان جنگ فرق می‌کند. اگر کسی در دوران جوانی بیدار نشود، بیدار کردنش در دوران پیری، بسیار مشکل است. می‌گویند خواب در موقع سحر، سنگین‌تر از خواب اوایل شب است. چون هر چه خواب، دیر‌تر می‌شود، سنگین‌تر می‌شود، مگر به پایان خود نزدیک شود.

نظام اسلامی در سایه اخلاق

در نظام اسلامی،‌‌ همان گونه که در صیانت و اخلاق اسلامی معیار، نان و گوشت و نیست بلکه فضایل اخلاقی است، در جذب و جلب اعتماد مردم هم معیار، مسائل اخلاقی است.

در یکی از بیانات امیرالمؤمنین‌ ـ‌ ع ـ آمده است: «قلوب الرّعیّة خزائنُ راعیها فما أودع فیها‌‌ ـ أو زرع فیها ـ من خیْرٍ أو شرٍّ وجَد‌ها» (5) مسئولین در نظام اسلامی با دل‌های مردم، سر و کار دارند و دل‌های آنان مزرعه مسئولین است. هر کسی در هر مزرعه‌ای هر چه کاشت، درو می‌کند. مردم سختی‌‌ها را تحمّل می‌کنند ولی ظلم، رشوه و بداخلاقی را تحمّل نمی‌کنند. حضرت علی‌ ـ ‌علیه‌السلام ـ می‌فرماید: «یُستدلّ علی إدبار الدّول بأربعةٍ»؛ یعنی اگر انسان خواست ببیند نظامی می‌ماند یا سقوط می‌کند، چهار معیار را باید بررسی کند.

اگر ـ خدای ناکرده ـ این چهار چیز در نظامی وجود داشت، آن نظام سقوط می‌کند و اگر نبود، برای همیشه می‌ماند. این چهار معیار، عبارتند از: «تضییع الأصول، والتّمسک بالغرور و تأخیر الأفاضل و تقدیم الأراذل» (6) یعنی، اگر اصول ارزشی واخلاقی ضایع شود، ظلم جایگزین عدل و خیانت جایگزین امانت و انسان مغرور شود؛ افراد حزب اللهی، امین، لایق و با تجربه، منزوی شوند و اشخاص رذل، بدسابقه، بد اخلاق و سست اعتقاد مصدر کار قرار گیرند، در آن صورت می‌توان نتیجه گرفت که سقوط می‌کند.

حال برای اصلاح و حفظ نظام اسلامی خود باید خودمان را اصلاح و حفظ کنیم، به گونه‌ای که مسائل ارزشی در تدوین و تهیّه برنامه‌‌ها کاملاً ملحوظ شود و رعایت حقوق مجریان فاضل و تقدیم آنان در مقام اجرا بر دیگران، محفوظ باشد.

جنگ نابرابر در جهاد اکبر

شبیخون دشمن داخلی اگر جنگی مانند جنگ تحمیلی عراق بر ایران باشد که دشمن اولاً سلاح‌های بیشتر و پیشرفته‌تر داشته باشد و دوم آن که غافلگیرانه حمله را شروع کند، این جنگ، جنگی نابرابر است. در جهاد اکبرمشکل ما همین است؛ زیرا قبل از آمدن نیروهای خودی به میدان، نیروهای دشمن به میدان آمده و صحنه‌‌ها را گرفته و سنگربندی کرده‌اند و مبارز، طلب می‌کنند. ما عقل، علم و سلسله دستوراتی دینی داریم که نیروهای خودی است و در مقابل، شهوت، غضب، جهل و هوی پرستی نیروهای بیگانه است. پیش از اینکه عاقل شویم و چیزی یاد بگیریم، شهوت و غضب و آمده‌اند صحنه را پر کرده‌اند و این‌‌ همان جنگ نابرابر در میدان جهاد اکبر است. برای پیشگیری از چنین نبرد نابرابری به ما گفتند در گوش راست فرزندانتان برای اولین بار، قبل از اینکه هیچ حرف دیگر را بشنود، اذان و در گوش چپ او اقامه بگویید؛ یعنی قبل از اینکه دشمن بیاید سنگر بگیرد شما او را مسلّح کنید.

رابطه حیا با عقل

حیا، نشانه عقل نیز گفته‌اند: بیازمایید اگر شخصی در برابر کار بد خجالت می‌کشد، بدانید نبوغی دارد. چون حیا با عقل هماهنگ است. از حیای او می‌فهمیم که می‌تواند عاقل خوبی باشد.‌‌ همان گونه که از امیرالمؤمنین‌ ـ‌ علیه‌السلام ـ نقل شده است که جبرئیل بر حضرت آدم‌ ـ‌ ع ـ نازل شد و او را میان عقل، حیا و دین مخیّر کرد، آن حضرت عقل را برگزید؛ دین و حیا گفتند: ما مأموریم هر جا که عقل هست ما هم باشیم (7).

گاهی انسان احساس تنهایی می‌کند، چون با کسی نیست، در این حال از ارتکاب گناه پروایی ندارد؛ زیرا کسی او را نمی‌بیند تا خجالت بکشد، ولی بررسی می‌کند و می‌بیند که در حقیقت تن‌ها نیست. «کرام کاتبین» فرشتگان، انبیا و اولیا و از همه بالا‌تر، ذات اقدس الله بر همگان آگاه است، آنگاه خجالت می‌کشد و اگر انسان در مشهد، مریی و منظر این همه ذوات نورانی باشد و احساس شرم نکند، معلوم می‌شود یا وجود آن‌ها را باور نکرده و یا باور را جدّی نگرفته است؛ اما اگر انسان این راه‌‌ها را طی کند، بر هوای خود امیر است؛ وقتی بر هوای خود امیر بود، سیاستمدار خوبی در حوزه نفس خود است و وقتی در حوزه نفس خود سیاستمدار خوبی بود، می‌تواند امیر، فرمانروا و سیاستمدار دیگران نیز باشد و جامعه اسلامی را جامعه برینِ عقلی کند و به دست صاحب اصلی اش ولی عصر امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ بسپارد.

صالح‌ترین کار‌ها

انسان‌های کاملی که خُلق آن‌ها قرآن است، اشتغال به تهذیب نفس را صالح‌ترین کار‌‌ها می‌دانند. امیرالمؤمنین‌ ـ‌ ع ـ می‌فرمایند: «الاشتغالُ بتهذیب النفس أصلح» (8) صرف عمْر در تهذیب روح، صالح‌ترین کارهاست. البته این، بدان معنا نیست که انسان از هر کاری دست بردارد و به تهذیب روح بپردازد؛ بلکه به این معناست که در هر کاری به فکر نزاهت روح باشد و اصولاً بیکاری مایه «وَهن» است. انسان بیکار، ناچار است «کَلّ» بر دیگران باشد و همین، مایه فرومایگی روح است و روح فرومایه هرگز فرزانه و مهذّب نخواهد شد و نمی‌تواند بر جامعه‌ای ریاست کند، چون در سیاست درون وامانده و در نبرد داخلی درمانده است.

 

1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 19

2-شرح غرر الحکم، ج 2، ص 438

3-بحار، ج 67، ص 64

4-شرح غرر الحکم، ج 2، ص 146

5-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 94

6-شرح غرر الحکم، ج 6، ص 450

7-هبط جبرئیل علی آدم (ع)فقال: یا آدم إنى امرت أن اخیّرک واحدهًْ من ثلاث /کافی، ج 1، ص 10، کتاب العقل والجهل، ح 3

8-شرح غرر الحکم، ج 1، ص 348




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >