برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید دی 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
یکشنبه 92 دی 22 :: 5:7 عصر ::  نویسنده :

هو

جلوه ای از علم امام جواد( ع)   


در پی اعتراض نزدیکان مأمون به تصمم ازدواج دخرتش با امام جواد ع ، مجلس مناظره ای ایجاد شد ، «یحیی بن اکثم» سؤالاتی از امام جوادع کرد و آن حضرت به خوبی جواب داد که همه مجلسیان متحیر شدند.
تا اینکه به تقاضای یحیی، بنابراین شد که امام از او سؤال کند، امام رو به یحیی کرد و فرمود: «به من خبر بده از مردی که اول روز به زنی نگاه کند، حرام باشد، وقتی که ساعتی از روز گذشت، نگاه به آن زن جایز باشد و هنگام ظهر، نگاهش حرام باشد و هنگام عصر جایز باشد، و هنگام غروب حرام باشد و آخرشب جایز باشد و نصف شب حرام و هنگام طلوع فجر جایز باشد، بگو بدانم این مسائل چگونه است؟»
یحیی گفت: سوگند به خدا پاسخ این سؤال و وجوه آن را نمی دانم. امام جوادع فرمود:«این زن، کنیز شخصی بود، مردی به او در اول روز نگاه کرد، نگاه او حرام بود، پس از ساعتی آن کنیز را از صاحبش خرید، نگاه آن مرد به آن زن جایز شد، هنگام ظهر آن کنیز را آزاد کرد، نگاه آن مرد به آن زن حرام گردید، هنگام عصر با آن زن ازدواج کرد، نگاه او به آن زن جایز شد، هنگام غروب آن مرد نسبت به آن زن ظهار (طلاق عصر جاهلیت) کرد و نگاه آن مرد به آن زن، حرام شد و در آخر شب «کفاره ظهار» را داد و نگاه به آن زن برای او جایز شد نصف شب او را طلاق داد، آنگاه مرد به آن زن حرام شد، صبح به آن زن رجوع کرد، نگاه به آن زن جایز گردید.»
همه حاضران از طرح این مسئله و وجود آن، حیران شدند. با توجه به اینکه امام جوادع در آن وقت نوجوان بودند با وجود این، آنان اقرار به عظمت علمی امام جوادع نمودند.(1)

1- کشف الغمه، ج3، ص207

http://www.ghaemiyeh.com/library/category/ready/book/439/Page-89




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 5:5 عصر ::  نویسنده :

هو

پند پذیر

آیه شماره 32  از سوره مبارکه قمر :وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ


ترجمه :البتّه ما قرآن را براى پند گرفتن، آسان قرار دادیم، پس آیا پندپذیرى هست؟


شرح :قرآن، بهترین و صحیح‏ترین تاریخ‏ها و عبرت‏ها را به راحتى در اختیار همگان قرار مى‏دهد. «و لقد یسّرنا»




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:53 عصر ::  نویسنده :

هو

7 استراتژی برای موثرتر کردن خودتان

 

سید امیرحسین اخوت - مشاور تجاری‌سازی و طراحی مدل­های تجاری

اشاره:
جدا از نوع شغل و حرفه، اکثر افراد به دنبال افزایش بهره­وری در طول روز کاری خود می­باشند. شاید بتوان گفت در حال حاضر یکی از بهترین استراتژی­ها، کاهش همه چیز می­باشد! برای مثال کاهش تعداد فعالیت­های یادداشت شده در لیست کارهای روزانه به حداکثر شش عدد!

 

جدا از نوع شغل و حرفه، اکثر افراد به دنبال افزایش بهره­وری در طول روز کاری خود می­باشند.

شاید بتوان گفت در حال حاضر یکی از بهترین استراتژی­ها، کاهش همه چیز می­باشد! برای مثال کاهش تعداد فعالیت­های یادداشت شده در لیست کارهای روزانه به حداکثر شش عدد!

یک روز پربازده و انجام وظایف تعیین شده توسط شخص، تأثیر مثبت فوق­العاده­ای بر روی انرژی و روحیه می‌گذارد، ولی بر خلاف باور عموم، همه چیز تیک زدن تسک­ها و فعالیت­های روزانه نیست. بلکه مهم­تر از آن، کاهش تعداد فعالیت­های روزانه به کمترین تعداد و درعین حال تمرکز بر مهم‌ترین آن می­باشد.

با در نظر گرفتن 7 مورد زیر، بهره­وری خود را به شکل قابل‌توجهی افزایش دهید:

1. فهرست وظایف روزمره خود را کوچک‌تر کنید
پر کردن کل هشت ساعت کاری از فعالیت­ها و وظایف و انجام فقط تعدادی از آن­ها، تأثیر منفیِ محسوسی بر روی روحیه شما خواهد گذشت. در صورت این­که با کاهش موارد لیست وظایف خود (To-Do List) به تعداد حداکثر شش عدد و تمرکز بر فعالیت­های کلیدی و تأثیرگذار، تأثیر به مراتب بیشتری خواهید داشت.


2. استراحت کنید
آیا می­دانستید ساعت­ها طولانی کار کردن و در نتیجه سر درد، نشانه مصرف بیش از حد گلوکز توسط مغز و در نتیجه هشدار به شما در جهت استراحت می­باشد؟ برای این که بازده کاری خود را افزایش دهید، بهتر است پس از زمان مشخصی (که نظریه­های گوناگونی وجود دارد)، حتماً استراحت نمایید. پیاده­روی، نوشیدن آب، تغذیه بدن، تنفس عمیق و ... به شارژ مجدد انرژی شما خواهد انجامید.


3.  از قانون 20/80 پیروی کنید
این قانون، در مورد فعالیت­های شخصی شما هم صادق است. تقریباً اکثر افراد با این قانون آشنا هستند، ولی با این حال کمتر مورد توجه قرار می­دهند: 20 درصد فعالیت­های شما، 80 درصد نتایج شما را رقم می­زند.

به زبان دیگر، شما می­بایست کلیدی­ترین و تأثیرگذارترین فعالیت­های خود (که همان 20 درصد می­باشد) را شناسایی کرده و تمرکز اصلی خود را بر روی آن­ها قرار دهید.

این اقدام، مکمل مورد شماره یک می­باشد. شما با تمرکز بر فعالیت­های کلیدی خود، لیست وظایف روزمره خود را نیز کاهش خواهید داد.


4. ازفناوری استفاده نکنید!
شاید عنوان این مورد، کمی اغراق­آمیز باشد، ولی منظور آن است که در فناوری و تأثیرات آن غرق نشوید. وسوسه استفاده از شبکه­های اجتماعی، چک کردن ایمیل­ها و پیام­های رسیده، وب­گردی، خواندن پیامک­های رسیده به تلفن همراه شما و ... از قاتلین بهره­وری شما هستند.

شما می­توانید در صورت این که برنامه روزانه خود را تا حدی پیش بردید، به عنوان تشویق، زمان خاصی را به این نوع فعالیت­ها اختصاص دهید. هم چنین شاید بهتر باشد که زمان و ساعت خاصی را برای به‌کارگیری این نوع فناوری در نظر گرفته تا از وسوسه بررسی مداوم ابزارهای ارتباطی خود جلوگیری به عمل آورید.


5. از فناوری استفاده بکنید!
با مورد قبل تناقض دارد!؟ درست است، ولی منظور این است که از فناوری و ابزارهای خودکارسازی بهترین استفاده را نمایید.

برای مثال، آیا از بمباران ایمیلی و انباشته شدن صندوق پست الکترونیکی خود کلافه شده­اید؟ می­توانید در تنظیمات پست الکترونیک خود، ابزار فیلترینگ آن را فعال کرده تا ایمیل­های شما به شکل خودکار وارد فولدرهای مربوطه گردد.


6. از تکنیک و نرم­افزار پومودرو استفاده کنید
این تکنیک، می­گوید شما (برای مثال) 25 دقیقه کاملاً متمرکز بر روی فقط یک فعالیت بوده، سپس 5 دقیقه استراحت نمایید. به بیان دیگر، این تکنیک تاکید بر تمرکز بر روی فقط یک فعالیت در زمان مشخص و تعیین‌شده‌ای و سپس استراحت پس از آن دارد، هم چنین مخالف نگرش انجام همزمان چند کار در کنار یکدیگر (Multitasking) می­باشد.

برای تکنیک فوق، نرم­افزارهای رایگان زیادی وجود دارد. تقریباً در اکثر این نرم­افزارها، امکان تغییر ساعت پیش­فرض آن و زمان استراحت وجود دارد. برای مثال زمان کار که معمولاً در نرم­افزار بر روی 25 دقیقه تنظیم شده است را می­توان بر روی 45 یا 90 دقیقه تنظیم نمود.


7. اقدام کنید
مقاله­های بسیار زیادی درباره افزایش بهره­وری، مدیریت زمان و ... وجود دارد، ولی مهم­تر از آن، مطالعه یک مقاله و برنامه­ریزی در جهت اجرای تکنیک­ها و استراتژی­های آن می­باشد. به بیان دیگر، شما نه تنها نباید خود را در معرض بمباران اطلاعات قرار دهید، بلکه می­بایست یک مقاله را یا تکنیک را پس از انتخاب، بارها مطالعه و تمرین نمایید.

در ورزش­های رزمی، یک ایده پایه­ای وجود دارد: شما لازم نیست هزاران تکنیک را آموزش ببینید، شما کافی است دوازده تکنیک را آموزش دیده، ولی هزاران بار آن را اجرا و تمرین نمایید.

پس به منظور مبارزه کردن با عادت­های قدیم خود، همین امروز یکی از تکنیک­های بالا را انتخاب و بارها و بارها آن را اجرا کرده تا تبدیل به یکی از عادت­های اساسی شما شود.

منبع: مدیر سبز - آموزش بازاریابی 

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:52 عصر ::  نویسنده :

هو

7 اصل طلائی برای موفقیت در مذاکره

 

سعید وفائی

اشاره:
1-خود را جای طرف مقابل بگذارید برای موفقیت بیشتر در مذاکره یکی از بهترین ابزارها، همدلی است (EMPATHY) . همدلی به این معنا است که دنیا را از دریچه چشم طرف دیگر ببینیم . اینکه اگر ما به جای او بودیم چگونه به این موضوع خاص فکر می کردیم ؟ چه منافعی برای ما اهمیت داشت ؟ چه مواردی باعث نگرانی ما می شد؟


 
1-خود را جای طرف مقابل بگذارید
برای موفقیت بیشتر در مذاکره یکی از بهترین ابزارها، همدلی است (EMPATHY) . همدلی به این معنا است که دنیا را از دریچه چشم طرف دیگر ببینیم . اینکه اگر ما به جای او بودیم چگونه به این موضوع خاص فکر می کردیم ؟ چه منافعی برای ما اهمیت داشت ؟ چه مواردی باعث نگرانی ما می شد؟ درچه صورت حس یک بازنده را داشتیم و در چه صورت احساس می کردیم برنده شده ایم ؟ گاهی نتایج به همین سادگی که ما فکر می کنیم نیستند مثلا ممکن است برای طرف مقابل شما پاسخگویی به رئیسش بسیار بحث مهمی باشد. بنابراین باید این نکته را کشف کرده و به آن توجه کنید و حتی کمکش کنید تا به دلایل قانع کننده ای برای رسیدن به توافق با شما یا عقد قرارداد با شرکت شما دست یابد( البته شایان ذکر است مهمترین عوامل تصمیم گیری در انسانها عوامل احساسی است که باید مورد توجه واقع شود) .به هرحال با نزدیک شدن بیشتر با مخاطب و توجه به گفته هایش می توانید به میزان زیادی به خواسته ها و نگرانی هایش پی ببرید و در نهایت با اعتماد سازی بیشتر به او کمک کنید تا با آسودگی خاطر با شما به توافق برسد.
 
2-سوالهای خوب بپرسید و خوب گوش بدهید تا اطلاعات دقیق تری بدست آورید.
توصیه من به دوستان این است که در مذاکرات حدود 70 درصد از وقتشان را گوش بدهند و فقط 30 در صد حرف بزنند و برای اینکه جریان صحبت برای طرف مقابل روان تر صورت پذیرد باید با سوالات خوب و حرفه ای مسیر صحیحی به روند مذاکره بدهند. البته انواعی ازسوالات وجود دارد که مهمترین تقسیم بندی آنها سوالات بازو سوالات بسته است. در سوال باز به گونه ای پرسش می شود که جوابش نیازمند توضیح است و سوال بسته نیز سوالی است که جواب تک کلمه ای دارد که بیشترین تمرکز باید روی سوالات باز باشد و سوالات بسته در شرایطی خاص و برای جهت دادن به ذهن مخاطب برای رسیدن به منظوری خاص مطرح می شود. نوع دیگری از سوال پرسیدن حرفه ای وجود دارد که در NLP ب ه آن "متا مُدل"می گویند که انشاءا... در فرصتی دیگر در مورد آن به تفصیل صحبت خواهیم کرد . به هر حال توجه به صحبتهای مخاطب برحجم اطلاعات شما می افزاید و باعث ایجاد حق انتخاب های متنوعی برای شما خواهد شد و با دانسته های جدید خود می توانید پیشنهادی قابل قبول تر ارائه نمایید.
 
3-به منفعت های پنهان درپشت خواسته های مطرح شده توجه کنید.
خیلی وقتها افراد چیزهایی را به شکل یک خواسته مطرح می کنند که اگر عمیق تر به آن توجه کنید می توانید نیاز ها و خواسته هایی فراتر از آنچه به ظاهر مطرح شده را دریابید. مثلا ممکن است  با صحبت با فردی که  از شما درخواست حقوق بالاتری می کند متوجه شوید که الزاما نیاز مالی نداشته باشد و صرفا به دنبال احساس ارتقاء شغلی می باشد بنابراین شاید بتوانید از روش های دیگری که برای شرکت شما کم هزینه تر باشد این حس را ارضاء نمایید.

مثال معروفی در این زمینه وجود دارد : دو خواهر بر سر سهمشان از پرتقالی که مادرشان به آنها داده بود با هم بحث  و دعوا می کردند تا اینکه درنهایت پس از صرف انرژی زیادی  به این نتیجه رسیدند که عادلانه ترین کار این است  که پرتقال را از وسط نصف کرده تا به هرکدام نصفی از آن برسد. خوب ، به ظاهر نتیجه منصفانه است اما به بقیه داستان توجه کنید ...بعد از این کارُ یکی از خواهرها پوست پرتقالش را کند و نصف پرتقال سهمش را خورد و خواهر دیگر پوست پرتقال را برای درست کردن مربا برداشت وچون پرتقال دوست نداشت آن نیمه را به سطل آشغال انداخت .!  در این مثال ساده می بینیم که اگر به جای توجه به ظاهر خواسته های طرفین،  به منافع  پنهان در پشت آن توجه می شد هر کدام از دو خواهر صاحب یک پرتقال کامل و یک پوست پرتقال کامل می شد . بنابراین در مذاکرات پوست پرتقال ها را پیدا کنید ، چیزهایی که برای طرف مقابل شما ارزش ندارد اما به کار شما می آید و بالعکس.
 
 
4-بگذارید اولین پیشنهاد را طرف مقابل مطرح کند.
دانش قدرت می آفریند . تا حد ممکن شرایطی را فراهم آورید تا  اولین پیشنهاد از سوی طرف مقابل صادر شود. هر چه بیشتر سوالهای حرفه ای بپرسید و هر چه بهتر گوش فرا دهید اطلاعات بیشتری کسب می کنید و بربستر این اطلاعات ، امکان ارائه پیشنهادی حرفه ای را فراهم می سازید . خیلی وقتها چیزی که شما انتظارش را دارید با چیزی که در ذهن طرف مذاکره می گذرد تفاوت های اساسی دارد . و ممکن است با بیان پیشنهاد خود فرصت را از دست بدهید .مثلا شما در حال عقد قرارداد با یک مشتری هستید و قرار است خدماتی به ارزش 2 میلیون تومان ارائه کنید . در زمان صحبت بر سر قیمت مشتری تاکید داردکه حتما باید تخفیفی برایش در نظر گرفته شود. در این شرایط شما ممکن است فکر کنید دریک چنین معامله ای منظور مشتری از تخفیف حداقل 200 هزار تومان (یا 10 درصد از قرار داد) است در حالیکه اگر مثلا بگویید :" آقای وفائی ، ما قیمتها را منصفانه تعیین کرده ایم و مطمئن باشید خدماتی حرفه ای را ازما دریافت خواهید کرد ، با این حال منظور شما از تخفیف چیست ؟ و چه عددی مد نظرتان است ؟" در این حالت ممکن است مشتری به 50 هزار تومان تخفیف اشاره کند که عملا با این کار 150 هزار تومان به جیب شما برگشته است ( و البته گاهی ممکن است مشتری عددی بیشتر از عدد مورد نظر شما را درخواست کند )  به هر حال در چنین شرایطی بلافاصله به پیشنهاد مشتری با شگفتی و به اصطلاح ، یکه خوردن ! پاسخ دهید و به گونه ای عکس العمل نشان دهید که گویی چیز عجیب و غریبی از شما خواسته اند! و گرنه مشتری احساس می کند باید امتیاز بیشتری از شما می گرفت (البته رفتاری توام با ادب و مهربانی داشته باشید). بنابراین تا حد ممکن در مقابل اینکه شما اولین  پیشنهاد دهنده باشید مقاومت کنید تا خود را از کسب امتیازات بیشتر محروم نسازید
 
5-تک بعدی برخورد نکنید و خود را برای ارائه پیشنهادهای جدید آماده سازید
پیشنهاد من این است که قبل از هر مذاکره هدف نهایی و مطلوب مذاکره را بشناسید و آن را برای خود و همگروهی هایتان (اگر به صورت گروهی مذاکره می کنید) مشخص کنید . تا حد ممکن هدف شما باید واضح ، قابل اندازه گیری ، قابل دستیابی و منصفانه و اصولی باشد. البته شکی نیست که باید برای رسیدن به هدف خود ساختارهایی کلی را درنظر بگیرید اما یادتان باشد خیلی وقتها در زمان مذاکره و باگوش سپردن به حرفهای طرف مقابل امکان ایجاد پیشنهاد هایی تازه وجود دارد که منافع طرفین را پوشش می دهد . بنابراین ذهن خود را در زمان مذاکره باز نگه دارید و به تناسب اطلاعاتی که ازطرف مقابل دریافت میکنید آماده طراحی بسته های پیشنهادی جدید باشید . ایجاد راه حل های متنوع امکان رسیدن به توافق را افزایش می دهد و از انجماد مذاکرات جلوگیری می کند.
 
6- به این نکته توجه کنید که اگر مذاکره به نتیجه مطلوب نرسد شما چه جایگزین هایی دارید
سالها پیش عنوانی به نام  ( BATNA (Best Alternative to a Negotiated Agreementاز سوی یکی از متخصصین مذاکره مطرح شد و اساسا این دیدگاه را ایجاد کرد که در مذاکرات به جای داشتن خط کف ( مثلا حداقل قیمتی که حاضرم بفروشم یا حداکثر قیمتی که حاضرم بخرم ) که ذهن انسان را به روی اطلاعات و داشته های جدید می بندد،  باید آخرین توافق مطرح شده درمذاکره را با جایگزینی که ازقبل به آن اندیشیده ایم (BATNA) مقایسه کنیم و ببینیم کدامیک برای ما جذاب است . شما پیش از حضور در هر جلسه مذاکره ای باید به این فکر کنید که اگر در جلسه مذکور به توافق مطلوب  نرسید چه جایگزین هایی  دارید؟مثلا کسی که در حال فروش خانه اش است باید از پیش به این فکر کند که اگر با آخرین پیشنهاد مطرح شده از سوی مشتری فعلی موافقت نکند آیا BATNAی مناسبی دارد؟ آیا مشتری دیگری هم قصد خرید دارد ؟ آیا ملکش را اجاره خواهد داد ؟آیا آن را می کوبد و به جایش آپارتمان سازی می کند؟.. و بر اساس جواب بدست آمده برای  قبول یا رد توافق نهایی تصمیم بگیرد. به هر حال باید پیش از هر مذاکره ای خود را برای آن مذاکره آماده کنید تا بتوانید بهترین نتایج ممکن را بدست آورید.
 
7-احساس برنده بودن را در طرف مقابل ایجاد کنید
در بازی مذاکره نه تنها باید تفکر برنده –برنده حاکم باشد ، بلکه باید کاری کنید که طرف مذاکره برنده بودن را احساس کند. در تفکر برنده –برنده اولین اصل احترام متقابل است . پس از آن باید به دنبال زمنیه های مشترک بگردیم و به خواسته ها و نگرانی های خودمان و طرف مقابل توجه کنیم و با ذهن باز و مثبت راه حل هایی پیدا کنیم که هردو طرف از آن منتفع شوند و ازسویی دیگر ، فضایی را ایجاد کنید که طرف مقابل احساس برنده بودن را در زمان مذاکره  و به خصوص در پایان آن با تمام وجودش لمس کند . اینگونه، یک مذاکره حرفه ای و اصولی به حفظ و توسعه روابط طرفین نیز کمک خواهد کرد.

بگذارید برای روشن تر شدن اصول مطرح شده به یک نمونه ساده و واقعی از مذاکرات خودم اشاره کنم:
سالها پیش از من دعوت شده بود که برای دانشجویان نمایندگی یک کالج خارجی تدریس کنم . همه موارد به خوبی پیش رفته بود و در بخش های مختلف به توافق رسیده بودیم تا اینکه مدیر موسسه وارد بحث مالی شد و گفت :خوب آقای وفائی، بفرمایید که برای هر ساعت آموزش چه مبلغی را در نظر بگیریم ؟من پاسخ دادم : " پیشنهاد و شرایط موسسه شما چیست ؟ "(اصل شماره4) ایشان در جواب گفتند :  " راستشرا بخواهید ما مبالغ مختلفی را به اساتید پرداخت می کنیم اما  نهایتا به اساتیدی که مدرک دکترا دارند ساعتی 7هزار تومان حق التدریس می دهیم " خوب تا اینجا من اطلاعات پایه را به دست آورده بودم ( اصل شماره 2)  من در پاسخ  اشاره ای به عدد مورد نظر خودم کردم که ساعتی 10 هزار تومان بود و به عکس العمل آقای مدیر توجه کردم.  ایشان فرمودند : " اما آقای وفائی ، چنین پرداختی برای  مجموعه ما امکان پذیر نیست " و وقتی دلیلش را پرسیدم در ادامه گفتند :"مسئله این است که اگر ما چنین مبلغی  را به شما پرداخت کنیم بقیه اساتید هم همین انتظار را از ما خواهند داشت و..." از مجموع پیام های غیر کلامی و کلامی وی متوجه شدم که نگران است که مجموع هزینه های موسسه اش بالا برود و خیلی نگران پرداخت موردی به من نیست  بنابراین به این فکر کردم که اگر من به جای او بودم چه می کردم ( اصل شماره 1) وپس از چند دقیقه گفتگو به این نتیجه رسیدم که جایی برای افزایش مبلغ حق التدریس وجود ندارد . باید به تمام جنبه های این موضوع فکر می کردم ،  به هر حال تدریس در چنین مکانی از لحاظ اعتباری برای من ارزش داشت و ضمنا تجربه جدیدی هم به شمار می رفت  و از طرفی اگر به فرض ، اصرار می کردم که عدد مرا بپذیرند و عدد آنها را قبول نمی کردم ممکن بود مذاکره بدون نتیجه بماند و من درآن زمان و برای آن ساعات کاری، جایگزین مناسب تری نداشتم ( اصل شماره 6) بنابراین به این فکر کردم که باید بار دیگر به منافع طرفین نگاه کنم و دقت کنم و ببینم که دقیقا چه می خواهم و چگونه می توانم آن را به دست آورم ؟( اصل شماره 3) خوب، منفعت من در این بود که از ارتباط با این مجموعه ، هم اعتبار بیشتری بدست آورم ، هم به تجربه ام اضافه شود و هم  از سویی با توجه به اینکه تعداد ساعت های آموزشی بالا بود،سود مالی نسبتا خوبی نصیبم شود . موارد اول و دوم را به هر حال بدست می آوردم و اما برای کسب سود مالی بیشتر باید پیشنهاد جدیدی را آماده می کردم  سپس نکته ای به ذهنم رسید و از ایشان پرسیدم : " آقای مهندس ، اگر اشتباه نکنم زمانهای زیادی پیش می آید که بعضی کلاس ها خالی می ماند ؟ درست است ؟ "و ایشان جواب دادند : "بله آقای وفائی ، این مسئله زیاد  پیش می آید " بر اساس این پاسخ و با اندیشیدن به اینکه استفاده از فضای کلاس هزینه خاصی را به موسسه تحمیل نمی کند پیشنهاد کردم که گاهی بتوانم ازکلاس های خالی برای برگزاری آموزش های  خصوصی استفاده کنم و عواید حاصله برای خودم باشد  و درعوض من هم  با همان قیمت پیشنهادی آنها همکاری کنم. (اصل شماره 5) این پیشنهاد حساب شده پس ازکمی مکث و بررسی از سوی طرف مذاکره مورد قبول واقع شد ودر پایان با یادآوری اینکه در نهایت ایشان به خواسته شان رسیدند(اصل شماره 7)  هردوی ما  به منافع مورد نظر و نتایج دلخواه رسیدیم و مذاکره به خوبی پایان یافت و منجر به عقد قرارداد گردید .

چند ماه بعد ، پس از اتمام دوره و برآورد درآمد های حاصله به این نتیجه رسیدم که با این روش سود مالی بیشتری (نسبت به درخواست اولم) نصیبم شده است.ضمنا این مسئله منجر به همکاری های بیشتر با آن مجموعه گردید.
بنابراین با توجه به نکات مطرح شده تلاش کنید تا از هر مذاکره های بهترین نتایج ممکن را بدست آورید، البته نتایجی که نفع طرفین در آن لحاظ شده و باعث تقوبت روابط فیمابین گردد.

نویسنده : سعید وفائی 
سخنران،مدرس و مشاور                                           
توانمندسازی فردی و سازمانی


چاپ شده در شماره شهریور 90 مجله پنجره خلاقیت

منبع: مدیرسبز

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:51 عصر ::  نویسنده :

هو

روش‌هایی برای چانه‌زنی

5 تاکتیک‌ مذاکره قیمت

ژان بقوسیان - مجله موفقیت 265

اشاره:
مطالب این مقاله از کتاب جدید برایان تریسی با نام «کتابخانه موفقیت برایان تریسی – مذاکره» برداشته شده است. این کتاب به تازگی چاپ شده و هنوز ترجمه نشده است.


مطالب این مقاله از کتاب جدید برایان تریسی با نام «کتابخانه موفقیت برایان تریسی مذاکره» برداشته شده است. این کتاب به تازگی چاپ شده و هنوز ترجمه نشده است. در این مقاله به مطالبی پرداخته می‌شود که باعث فروش با قیمت‌های بالاتر و خرید با قیمت‌های پایین‌تر می‌شود.

 

 

دو نوع مذاکره وجود دارد: مذاکره یکدفعهای کوتاه مدت و مذاکره کاری بلندمدت. در مذاکره کوتاه مدت باید بدون توجه به اینکه دوباره این شخص را میبینید یا با او کار میکنید، در آن لحظه بهترین قیمت و شرایط را به دست آورید.

مجموعهای از تاکتیکهای مذاکره قیمت وجود دارد که میتوانید برای رسیدن به قیمت یا نتیجه بهتر در خرید یا فروش یکدفعهای از آن‌ها استفاده کنید. خوشبختانه این تاکتیکها در مذاکره برای قراردادهای کاری بلندمدت که سالها طول میکشد هم کاربرد دارد.

 

تاکتیک 1: امتناع
مهم نیست که طرف مقابل چه قیمتی را پیشنهاد میدهد، آن را طوری رد کنید که گویی ناامید شدهاید. قیافه ناراحت یا رنجور به خود بگیرید. چشمان خود را طوری بچرخانید که گویی درد بزرگی دارید. عبارتی شبیه این بگویید، «خدایا! این مبلغ خیلی زیاد است!»

در کمال تعجب، گاهی فقط رد قیمت باعث میشود که طرف مقابل فوراً آن را تغییر دهد. و اگر امتناع اول منجر به قیمت خرید پایینتر یا قیمت فروش بالاتری برای شما شد، آمادهباشید که در مذاکره بارها و بارها از آن استفاده کنید.

 

تاکتیک 2:  پرسش
بپرسید، «آیا این بهترین قیمتی است که میتوانید بدهید؟ نمیتوانید قیمت بهتری بدهید؟»

وقتی قیمت را میپرسید و شخص پاسخ میدهد، مکث کنید، خود را متعجب و حتی شوکه نشان دهید و بگویید، «آیا این بهترین قیمتی است که میتوانید بدهید؟ و بعد کاملاً سکوت کنید. اگر جا داشته باشد، طرف مقابل اغلب قیمت را پایین میآورد یا در غیر این صورت  فوراً پیشنهاد دیگری را مطرح میکند.  

اگر طرف مقابل در پاسخ به سؤال «آیا این بهترین قیمتی است که میتوانید بدهید» قیمت را کاهش داد، سپس بگویید «آیا این واقعاً بهترین قیمتی است که میتوانید بدهید؟» و این کار را تا گرفتن پایینترین قیمت ممکن و بهترین شرایط ادامه دهید. دوباره بپرسید «نمیتوانید قیمتی بهتر از آن بدهید؟» افرادی که با آن‌‌ها مذاکره میکنید، نمیدانند با فرد دیگری که با قیمت کمتری از آنها خرید کرده، صحبت کردهاید.

همچنین میتوانید بپرسید، «اگر امروز تصمیم بگیرم، بهترین قیمتی که به من خواهید داد چند است؟» این کار عنصر فوریت را اضافه کرده و ترس از دست دادن معامله را در ذهن فروشنده بیدار میکند.

گاهی میتوانید این سؤال را بپرسید، «یعنی به من میگوئید که هرگز این جنس را کمتر از آن قیمت به کس دیگری نفروختهاید؟ هیچکس تا به حال آن را ارزانتر نخریده است؟» هرگاه این سؤال مستقیم را میپرسید، افراد حس میکنند مجبورند که اگر تا به حال آن را ارزانتر فروختهاند، صادقانه به شما بگویند.

 

آن را در حراجی بخرید
برای خرید اجناس خردهفروشی مثل مبلمان، تجهیزات، یا ابزار چمنزنی، میتوانید بپرسید «آیا اصلاً این کالا را حراج میکنید؟»

اغلب سازمانهای خردهفروشی هر سال کالاهای خاصی را در فروش ویژه میگذارند. وقتی میگویند این کالا معمولاً در بهار حراج میشود، میتوانید پاسخ دهید، «خوب من آخرین حراج را از دست دادم، اما مایلم امروز آن را به همان قیمت بخرم.»

گاهی، فقط آوردن یک دلیل خوب برای فروشندگان به منظور ارائه قیمت بهتر به شما، آنها را متمایل و متقاعد به کاهش قیمت میکند.

 

تاکتیک 3. ادعا
هر قیمتی که برای یک کالای خاص به شما دادند، فوراً پاسخ دهید «میتوانم ارزانترش را جای دیگری پیدا کنم.»

هرگاه به فروشنده بگویید که میتوانید آن کالا را از رقبایش ارزانتر بخرید، فوراً نرم میشود و شروع به پایین آوردن قیمت میکند. تأکید بر این نکته که «میتوانم آنرا از جای دیگری ارزانتر بخرم» اغلب مقاومت قیمتی را در هم میشکند، زیرا فروشنده گمان میکند که به جای دیگری میروید.

به یاد داشته باشید که همیشه و حتی در این نوع مذاکره دوستانه و مهربان باشید. وقتی با لحن خوشایندی درخواست میکنید، نسبت به زمانی که جدی یا پرخاشگرید، شخص مقابل راحتتر توافق میکند.

 

تاکتیک 4. بیارزش کردن قیمت
وقتی کسی از شما 100 دلار میخواهد، قیمت را بیارزش کنید و بگویید، «همین الان 50 دلار نقد به تو میدهم.»

هرگاه فوراً قیمتی را اعلام کنید، مقاومت قیمتی طرف مقابل به شدت کاهش مییابد. دلایلی وجود دارد که نشان میدهد پیشنهاد خرید کاملاً نقد باعث میشود که افراد رغبت بیشتری برای معامله با شما داشته باشند. سه دلیل بسیار واضح عبارتاند از: 1) کاهش هزینههای انبارداری 2) عدم پرداخت هر نوع هزینه بازرگانی برای کارت اعتباری و 3) احساس «خشنودی سریع.» 

در مثال دیگر، 50 دلار را برای خرید کالایی 100 دلاری پیشنهاد میدهید و پیشنهاد بعدی فروشنده 60 دلار است. اغلب متوجه میشوید که حتی اگر قیمت را به حد خندهداری پایین بگویید، فروشنده همچنان مایل است با قیمتی بسیار پایینتر از آنچه تصور میکردید، کالا را به شما بفروشد.

 

تاکتیک 5. بیشتر خواهی
بیشتر خواهی کاری جانبی است. چیزی شبیه این بگویید «خوب، در صورتی با این قیمت موافقم که تحویلتان رایگان باشد.»

اگر طرف مقابل برای اضافه کردن چیزی به معامله تردید داشت، میتوانید با خوشرویی بگویید، «اگر تحویل رایگان نباشد، اصلاً معامله نمیکنم.»

کلید استفاده از بیشتر خواهی این است. برای خرید کالای اصلی به توافق برسید. بر سر قیمتها و شرایط به توافق برسید. طوری وانمود کنید که معامله انجام شده است. فروشنده فکر میکند کالا را به قیمت مطلوب فروخته است. سپس درخواستهای بیشتر را اضافه کنید. این تاکتیک حتی برای خرید کالاهایی مانند خانه، اتومبیل یا قایق هم کاربرد دارد.

 

درسهایی از خرید خانه
شما توافق کردهاید که خانهای را با قیمتی مشخص بخرید. پس از توافق با قیمت خرید و تاریخ تحویل، اما قبل از امضای هر چیزی، از فروشنده بخواهید که مبلمان، پرده‌‌ها و ابزار چمنزنی را نیز در قیمت پیشنهادی لحاظ کند. جالب اینکه بسیاری از افراد، یک خانه کامل با همه امکاناتش را به همان قیمتی میفروشند که برای خانه تنها پیشنهاد داده بودند.

با افول شدید بازار املاک، یکی از دوستان من خانهای را خرید که به قیمت 2.4 میلیون دلار به حراج گذاشته شده بود. بعد از شش ماه مذاکره، زوج مسن سرانجام با قیمت یک میلیون دلاری موافقت کردند تا از شر خانه و هزینه تعمیرش خلاص شوند. سپس، دوستم که مذاکرهکنندهای عالی است گفت «البته، این قیمت شامل مبلمان ازجمله کارهای هنری نیز میشود، اینطور نیست؟»

همان طور که انتظار میرفت، خانه به خوبی مبله شده بود و ارزش آثار هنری درون آن به 100.000 دلار بالغ میشد. اما از آنجا که آنها مشتاق فروش خانه بودند، و همچنین میدانستند جایی برای گذاشتن مبلمان ندارند، گفتند «پناه بر خدا» و هر آنچه میخواست را به او دادند، اگرچه خانه را با قیمتی بسیار پایینتر از آنچه که امید داشتند، فروختند.  


منبع: مقالات بازاریابی مدیر سبز




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:50 عصر ::  نویسنده :

هو

رازهای مذاکرات قدرتمند

 

مجله موفقیت 236 - ژان بقوسیان

اشاره:
وقتی کتاب «رازهای مذاکرات قدرتمند» را می‌خوانید، خود را درحال تکان دادن سر و گفتن این جمله می‌یابید،‌ «آن افراد هفته پیش، در مقابل من از این ترفند استفاده کردند.» و سپس خواهید گفت، «هرگز اجازه نمی‌دهم دوباره چنین چیزی تکرار شود!»


رازهای مذاکرات قدرتمند
ژان بقوسیان
www.modiresabz.com

وقتی کتاب «رازهای مذاکرات قدرتمند» را می‌خوانید، خود را درحال تکان دادن سر و گفتن این جمله می‌یابید،‌ «آن افراد هفته پیش، در مقابل من از این ترفند استفاده کردند.» و سپس خواهید گفت، «هرگز اجازه نمی‌دهم دوباره چنین چیزی تکرار شود!» این کتاب نادر است و رازهای آن تاکتیک‌های مفیدی را در اختیار شما قرار می‌دهد که می‌توانید در زندگی و کار استفاده کنید.

درحقیقت،‌ دانشی که از این کتاب کسب‌ می‌کنید در کارهای روزانه مثل خرید اتومبیل یا پرداخت شهریه فرزندتان به‌شما کمک می‌کند، همانطور که وقتی بقای کسب‌وکارتان در خطر قرار می‌گیرد، قابل‌استفاده خواهد بود. درحالی‌که بعضی از این روش‌ها می‌توانند بسیار معمولی و روزمره تلقی شوند، بسیاری از آن‌ها ذاتا درخشان هستند، مثل نشان دادن ترس و عقب‌نشینی هنگامی که پیشنهاد طرف مقابل را برای اولین بار می‌شنوید.

افسانه برنده‌برنده
به احتمال زیاد شنیده‌اید که هدف از مذاکره ایجاد شرایط برنده‌برنده است. مشکل مذاکره برنده‌برنده این است که به‌اندازه کافی در دنیای واقعی اتفاق نمی‌افتد تا به این مفهوم معنی ببخشد. در بسیاری از مذاکرات، این احتمال وجود دارد که آمادگی طرف مقابل مانند شما باشد.

«مذاکره‌کنندگان قدرتمند» این واقعیت را درک کرده و از آن به‌نفع خود استفاده می‌کنند. مذاکره‌کنندگان قدرتمند از هر تاکتیک اخلاقی در دسترس برای پیروزی خود استفاده می‌کنند، اما به احساسات طرف مقابل نیز احترام می‌گذارند. هدف مذاکره‌کننده قدرتمند ایجاد احساس دائمی برنده بودن در طرف مقابل است. پس از پایان مذاکره،‌ مذاکره‌کننده می‌تواند با اطمینان کامل بگوید که ارتباطی با طرف مقابل ایجاد کرده یا آن‌را بهبود بخشیده است. تنها وقتی چنین هدفی داشته باشید،‌ می‌توانید خود را مذاکره‌کننده قدرتمند بنامید.

بازی مذاکره قدرتمند
مذاکره قدرتمند مانند بازی شطرنج است که بر‌اساس مجموعه‌ای از مقررات بازی می‌کنید، با این تفاوت که در مذاکره قدرتمند، طرف مقابل این قوانین را نمی‌داند. می‌توانید از این مزیت آگاهی استفاده کرده و کاری کنید که طرف مقابل به‌‌روشی قابل پیش‌بینی جواب دهد. به این ترتیب،‌ یک مذاکره‌کننده قدرتمند ماهر درک می‌کند که خروجی، یک کار علمی است تا هنری. حرکات استراتژیک در بازی مذاکره قدرتمند ریسک‌هایی در بر دارد. این حرکات مشابه حرکات شطرنج است و بنابراین همان اسم حرکات شطرنج را دارد: ترفند. 6 ترفند شروع مذاکره، 7 ترفند میانه مذاکره و 5 ترفند خاتمه مذاکره داریم.

ترفندهای شروع مذاکره
1. بیشتر از آنچه انتظار دارید به‌دست آورید، بخواهید
 این ترفند، فضایی برای مذاکره در اختیارتان قرار می‌دهد. اگر فروشنده باشید، همیشه می‌توانید کوتاه بیائید، ‌اما هرگز نمی‌توانید قیمت را بالا ببرید. اگر خریدار هستید، همیشه می‌توانید قیمت را بالا ببرید،‌ اما هرگز نمی‌توانید آنرا پائین بیاورید. قیمت درخواستی شما باید «بهترین مقدار ممکن» برای شما باشد. «بهترین مقدار ممکن» شما محل تقاطع دو عامل است، بیشترین مقداری که می‌توانید بخواهید و باور طرف مقابل به قابل‌قبول بودن مقداری که در‌خواست کرده‌اید. در بعضی موارد «بهترین مقدار ممکن» شما باید از آن ‌مقداری که ترجیح می‌دهید، ‌بیشتر باشد. وقتی اطلاعات کمتری درباره طرف مقابل دارید، «بهترین مقدار ممکن» شما باید به دو دلیل بیشتر باشد. اول اینکه، شاید حدسیات شما درباره آن‌ها نادرست باشد. ثانیا، اگر این ارتباط جدید است، اگر بعدا امتیازات بزرگ‌تری به آن‌ها بدهید،‌ همراه‌تر ظاهر خواهید شد.

2. هرگز به اولین پیشنهاد پاسخ مثبت ندهید
روانشناسی از این ترفند حمایت می‌کند. دادن پاسخ مثبت به اولین پیشنهاد،‌ باعث ایجاد دو واکنش در ذهن طرف مقابل خواهد شد: «می‌توانستم بهتر از این ظاهر شوم» و «یک‌جای کار اشکال دارد.» واکنش «می‌توانستم بهتر از این ظاهر شوم» ناشی از نظر شخص مقابل به موافقت آسان و سریع شما با پیشنهاد او است. قیمت مهم نیست. واکنش «یک جای کار اشکال دارد» بر‌مبنای آگاهی شما از این موضوع است که این پیشنهاد می‌بایستی رد می‌شد و سریعا از خود این سوال را می‌پرسید که چرا چنین پیشنهاد بی‌ارزشی پذیرفته شد. 

3. از مذاکرات تهاجمی اجتناب کنید
بحث و جدل در مراحل اولیه مذاکره باعث ایجاد تقابل می‌شود که منجر به بن‌بست زودهنگام خواهد شد. به جای بحث‌و جدل از فرمول «احساس، درک کردن و دریافتن» برای کنار آمدن با خصومت استفاده کنید. اولین گام درک احساس طرف مقابل نسبت به شرایط است. گام دوم بیان این نکته است که بسیاری از افراد دیگر نیز احساسی شبیه آن‌ها داشته‌اند. گام نهایی بیان این جمله است: «ما دریافته‌ایم که...» هرگاه که در جلسات مذاکره، طرف مقابل رفتار خصمانه غیرمنتظره‌ای با شما پیش می‌گیرد، از فرمول «احساس،‌ درک کردن و دریافتن» استفاده کنید.

4. فروشنده بی‌میل و خریدار بی‌میل
فروشنده بی‌میل شخصی است که می‌گوید: «من هرگز به فروش این قایق فکر نکرده بودم.» خریدار بی‌میل نیز درست برعکس همین کار را انجام می‌دهد. این ترفندها، دامنه مذاکره طرف مقابل را حتی قبل از شروع مذاکره محدود می‌کند. وقتی از فروش ناامید می‌شوید، این ابزار بسیار قدرتمند است.

 

ترفندهای میانه مذاکره
1. مقابله با عدم اختیار
ناامید‌کننده‌ترین تجربه‌ای که به‌عنوان مذاکره‌کننده قدرتمند خواهید داشت، مذاکره با افرادی است که ادعا می‌کنند هیچ اختیاری برای اتخاذ تصمیم نهایی ندارند. این تاکتیک به‌گونه‌ای طراحی شده است تا شما را تحت‌فشار قرار دهد تا شرایط بهتری را ارائه کنید، زیرا نشان می‌دهد شاید با رد شدن از طرف «مقام ارشد» آن‌ها مواجه شوید. این‌کار زمان بیشتری را در اختیار افرادی می‌گذارد که از ترفند عدم اختیار استفاده می‌کنند، زیرا اتخاذ تصمیم را تا زمان مرور مذاکرات، به تاخیر می‌اندازد.

 برای مقابله از ترفندهای زیر استفاده کنید:

1) اول، توانایی فرد برای کسب اختیار بیشتر را، قبل از اینکه پیشنهادی ارائه دهید از بین ببرید. دلالان خودرو همیشه وقتی جمله زیر را می‌گویند،‌ چنین کاری را انجام می‌دهد، «آیا دلیلی وجود دارد که همین امروز معامله را تمام نکنیم؟»

 2) اگر نمی‌توانید اختیار مقامات بالاتر را از بین ببرید،‌ به نفس افرادی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شوید، ‌رجوع کنید. با ارائه پیشنهادی مثبت، کاری کنید که اختیارشان را افزایش دهند. آنها یا موافقت می‌کنند یا نمی‌کنند. اگر پاسخشان منفی بود، اعتراضات احتمالی به پیشنهاد خود را می‌شناسید. در هر دو روش احتمال بیشتری برای موافقت با پیشنهاد شما وجود دارد، درصورتی‌که اگر به ادعاهای آن‌ها درباره تصمیم‌گیرنده غایب واکنش نشان نمی‌دادید، ‌چنین احتمالی به‌وجود نمی‌آمد.

2. هیچگاه پیشنهاد مصالحه ندهید
مصالحه کردن عادلانه به‌نظر می‌آید، اما اینطور نیست. به‌یاد داشته باشید، هر دلاری که در مذاکره‌ای به‌دست می‌آید، سود است. به‌جای آن، طرف مقابل را تشویق کنید که پیشنهاد مصالحه را مطرح کند. این کار دامنه قیمت طرف مقابل را افزایش می‌دهد.

برای مثال، اگر توانایی انجام کاری مثل بازسازی خانه را با قیمت 30.000 دلار دارید، و خریدار توانایی پرداخت 26.000 دلار را برای آن کار دارد، با تشویق خریدار به ارائه پیشنهادی برای تقسیم باقیمانده، دامنه قیمت را از 30.000-26.000 به 30.000-28.000 می‌کشانید. در این شرایط می‌توانید اختیار بیشتری درخواست کرده و سعی کنید آن‌ها را به توافقی جدید بکشانید یا می‌توانید با اکراه با پیشنهادشان موافقت کنید.

3. ترفند کنار گذاشتن
از این ترفند برای کنترل شرایط بغرنج استفاده کنید، شرایطی که طرفین درباره مسئله‌ای عدم توافق کامل دارند. از طرف مقابل بخواهید که این موضع را کنار بگذارد و مذاکره را پیرامون سایر مسائل ادامه دهد. یک نمونه آن خریداری است که به شما می‌گوید: «ما قصد داریم با شما صحبت کنیم، اما باید پیش‌نویس آن‌را تا اول ماه آماده کنید و نگذارید زمان با صحبت‌ هدر رود.» شما می‌توانید این‌طور جواب دهید، «می‌دانم این مسئله چقدر برای شما اهمیت دارد، اما اجازه دهید یک دقیقه آن‌را کنار بگذاریم و پیرامون سایر مسائل صحبت کنیم.»

4. تغییر یکی از عوامل مذاکره
از این ترفند برای حل بن‌بستی استفاده کنید که در آن طرفین به صحبت ادامه می‌دهند اما هیچ پیشرفتی در مذاکرات حاصل نمی‌شود. مهم‌ترین کاری که باید در این شرایط انجام دهید، تغییر یکی از اجزای مذاکره است. برای مثال، افراد تیم مذاکره را تغییر دهید.


ترفندهای اتمام مذاکره
1. آدم خوب/ آدم بد
این یکی از معتبرترین ترفندهای اتمام مذاکره است که آن را در سریال‌های پلیسی بیشماری در تلویزیون دیده‌اید. پلیس با فرد مظنون رفتار خشنی دارد و سپس اتاق را ترک می‌کند؛ پلیس دیگر به فرد مظنون می‌گوید که نگران اوست و اگر فقط به او بگوید که دقیقا چه اتفاقی افتاده به مظنون کمک می‌کند. البته قبل از اینکه پلیس بد باز گردد، فرد مظنون باید همکاری کند. هرگاه که دو یا چند مذاکره‌کننده در طرف مقابل حضور دارند، مراقب این ترفند باشید. بهترین دفاع این است که به این افراد نشان دهید از ترفندشان آگاه هستید.

2. چانه‌زنی
چانه‌زنی کم‌کم بعد از آنکه در مورد همه‌چیز به توافق رسیده‌اید، ترفندی رایج است. چانه‌زن درخواست بیشتری دارد که معمولا موردی است که نمی‌توانسته در مذاکرات به آن دست یابد. فروشندگان بزرگ در چانه‌زنی موفق هستند. برای مقابله با این ترفند، هزینه درخواست‌ها، خدمات یا موارد اضافه را اعلام کنید. اگر به‌روشی مناسب کاری کنید که چانه‌زن‌ها احساس کنند عملشان زشت و نامناسب است، از این‌کار دست می‌کشند. در نهایت، با مذاکره صادقانه درباره همه جزئیات، راه چانه‌زنی را به‌روی افراد می‌بندید.

3. محدود کردن امتیازات
هرگز توقعاتی در ذهن طرف مقابل ایجاد نکنید. هرگز به تبادل امتیازات مساوی به طرف مقابل نپردازید، زیرا به فشارهای خود ادامه می‌دهد. هرگز دامنه مذاکرات خود را محدود نکنید، زیرا طرف مقابل پیشنهاد آخر و نهایی را می‌دهد یا ادعا می‌کند علاقه‌ای به مذاکره ندارد.

 4. پس گرفتن پیشنهاد
وقتی طرف مقابل در حال خارج کردن آخرین پنی از جیب شما است، از این ترفند استفاده کنید. می‌توانید این‌کار را با عقب‌نشینی از آخرین امتیاز قیمتی که به آن‌ها داده‌اید یا با پس گرفتن پیشنهاد ارائه خدمات حمل، نصب، آموزش یا موارد اضافه، انجام دهید. وقتی از این ترفند استفاده می‌کنید، برای اجتناب از تقابل مستقیم، از یک آدم بد که اختیار بیشتری دارد استفاده کنید.

منبع: مدیرسبز 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:48 عصر ::  نویسنده :

هو

چگونه با هر کسی صحبت کنیم

92 راهکار ساده برای رسیدن به موفقیت بزرگ در روابط

نویسنده: لیل لوندر مترجم: مهدی قراچه‌داغی ناشر: انتشارات ذهن آویز

اشاره:
در زندگی به دو دسته از اشخاص بر می‌خوریم: آن‌هایی که وارد اتاق می‌شوند و می‌گویند: خوب، من اینجا هستم. آن‌هایی که وارد اتاق می‌شوند و می‌گویند: اه، شما اینجا هستید.


در زندگی به دو دسته از اشخاص بر می‌خوریم:
آن‌هایی که وارد اتاق می‌شوند و می‌گویند: خوب، من اینجا هستم.
آن‌هایی که وارد اتاق می‌شوند و می‌گویند: اه، شما اینجا هستید.


چگونه به آن‌چه می‌خواهیم برسیم؟
آیا تاکنون اشخاص موفقی را تحسین کرده‌اید که به نظر می‌رسد آن‌چه را می‌خواهند در اختیار دارند؟ این اشخاص را می‌بینید که در جلسات تجاری و در مهمانی‌های اجتماعی با اطمینان خاطر و اعتماد به نفس بالا حرف می‌زنند. این‌ها کسانی هستند که بهترین مشاغل را از آن خود کرده‌اند، بهترین همسران را دارند، دوستان ناب دارند و حساب‌های بانکی‌شان پر از پول است.

 
اما تند نروید و به عجله قضاوت نکنید! بسیاری از آن‌ها از شما باهوش‌تر و با استعدادتر نیستند. از شما بیشتر درس نخوانده‌اند. حتی جذاب‌تر از شما هم نیستند. با این حساب موضوع از چه قرار است؟ بعضی‌ها می‌گویند آن‌ها این ویژگی‌ها را به ارث برده‌اند و یا خیلی ساده از بخت و اقبال بلند بهره داشتند. این است که در روابط خود با سایر انسان‌ها از مهارت‌های بیشتری برخوردارند.

 
می‌دانید، کسی به تنهایی به اوج نمی‌رسد. آن‌هایی که به نظر می‌رسد به همه خواسته‌هایشان رسیده‌اند، کسانی هستند که طی سالیان متمادی دل و ذهن صد‌ها نفر را به دست آورده‌اند تا به آن‌ها در همه‌ی فعالیت‌های خود کمک کنند.
در زیر به چند مورد از راهکارهای ساده برای رسیدن به موفقیت بزرگ در روابط اشاره خواهیم کرد.


چگونه مانند یک شخص مثبت ظاهر شویم
اغلب اشخاص فکر می‌کنند وقتی با کسی آشنا می‌شوند که از او خوششان می‌آید باید مطلبی را با او در میان بگذارند، حرفی بزنند و نشان بدهند که آن‌ها هم انسان هستند.
اگر یک سوپراستار باشید، می‌توانید هر حرفی را بزنید و موفق عمل کنید. اما اگر یک سوپراستار نیستید، باید بیشتر رعایت و احتیاط کنید.

 
وقتی با کسی سابقه رابطه داشته باشید، این‌که بگویند سه بار تاکنون ازدواج کرده‌اید یا در کودکی از فلان فروشگاه جنسی را دزدیده‌اید و یا شغل مهمی را که می‌خواستید به شما ندادند مشکل چندانی ایجاد نمی‌کند.

 
اما اگر با کسی به تازگی رابطه برقرار کرده‌اید و این قبیل حرف‌ها را به او بزنید ممکن است این سؤال برایش مطرح شود که حالا بعد از این چه می‌خواهد بگوید؟

 

به جنبه‌های مثبت توجه داشته باشید.
وقتی برای اولین بار با کسی ملاقات می‌کنید، محتاط‌تر عمل کنید. بعد وقتی روابط شما با این دوست جدید مستحکم‌تر شد، می‌توانید با او درباره‌ی مسائل دیگر حرف بزنید. اما در حال حاضر به جنبه‌های مثبت بچسبید و جنبه‌های منفی را رها سازید.


همیشه حرف جالبی برای گفتن داشته باشید
حتما شما هم شنیده‌اید که بعضی‌ها می‌گویند: نمی‌توانم به مهمانی بروم، لباس ندارم که بپوشم. اما آخرین باری که شنیده‌اید کسی گفت: نمی‌توانم به مهمانی بروم برای این‌که حرفی برای گفتن ندارم، کی بود؟

 
وقتی به جلسه و اجتماعی می‌روید که از شبکه بزرگی درست شده است، طبیعی است که لباس منظمی بپوشید و دقت کنید که کفش‌های‌تان با لباس‌تان به هم بخورند و جور دربیاید. پیراهن و کت و شلوار شما هم باید به شکلی با هم هماهنگ باشند. سرتان را شانه می‌کنید، کارت‌های ویزیت را در جیب‌تان می‌گذارید و عازم می‌شوید.


اما آیا بهترین چیزتان را فراموش نکرده‌اید؟ آیا فکر کرده‌اید که چه باید بگویید و چگونه حرف بزنید که تصویر بهتری از خود را به نمایش بگذارید؟ آیا هر چه را به ذهن‌تان می‌رسد بازگو می کنید؟ همان‌طور که وقتی می‌خواهید لباس بپوشید کورکورانه دست در قفسه‌ی لباس‌تان نمی‌برید تا یکی را بیرون بکشید، باید برای صحبت کردن هم دستور‌العملی داشته باشید.


یکی از کارهایی که می‌توانید بکنید این است که قبل از ترک منزل به برنامه اخبار گوش بدهید. در این لحظه در دنیا چه اتفاقی افتاده است؟ باید بدون توجه به جمعیتی که قرار است به آن‌ها بپیوندید، حرفی برای گفتن داشته باشید.


بدون داشتن آخرین خبرها از خانه بیرون نروید
آخرین کاری که بعد از پوشیدن لباس و قبل از ترک خانه باید بکنید این است که رادیو را روشن کنید و به خبرهای آن گوش بدهید. یا روزنامه صبح را ورق بزنید و از خبرهایش آگاه شوید. هر اتفاقی که امروز افتاده جالب است. وقتی از اخبار مطلع باشید، مجبور نیستید از اشخاص درباره‌ی خبرهای روز سؤال کنید.


چگونه مانند یک شخص مهم حرف بزنیم
به جنگل انسانی خوش آمدید. وقتی دو ببر در جنگل کنار هم راه می‌روند، نگاهی به هم می‌اندازند و از خود می‌پرسند: اگر قرار باشد مبارزه‌ای رخ دهد، کدام یک از ما شانس بقای بیشتری داریم؟


اما دنیای انسان‌ها با دنیای حیوانات جنگلی تفاوت می‌کند. انسان‌ها به هم نگاهی می‌اندازند و بعد حرف می‌زنند. در دنیای تجارت در حالی که طرفین تبسم می‌کنند و حال یکدیگر را می‌پرسند، کارشان شبیه ببرهاست. آن‌ها به غریزه و خود به خود می‌خواهند یکدیگر را سبک سنگین کنند.


آن‌ها طول ناخن‌ها و تیزی دندان‌های‌شان را اندازه‌گیری نمی‌کنند. به جای آن از سلاحی به شدت کارآمدتر برای بقای زندگی برخوردارند. انسان‌ها با توجه به مهارت های ارتباطی با یکدیگر مقایسه می‌شوند. 85 درصد موفقیت یک شخص در زندگی رابطه مستقیم با مهارت‌های ارتباطی او دارد. با توجه به آمار منتشر شده، کارفرمایان معیار انتخاب و استخدام‌شان مهارت‌های ارتباطی است و نه تحصیلات و تجربه و آموزش. آن‌ها می‌دانند مهارت‌های ارتباطی، اشخاص را به راس هرم می‌برد.اشخاص در صحبتی که با هم می‌کنند، متوجه می‌شوند کدام‌شان در جنگل انسانی تیز‌چنگال‌تر هستند. دیری نمی‌گذرد که اشخاص می‌فهمند کدام‌شان شخص مهم‌تری هستند.


  

منبع: مقالات بازاریابی مدیر سبز




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:46 عصر ::  نویسنده :

هو

نقاط قوت خود را دریابید

 

نویسنده: دونالد او. کلیفتون / مارکوس باکینگهام مترجم: الهام خرسندی ناشر: نشر هورمزد

اشاره:
بیشتر افراد نمی‌دانند که چه توانایی‌هایی دارند. وقتی از افراد دربار‌ه‌ی نقاط قوت‌شان سئوال می‌کنید، به شما خیره می‌شوند یا در جواب، از دانش و مهارت‌های خود حرف می‌زنند که البته این جوابی نادرست است.


بیشتر افراد نمی‌دانند که چه توانایی‌هایی دارند. وقتی از افراد دربار‌ه‌ی نقاط قوت‌شان سئوال می‌کنید، به شما خیره می‌شوند یا در جواب، از دانش و مهارت‌های خود حرف می‌زنند که البته این جوابی نادرست است.
 
چه جنبه‌هایی از شخصیت‌تان را می‌توانید تغییر دهید
 
دانش
فیلسوف‌ها قرن‌ها درباره‌ی مفهوم دقیق دانش بحث کرده‌اند و ما نمی‌خواهیم وارد همان بحث‌های تکراری شویم. پس اجازه دهید گامی فراتر نهیم. بگذارید فقط بگوییم به منظور ساختن نقاط قوت‌تان، دو دسته دانش جداگانه وجود دارد. شما به هر دو دسته نیاز دارید که خوشبختانه هر دو را می‌توانید به دست آورید.
اول، شما به دانشی بر پایه‌ی حقیقت‌ها نیاز دارید که مفاهیم نامیده می‌شوند. برای مثال وقتی شما شروع به آموختن یک زبان می‌کنید، لغت‌ها دانش حقیقی هستند. شما باید معنای هر کلمه را بدانید وگرنه نمی‌توانید به آن زبان صحبت کنید. به همین نحو، یک فروشنده نیز باید وقت صرف کند تا درباره‌ی ویژگی‌ محصولاتش آموزش ببیند. نمایندگان ارائه دهنده‌ی خدمات به مشترکان تلفن همراه نیز باید از منافع هر برنامه‌ی تلفنی آگاه باشند. یک خلبان باید از سیگنال‌های ثبت شده برای رفتن به نقاط مختلف آگاهی داشته باشد. پرستاران باید دقیقا بدانند مقدار مناسب تجویز یک دارو برای هر مرحله چقدر باید باشد.
با وجود این، آگاهی از دانش حقیقی، عملکرد عالی را ضمانت نمی‌کند، اما برتر بودن بدون این آگاهی غیر ممکن است. پس مهم نیست که مهارت‌ها و استعداد‌های شما چه چیزهایی باشند. اگر ندانید حاصل رنگ قرمز و سبز رنگ قهوه‌ای است، شما هیچ وقت یک نقاش خوب نخواهید شد. به طور مشابه، همه جا ابتکار و خلاقیت برای برتر بودن شما مفید نخواهد بود، مثلا در زمینه‌ی طراحی نور، نور قرمز و نور سبز در هنگام ترکیب با هم رنگ قهوه‌ای را ایجاد نمی‌کنند. نور قرمز و نور سبز، رنگ زرد را ایجاد می‌کنند. دانش بر پایه‌ی حقیقت‌هایی مانند این موارد می‌توانند شما را به چالش بیاندازند.

گونه‌ی دوم دانش که شما به آن نیاز دارید، دانش تجربی است که نه می‌توانید در کلاس درس آن را بیاموزید و آن را در کاتالوگ‌ها بیابید. در عوض دانش تجربی چیزیست که شما باید در راهی که قدم برمی‌دارید آن را بیاموزید و برای خود نگه‌دارید.

هر محیط فرصت‌هایی را برای آموختن به ما می‌دهند. واضح است که به منظور ارتقای نقاط قوت‌تان باید متوجه این فرصت‌ها باشید و سپس آن‌ها را به کار برید.

برخی از دانش‌های تجربی را راحت‌تر می‌شود تصور کرد. واضح‌ترین نمونه‌ها را در نظر بگیرید: ارزش‌ها و آگاهی‌های مربوط به خودتان. اگر می‌خواهید نقاط قوت خود را بسازید، هر دو مورد باید اصلاح شوند و با گذشت زمان پیشرفت کنند. در حقیقت وقتی می‌گوییم: این مورد و آن مورد در او تغییر کرده است، منظورمان این است که شخصیت او به صورت بنیادین تغییر کرده است، اما ممکن است ارزش‌هایش یا میزان راحتی‌اش با یک فرد خاص تغییر کرده باشد.

چالز کلسون، مشاور مخصوص رئیس جمهور نیکسون به زندان افتاد چون وفاداری بیش از حدش به رئیس جمهور باعث شد برای محافظت از او مرتکب جنایت شود. حالا او را یک مسیحی تازه متولد شده می‌پندارند. آیا او تغییر کرده است؟ جواب این سئوال در کتاب همان‌طور که هستید اثر وینفرد گالاگر پیدا می‌شود: چالز کلسون وقتی همراه نیکسون بود، مادربزرگش را تا حد مرگ کتک زد و پس از آن گویی دوباره متولد شد. به احتمال زیاد او همیشه رفتاری افراطی و بسیار احساساتی داشته است، اما حالا او دوستان و دشمنانی متفاوت دارد. ذات او تغییر نکرده است، او تمام کارهایش را با افراط انجام می‌داد. طرز تفکر شخصی درباره ی زندگی هیچ‌گاه زیاد تغییر نمی‌کند، اما افراد فقط روی این مورد تمرکز کرده‌اند.

هر کجا بنگریم، نمونه‌هایی از افرادی می‌بینیم که دید‌گا‌ه‌های اصلی‌شان تغییر کرد و ارزش‌های‌شان عوض شد اما نباید فراموش کنیم که ذات و سرشت اساسی این افراد تغییر نکرده‌است بلکه استعدادهای‌شان را به جهتی کاملا متفاوت و با هدفی مثبت متمایل کرده‌اند. بنابراین، درسی که می‌توانیم از این افراد بگیریم این نیست که اگر افراد بخواهند به‌گونه‌ای دیگر باشند استعدادهای تمام افراد به گونه‌ای نا محدود قابلیت انعطاف دارد، بلکه می‌توانیم بیاموزیم که استعدادهایی از قبیل هوش ، یک ارزش خنثی هستند.

اگر می‌خواهید زندگی خود را به گونه‌ای عوض کنید که بقیه از نقاط قوت‌تان بهره‌مند شوند، پس ارزش‌هایتان را تغییر دهید. وقت خود را برای تغییر دادن استعداد‌های‌تان تلف نکنید. همین مورد در زمینه‌ی خودآگاهی نیز صدق می‌کند. با گذشت زمان بهتر می‌فهمیم که حقیقتا چه کسی هستیم.

این خودآگاهی رو به رشد برای ساختن نقطه‌ی قوت ضروری است چون به هر یک از ما اجازه می‌دهد استعدادهای طبیعی را واضح‌تر بشناسیم و آن‌ها را به گونه‌ای پرورش دهیم که نقاط قوت شوند. متاسفانه این فرایند همیشه ساده نیست. برخی از ما به دقت استعدادهای خود را شناسایی می‌کنیم، اما می‌خواهیم استعدادهای دیگری داشته باشیم.

ما به عنوان مخاطب هر چه می‌کوشیم ناامیدتر می‌شویم چون نمی‌توانیم استعدادی جدید کشف کنیم. اگر ین نگرشی داشته باشیم از محیط اطراف‌مان زیاد لذت نخواهیم برد. مهم نیست چه دوره‌هایی را گذرانده باشیم یا چند کتاب خوانده باشیم. این موضوع ما را آزرده خواهد کرد، شرایط‌مان دشوار خواهد شد و به نظر می‌رسد حتی بهتر است که همیشه نقش کسی را بازی کنید که نیستید. خودتان می‌دانید که چه حس بدی
دارد.

ناگهان شما کشف می‌کنید: من هرگز نباید شغل فروشندگی را انتخاب می‌کردم. از آزردن مردم بدم می‌آید. یا ممکن است بگویید: من مدیر نیستم! بیشتر ترجیح می‌دهم کار خودم را انجام دهم تا مسئول کارهای افراد دیگر باشم. این گونه است که ما به مسیر نقاط قوت خود برمی‌گردیم و دوستان ما تحت تاثیر اتفاقات خوبی قرار می‌گیرند که در نتیجه‌ی آن رخ می‌دهد: میزان تولیدمان افزایش می‌یابد و نگرش وسیع‌تر پیدا می‌کنیم.
دوستان ما به ما نگاه می‌کنند و می‌گویند: نگاش کن، تغییر کرده. در واقع چیزی خلاف تصور آن‌ها اتفاق افتاده است. آن چه در ظاهر به عنوان تغییر رخ داده است، در واقع پذیرش عوامل تغییر ناپذیر وجود ما هستند. یعنی استعدادهای‌مان. ما تغییر نمی‌کنیم. ما فقط استعداد‌های‌مان را می‌پذیریم و دوباره روی زندگی متمرکز می‌شویم. ما نسبت به خود، آگاهی بیشتری به دست آورده‌ایم.

برای ساختن نقاط قوت‌تان لازم است شما نیز همین کار را انجام دهید.
 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:40 عصر ::  نویسنده :

هو

5 عامل اصلی ایجاد احساسات منفی

 
  

اشاره:
مردم، همیشه شرایط را مقصر می‌دانند. من به شرایط اعتقاد ندارم. مردم پیشرو در این دنیا، آنهایی هستند که برمی‌خیزند و به‌دنبال شرایط مورد نظر می‌گردند و اگر نتوانند بیابند، آن‌را خلق می‌کنند. دیالوگ مربوط به ویوا وارنر در نمایشنامه «اعترافات خانم وارنر» نوشته جورج برنارد شاو


5 عامل اصلی ایجاد احساسات منفی

 

 

هر کسی خواهانِ خوشحالی و احساس رضایتمندی است. هر فردی دوست دارد که لذت، رضایتمندی، روابط شاد و آرامش ذهن را تجربه کند. پس چرا این همه آدم، با خواست خود، «در ناامیدی محض» زندگی می‌کنند؟

کودکان به‌دلیل سرزنش‌های مخرب و کمبود محبت در دوران کودکی، از همان سنین اولیه، احساسات منفی را در خود پرورش می‌دهند. وقتی بالغ‌تر می‌شوند، این احساسات شدید‌تر می‌شود و انواع احساسات منفی بیشتری را تولید می‌کند.

عمده‌ترین احساسات منفی‌ای که افراد تجربه می‌کنند عبارتند از: ترس، تردید، نگرانی، غبطه، حسادت، خشم، بی‌لیاقتی و احساس عدم کفایت هنگام مقایسه با دیگران. وقتی کودکی مدام مورد‌ سرزنش قرار می‌گیرد در وی ترس، شک و نگرانی ایجاد می‌شود. حتی زمانی که کودک کارهای ارزشمند انجام می‌دهد، باز والدینش خشنود نمی‌‌شوند. در اغلب خانواده‌ها، والدین به‌ندرت محبت یا تایید خود را ابراز می‌کنند و یا به‌ محض اینکه حس کنند کودک در خشنود کردن‌شان کوتاهی می‌کند، عشق و تاییدشان را از او دریغ می‌کنند.

 

احساسات، ارزیابی‌ را مغشوش می‌کند
احساسات، به‌خصوص احساسات منفی، ارزیابی را مغشوش می‌کند. فرد گرفتار در احساسات منفی، قادر نیست واضح و منطقی فکر کند. هرچه احساس منفی شدیدتر باشد، شخص بیشتر از واقعیت دور می‌شود و در استدلال‌‌‌کردن ناتوان‌تر می‌شود. در این حالت گفتار و رفتار شخص، اغلب غیرقابل‌توجیه و زیان‌آور است.

 

ریشه‌های احساسات منفی
پنج عامل اصلی، باعث می‌شود مردم در خود احساسات منفی به‌وجود بیاورند و در آن وضعیت بمانند. این‌ها جزو بدترین قورباغه‌هایی هستند که در اعماق مرداب احساسات شنا می‌کنند. این پنج عامل: توجیه کردن، درگیر شرایط شدن، حساسیت شدید، قضاوت کردن و خودفریبی است. برای رهایی از احساسات منفی باید بفهمیدکه این احساسات از کجا می‌آیند، تا بتوانید از شرشان خلاص شوید یا از همان ابتدا مانع به‌وجود آمدنشان شوید.

 

توجیه کردن
با توجیه و عذر آوردن، از منفی بودن خود دفاع می‌کنید و به خود حق می‌دهید که عصبانی باشید. احساسات منفی تنها زمانی به‌وجود می‌آیند که شما به خود حق می‌دهید که این احساسات را برای خود و دیگران به‌وجود بیاورید.

وقتی در‌مورد وضعیت ناگوار خاصی بحث می‌کنید، با ارائه دلایل مختلف، مشغول توجیه احساسات منفی‌تان می‌شوید. اغلب حین رانندگی با خودتان حرف می‌زنید؛ خودتان را توجیه می‌کنید و به محکوم کردن افرادی که در آنجا نیستند می‌پردازید. توجیه کردن، شب‌ها شما را بیدار نگه‌ می‌دارد.

هرچه بیشتر خود را توجیه و متقاعد می‌کنید که طرف مقابل «بد» است و شما پاک و بی‌گناهید و حق دارید اینگونه احساس کنید، عصبانی‌تر‌ و سرخورده‌تر می‌شوید.

البته شاید موقعیتی ایجاد شده باشد که ناحق است و باعث آزردگی یا عصبانیت شما شده، اما تنها کسی که می‌تواند احساسی را به آن تجربه گره بزند، خودتان هستید. شما می‌توانید انتخاب کنید که احساس بدتان را نگه دارید یا آنرا رها کنید.

 

برخود گرفتن
برخود گرفتن، دومین عامل لازم  برای داشتن احساسات منفی است. به‌ این‌ معنی که از موارد برداشت شخصی می‌کنید. اتفاقات را به‌عنوان حمله‌ای به شخص خودتان تفسیر می‌کنید.

اگر شرایط ناگوار را حمل بر خودتان ندانید، نمی‌توانید احساساتی چه منفی، چه مثبت، در مورد آن شرایط بروز دهید. اگر در روزنامه بخوانید که هزاران نفر (مرد، زن و کودک) در اثر سِیلی در شمال چین غرق شده‌اند، اندکی احساس تاسف خواهید کرد ولی باز بدون احساس خیلی خاصی به خواندن عناوین بعدی مشغول خواهید شد. چون هیچ‌کدام از آن غرق‌شد‌گان را نمی‌شناسید و حتی آن منطقه را خوب نمی‌شناسید. شما در موقعیت این تراژدی قرار نمی‌گیرید. در نتیجه شما هیچ احساس منفی درباره آن تجربه نمی‌کنید.

این بدین معنا نیست که نمی‌توانید درباره اتفاقاتی که برای دیگران می‌افتد، احساس دلسوزی داشته باشید، موضوع آن است که احساس‌تان درگیر نمی‌شود. به‌عنوان مثال، اگر همکاری به‌دلیل مشکلات شخصی نمی‌تواند وظایفش را خوب انجام دهد، برایش متاسف می‌شوید ولی این دلیل نمی‌شود که مسئولیت‌هایش را قبول کنید. داشتن حد و مرزهای سالمِ احساسی، به‌خصوص در محیط کار ضروری است. می‌توانید بدون درگیر شدن با احساسات فرد دیگر، همچنان غم‌خوار او باشید.

 

حساسیت شدید
سومین عامل احساسات منفی، داشتن حساسیت شدید به تفکرات، عقاید یا دیدگاه‌های دیگران نسبت به خودتان است. همانطور که اشاره شد، افرادی که با سرزنش‌های شدید و کمبود محبت بزرگ شده‌اند، احساس حقارت و بی‌کفایتی می‌کنند. این احساسات به‌صورت نگرانی در مورد عمل، عکس‌العمل و رفتار دیگران بروز می‌کند.

پیتر اُسپِنسکی در کتاب «در جستجوی معجزه» از این فرایند با عنوان «تصورات درونی»، حساسیت شدید در نحوه رفتارتان با دیگران، یا حتی ناراحتی و افسردگی به این خاطر‌که «تصور می‌کنید» طرف مقابل در مورد شما منفی فکر می‌کند، یاد کرده است.

یک صحبت مثبت یا نظر تاییدکننده از طرف دیگران، می‌تواند در شما اعتماد‌به‌نفس ایجاد کند و یک نظر منفی شما را در هم می‌شکند. افرادی که بیش از حد حساس هستند، اغلب رد شدن‌ها و مذمت‌هایی را می‌بینند که وجود خارجی ندارند. در شرایط حاد، افراد فوق‌حساس نمی‌توانند بدون تایید دیگران تصمیم بگیرند و قدم از قدم بردارند.

 

قضاوت کردن
چهارمین دلیل احساسات منفی، قضاوت‌ کردن یا تمایل به ارزیابی منفی دیگران است. وقتی دیگران را قضاوت کنید، همواره آن‌ها را مقصر خواهید دانست. مقصر دانستن دیگران، توجیهی برای عصبانیت، تنفر و احساسات منفی‌ شما نسبت به آن‌ها می‌شود.

در انجیل متی 1:7 آمده است: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود». با قضاوت دیگران، برای خود احساسات منفی و ناراحتی ایجاد می‌کنید. از هر میزانی که برای سنجش دیگران استفاده کنید برای قضاوت خودتان به‌کار خواهد رفت. وقتی در‌مورد دیگران قضاوت می‌کنید، خود را در وضعیت بالاتری نسبت به آنها قرار می‌دهید، آنها را پایین‌تر از خودتان می‌بینید، که این عمل اغلب باعث برانگیختن واکنش‌های منفی دیگران می‌شود.

اگر طرف مقابل را داوری نکنید، نمی‌توانید از آن شخص عصبانی شوید. فقط هنگامی می‌توانید عصبانی‌ شوید که برای ‌خودتان توجیه کنید که طرف مقابل کاری کرده یا حرفی زده (یا نتوانسته کاری را درست انجام بدهد)، که باعث آسیب شما شده است.

برای حذف قضاوت از زندگی خود، از هم‌اکنون تصمیم بگیرید دیگران را در هیچ موردی قضاوت نکنید. انجام اینکار در ابتدا بسیار مشکل است، اما با تمرین راحت‌تر خواهد شد. فقط به خودتان یادآوری کنید که همه مردم مستحق زندگی با روش و منش خودشان هستند.

 

خودفریبی
خودفریبی، یعنی با یک توضیح قابل‌قبول اجتماعی بخواهید روی یک رفتار غیرقابل‌قبول سرپوش قرار دهید و آن‌را با دلیل موجه بدانید. جان آساراف این‌ها را «دروغ‌های منطقی» می‌خواند.

اغلب مردم به‌‌دلیل عزت‌نفس پایین و شخصیت ضعیف، نمی‌توانند اقرار کنند کاری که کرده‌اند یا حرفی که زده‌اند نادرست و غیرمنطقی است. حتی بدترین مجرمان، احساس می‌کنند که بی‌گناه‌ هستند و صرفا قربانی‌ کسی، چیزی و یا جامعه شده‌اند. آنها سعی دارند رفتارشان را منطقی جلوه دهند.

پیتر اوسپنسکی، توضیح می‌دهد که تقریبا همه تلخ‌کامی‌ها ناشی از «ابراز احساسات منفی» است. صحبت مدام در مورد شرایط منفی و احیای آنها، احساسات منفی را زنده و روبه‌رشد نگه می‌دارد. از این‌رو، احساسات منفی‌ مانند آتش‌سوزی در یک بوته‌زار است که با جرقه کوچکی شروع می‌شود و به‌سرعت پخش می‌شود و غیر‌قابل‌کنترل می‌شود.

اما اگر جرقه روی بوته‌ای خشک بیافتد و فورا خاموشش کنید، هیچ آتش‌سوزی اتفاق نمی‌افتد. همینطور اگر احساسات منفی را در لحظه‌ شروع، متوقف کنید، مانند همان آتش کوچک، به‌سرعت خاموش ‌می‌شود و هیچ خسارت و خرابی به‌بار نمی‌آورد.

 

عصبانیت: اصلی‌ترین احساس منفی
دیر یا زود، همه‌ احساسات منفی به یک احساس منتهی می‌شوند: «عصبانیت». نهایت احساس منفی، عصبانیت است. سرانجام ترس‌، تردید، حسادت، غبطه و تنفر به عصبانیت تبدیل می‌شود. این عصبانیت یا به درونتان جاری می‌شود و جسم و روح شما را بیمار می‌کند یا به بیرون جاری می‌شود که باعث سستی و خراب شدن روابط‌ شما با دیگران می‌شود.

تمام افراد ناکام، عصبانی هستند. افسردگی عصبانیتی است که به درون جاری شده و به‌دلیل عدم‌توانایی شخص در بیان راحت و صادقانه احساسات به‌وجود می‌آید. این حالت، اغلب با احساس عزت‌نفس پایین و ناامیدی شروع می‌شود.

خشم نوعی عصبانیت است که به بیرون جاری می‌شود و به‌صورت درگیری لفظی یا فیزیکی با افراد دیگر برای کاری که انجام داده‌اند یا انجام نداده‌اند بروز می‌کند.

هدف اصلی مشاوره‌های روانشناسی، کمک به افراد برای تجزیه و تحلیل و درک تجربه‌های گذشته است تا احساسات منفی‌ بازدارنده را رها کنند. اغلب افراد هنگام تلاش برای درک علت عصبانیت، کشف می‌کنند که این عصبانیت‌ها از آزردگی ناشی شده‌اند. آنها وقتی قبول کنند که حرف یا رفتار دیگران باعث شده فکر کنند که آزرده شده‌اند، رها کردن عاملی که خشم را زنده نگه داشته و تغذیه می‌کند آسان‌تر می‌شود.

 

ریشه‌ عصبانیت
علت اصلی عصبانیت این احساس است که کسی به‌ما حمله کرده، آسیب رسانده، سواستفاده کرده یا حرص ما را در‌آورده است. عصبانیت، همیشه ریشه در حالت تدافعی دارد. هم عصبانیت و هم ترس، باعث عقب‌نشینی شخص برای حفاظت از خود یا حمله به طرف مهاجم می‌شود.

یکی از بدترین جنبه‌های عصبانیت این است که هرچه آنرا بیشتر بروز دهیم، شبیه آتشی غیرقابل‌کنترل، بیشتر می‌شود. واقعیت این است که هرچه عصبانی‌تر شویم، بیشتر آسیب می‌بینیم.

ابراز خشم، خیلی زود تبدیل به عادت می‌شود. شخص ناخشنود به‌جایی می‌رسد که کوچکترین مورد، باعث انفجار عصبانیتش می‌شود. او اغلب زندگی را با عصبانیت می‌گذراند. پس از مدتی این احساسات و ابراز عصبانیت، تبدیل به شیوه معمول تفکر و احساس می‌شود و عادی به‌نظر می‌رسد.

دلیل ماندن در وضعیت عصبانی این است که شخص، نیاز دارد کسی آسیب وارده را تایید و نارحتی‌اش را درک‌ کند. وقتی پای صحبت فردی می‌نشینید که درباره عامل عصبانیت و ناراحتی‌اش حرف می‌زند، شاید بهترین کار گفتن این حرف باشد «من کاملا می‌فهمم چه احساسی دارید، اگر من هم در شرایط شما بودم، چنین احساسی داشتم». ابراز همدردی یکی از سریعترین راه‌ها برای فرونشاندن عصبانیت است. زمانی‌که افراد حس می‌کنند ناراحتی‌شان توسط فرد دیگر درک می‌شود، بهبود آغاز می‌شود.

 

محوریت سرزنش
ریشه‌‌ عصبانیت ملامت‌ کردن است. سرزنش خود یا دیگران برای کاری که انجام شده یا انجام ‌نشده باعث تولید احساسات منفی می‌شود.

در حقیقت، نمی‌توان احساسی منفی را برای مدتی طولانی حفظ کرد، مگر این‌که بتوانید فرد یا چیزی را مقصر عصبانیت خود بدانید. درست همانند خاموش کردن یک چراغ، لحظه‌ای که دست از ملامت بردارید، احساس منفی بی‌درنگ متوقف می‌شود.

پادزهر احساسات منفی آنقدر ساده و موثر است که انکارناپذیر است. افرادی که سال‌ها منفی، عصبانی و ناکام بوده‌اند، می‌توانند احساسات منفی خود را به‌صورت آنی با تصمیمی ساده و قدرتمند از بین ببرند: تصمیم به پذیرفتن مسئولیت.

 

شما مسئول هستید
از آنجایی که همه احساسات منفی، ریشه در ملامت و سرزنش دارند، راه‌حل ساده است: به‌جای ملامت دیگران، مسئولیت شرایط را بپذیرید. وقتی مسئولیت کامل شرایط را می‌پذیرید، همانند ترمز کردن، احساسات منفی‌ متوقف می‌شود. غیرممکن است که مسئولیت وضعیتی را بپذیرید و از آن شرایط عصبانی و ناراحت باشید. قبول مسئولیت، همه احساسات منفی مربوط به یک وضعیت/شخص را از بین می‌برد و کنترل احساسات‌ را دوباره به‌شما برمی‌گرداند.

 

از این به‌بعد، هروقت اوضاع باب‌میل پیش نرفت، بی‌وقفه با خود عبارت «من مسئول هستم» را تکرار کنید و احساسات منفی را در نطفه خفه کنید.

 نویسنده: برایان تریسی - تهیه مطلب: آذر جوزی

منبع: مقالات بازاریابی مدیر سبز

 

 




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 9:4 عصر ::  نویسنده :

هو

انس با خدا» و نشانه آن

برای هر چیزی نشانه ای است. دانستن نشانه ها به آدمی کمک می کند تا تحلیل درستی از وضعیت خود و دیگران نسبت به امور داشته باشد. در امور باطنی و غیبی، نشانه ها اهمیت بیشتری پیدا می کند؛ چرا شاید بتوان گفت که نشانه ها تنها راه شناخت امر باطنی و غیبی است. یکی از مهمترین امور در زندگی یک مومن، آگاهی از میزان انس با خداست؛ زیرا هر چه انسان با خدا انس بیشتری داشته باشد، در مسیر کمالی گام های بلندتری برداشته است. نویسنده با مراجعه به آموزه های امام حسن عسکری (ع) بر آن است تا یکی از مهم‌ترین نشانه های انس مومن با خدا را تبیین کند و به برخی از پرسش ها و شبهات پاسخ دهد

علی جواهر دهی 

برای هر چیزی نشانه ای است. دانستن نشانه ها به آدمی کمک می کند تا تحلیل درستی از وضعیت خود و دیگران نسبت به امور داشته باشد. در امور باطنی و غیبی، نشانه ها اهمیت بیشتری پیدا می کند؛ چرا شاید بتوان گفت که نشانه ها تنها راه شناخت امر باطنی و غیبی است. یکی از مهمترین امور در زندگی یک مومن، آگاهی از میزان انس با خداست؛ زیرا هر چه انسان با خدا انس بیشتری داشته باشد، در مسیر کمالی گام های بلندتری برداشته است. نویسنده با مراجعه به آموزه های امام حسن عسکری (ع) بر آن است تا یکی از مهم‌ترین نشانه های انس مومن با خدا را تبیین کند و به برخی از پرسش ها و شبهات پاسخ دهد

 مراتب قرب الهی

یکی از مهمترین ویژگی های مومن آن است که به خدا تقرب جوید و آهنگ او کند؛ زیرا خداوند را کمال مطلقی می داند که با تقرب به او می‌تواند از تمامی نواقص و عیوبی که در ذات خود می یابد، رها شود. انسان وقتی به خود نگاه می کند، فقر را در تمام ذات خود می یابد و در مقابل، کمال مطلقی را می یابد که غنای مطلق است و غنای او حمید و پسندیده است بگونه ای که دوست دارد که همه با اتصال به او، در مقام احمد، محمد، محمود در آیند و به شکلی آنان نیز حمید شوند.(فاطر، آیه 15)

از آیات قرآنی از جمله آیه 6 سوره انشقاق به دست می آید که حرکت به سوی خدا یک حرکت طبیعی در جوهر ذات انسان است و آدمی تا به لقای خدا نرسد دست از تلاش و کوشش بر نمی دارد. البته ممکن است که انسان در شناخت مصداق و تطبیق آن، خطا و اشتباه کند، ولی کمال‌جویی و کمال خواهی و رهایی از نقص در طبیعت اوست.

انسان های مومن ،هم در شناخت مصداق و هم تطبیق آن به درستی و راستی می روند و این گونه است که در صراط مستقیم و بزرگراهی قرار می گیرند که آنان را به کمال مطلق و غنای حمید می رساند. این راه همان راه عبودیت است(ذاریات، آیه 56) که با ربانی شدن آدمی (آل عمران، آیه 79) پایان می یابد و انسان ،خلیفه خدا می شود و مانند او عمل می کند هر چند که این غنای کمالی ستوده شده، ذاتی ازلی نیست، ولی ابدی است.

انسان با عبودیت تلاش می کند که به خدا نزدیک شود، چنانکه خداوند به او نزدیک است به طوری که از رگ های گردن انسان به خودش نزدیک‌تر است(ق ، آیه 16)، اما انسان ها بسیار از او دور هستند مگرآنکه با عبادت و عبودیت خالصانه ،رنگ خدایی گرفته و ربانی شوند.(بقره، آیه 138)

انس با خدا با گریز از تعلقات

انسان برای اینکه قرب مطلق کمالی به خدا پیدا کند، باید از هر چیزی که رنگ تعلق به غیر خدا را نشان می دهد رهایی یابد. از این روخداوند در آیه 50 سوره ذاریات می فرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ؛ پس به سوی خدا بگریزید، به درستی که من برای شما از او بیم دهنده روشنی هستم.

خداوند در این آیه تنها بیان می کند که به کجا و به سمت و سوی چه چیزی باید فرار کنیم ، اما بیان نمی کند که باید از چه چیزی فرار کنیم و از چه چیزی باید بیمناک باشیم؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که باید از همه چیز بیمناک بود و از همه چیز غیر از خدا گریخت؛ زیرا هر چیزی غیر از خدا، دامی بیش نیست. در حقیقت وقتی انسان می گوید :«لا اله الا الله» باید این قول و ایمان خویش را در عمل نیز نشان دهد. پس نفی هر چیزی غیر از خدا گام نخست است تا بتواند الله را به عنوان مقصد و مقصود خود بشناسد و به آن سمت برود. در حقیقت انسان باید نشان دهد که غیر از خدا کسی را به عنوان معبود و مقصود نمی شناسد. این کار نیز تنها با نفی هر گونه تعلقی، شدنی است. به قول حافظ :

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

 ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

کسی که با خدا انس می گیرد و او را مانوس خویش قرار می دهد نمی تواند با غیر خدا انس و الفتی داشته باشد. بلکه از غیر خدا وحشت داشته و گریزان است.

وحشت از توده های مردم(غافل) نشانه ای از انس با خدا

امام حسن عسکری(ع) در بیان نشانه های انس با خدا می فرماید: «مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ؛ کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.(مسند الامام العسکری، ص287)

وحشت به معنای گریزان بودن است. حیوانات غیر اهلی و غیر مانوس با انسان را وحشی و جمع آن را وحوش می گویند، زیرا با انسان انسی نداشته و در برابرش ظاهر نمی شوند. در حقیقت نقیض و ضد انس را وحشت می‌گویند. برای شناخت وحشت می بایست انس را شناخت. ماده «انس» در مقابل استیحاش است.( آلاء الرحمن، ج 2، ص 15(

 امام حسن عسکری (ع) افزون بر اینکه به اهمیت انس با خدا اشاره دارد، در روایت فوق به یکی از مهمترین نشانه های آن نیز اشاره می کند و می فرماید که وقتی انسان با خدا انس گرفت و با او مانوس شد از مردم(ناس) وحشت می کند و خود را با آنان نشان نمی دهد و در میان مردم ظهوری ندارد.

در این عبارت سخن از «ناس» است. واژه ناس به معنای توده های مردم است. به این معنا که وقتی کسی با خدا مانوس شد در میان توده های مردم کمتر می رود و یا اصلا نمی رود و از آنان وحشت دارد؛ زیرا توده های مردم، به کارهای دنیا مشغول هستند و در اندیشه زندگی دنیوی بوده و بسیاری از کارهای لغو و لهو را انجام می دهند که از نظر کسی که با خدا انس گرفته اینها لعب و بازی کودکانه است که می بایست به سبب بیهودگی ترک شود؛ زیرا کسی که با خدا مانوس می شود، هر آن چیزی که او را از خدا دور کند و مشغول سازد را نمی پسندد و آن را امری لهو و لغو و لعب می داند. دنیا گرایی و سرگرم شدن به امور دنیوی را دوست نمی دارد و زندگی دنیوی را جز ابزار و وسیله نمی شناسد و به همین میزان به آن توجه می کند و دلبسته به آن نمی شود.(انعام، آیه 32)

اکثرتوده های مردم به مجالس باطل، صرف اوقات خود در لهو و لعب، تفریحات سالم و ناسالم، غفلت و جهالت، کارهای حرام و غیبت و مانند آن گرایش دارند. از این رو افرادی که با خداوند مانوس شده اند، از این امور و اهل آن دوری می کنند و گریزان هستند. (نگاه کنید: نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، علامه محمودی، ج 8 ص 107)

ناگفته نماند که واژه انسان به قولی از واژه انس گرفته شده است؛ زیرا انسان به طور طبیعی با هر چیزی انس و خو گرفته و الفت پیدا می کند. از این رو با انواع محیط زیست های جغرافیایی و آب و هوایی و موجودات هستی خود را مطابقت می دهد. این انس گیری طبیعی انسان با هر چیزی موجب می شود که به سادگی با اموری خو گرفته و بدان عادت کرده و آن را طبیعت ثانوی خود قرار دهد. اگر انسان، هوشیار و بیدار نباشد، دنیا و هواهای نفسانی و لذت های دنیوی او را به خود مشغول کرده و از خدا دور می سازد. در حالی که دنیا و هر آنچه در آن است، همانند گذرگاهی برای بشر است که باید از آن پل بگذرد و در آن خانه نکرده و بدان انس نگیرد؛ بلکه باید همیشه به سمت خدا توجه داشته باشد و آخرت و خدا را مقصود و مقصد خود قرار دهد.

پس اگر کسی به دنیا انس گرفته و از آن وحشت نداشته باشد، به همان میزان از آخرت و خدا دور شده و گریزان است. اما اگر به خدا انس گرفته و با او مانوس باشد به همان میزان از دنیا و دنیاگرایان وحشت دارد. از آنجایی که توده های مردم گرایش به دنیا دارند و با آن مانوس شده و از خدا وحشت دارند، انسانی که با خدا مانوس شده نمی تواند نسبت به چنین افرادی مانوس باشد و الفتی داشته باشد، بلکه از آنان گریزان است؛ چرا که می ترسد دچار غفلت شود.

در روایات بسیاری این معنا بیان شده که باید از مردمان غافل ودنیازده عزلت گرفت. علامه نراقی در جامع السعادات عزلت را این گونه تعریف می‌کند: اعلم من بلغ مقام الانس غلب علی قلبه حب الخلوه والعزله عن الناس لان المخالطه مع الناس تشغل القلب عن التوجه التام الی الله؛ بدان کسی که به مقام انس رسیده باشد بر دلش دوستی خلوت و عزلت از مردم چیره می‌شود؛ زیرا اختلاط و مصاحبت با مردم را عامل مشغول شدن قلب از توجه تمام به خدا می داند.

چنین شخصی می خواهد با عزلت و گریز از مردم قلب خود را به خدا مشغول کرده و آن را مسکن خدا قرار دهد؛ زیرا امام صادق (ع) می فرماید: القلب حرم الله ولاتسکن حرم الله غیرالله؛ قلب حرم خداوند متعال است پس در حرم او غیر اورا ساکن مکن.(جامع الاخبار، ص 518)

عزلت از چه کسانی؟

عزلت از چه کسانی؟

از نظر آموزه های قرآنی و روایی انسان باید از دو گروه عزلت گیرد و از آنان وحشت داشته و گریزان باشد: 1. عزلت و گوشه گیرى از شهرى که انسان در آن شهر یا مملکتى که در آن مملکت قدرت بر حفظ دین خود را ندارد ، که از این عزلت و گوشه گیرى در آیات و روایات تعبیر به مهاجرت شده و قرآن مجید در بسیارى از آیات به این نحو عزلت امر مؤکد و دستور واجب دارد .

2ـ کناره جوئى و عزلت از گروهى که غرق در انواع معاصى و گناهانند و انسان از هدایت آنان به تمام معنى ناامید شده و ادامه معاشرت با آنان، ممکن است اثر سوئى بر حال و اخلاق و اعمال و ایمان انسان بگذارد که بدون تردید روایت حضرت صادق در فصل بیست و چهارم کتاب عظیم «مصباح الشریعه» بیشتر ناظر به این مورد است.

کناره گیرى و عزلت از تبهکاران و فاسدانى که امید هدایت آنان به هیچ وجه نمى رود و اختلاط انسان با آنان باعث دور ماندن از خیر دنیا و آخرت است و چنین عزلتى اگر در جوامع اسلامى به وسیله خوبان امت نسبت به بدان و بدکاران صورت بگیرد ، میدان عصیان و گناه از آنان گرفته مى شود و قدرت بر معصیت کردن و تجاوز از آنان سلب مى شود ، چنانچه بنا به نقل قرآن در سوره توبه ، رسول گرامى اسلام و مسلمانان با عزلت از سه متخلف ، باعث ادب و تربیت و توبه و بازگشت آنان به حق شدند .

 انس مانوس به خدا با علما و اولیا

به همان میزان که انسان انس گرفته با خدا ،از توده های مردم وحشت داشته و گریزان است، به همان میزان نسبت به اهل علم و اولیای الهی مانوس است؛ زیرا علما از خداوند خشیت داشته و هماره به یاد او و به سمت او می روند.(فاطر ، آیه 28)

کسانی که اهل انس با خدایند، با دیگر اهل انس الهی مانوس هستند و مجالس ذکر ایشان همواره برقرار است. از این رو پیوسته به نزد علما و اولیا می روند و با آنان نشست و برخاست دارند، هر چند که گروهی اندک و قلیل باشند. داستان ایشان همانند اصحاب کهف است که با گروه ایمانی اندک خود درغار خود جمع می شوند و به ذکر الهی مشغول می شوند.

اهل انس با خدا برای انس بیشتر با خدا به اعتزال رو می آورند تا از توده های مردم کناره گیرند و خودسازی کنند و در کهف تنهایی خود در کنار خدا به مناجات با او بپردازند و خود را با او دل مشغول و دل خوش دارند.(کهف، آیه 16)

انس گرفتگان با خدا همواره در انتظار لقای الهی هستند و برای دیدار خداوند لحظه شماری می کنند. آنان در انتظار اوقات نماز هستند تا با خدایشان مناجات کنند. در این کار سرعت می ورزند و در انجام آن بر یک دیگر سبقت می گیرند. (حدید، آیه 21؛ آل عمران، آیات 114 و 133؛ انبیاء، آیه 90؛ مومنون، آیه 61) عجله در هر کاری اگر بد باشد در کار خیر چون لقای الهی و مناجات با او شتاب می ورزند و می خواهند حتی پیش از موعد به لقای الهی برسند. از این رو موسی وار از توده مردم و حتی هفتاد عالم برگزیده قوم، جدا شده و با عجله به سمت خدا می روند تا لقای را در یابند و مناجاتی کنند؛ زیرا خواهان رضایت خداوندی به سرعت و سبقت هستند.(طه ، آیات 83 و 84)

 از سوی دیگر با توده های غافل مردم ،قطع ارتباط کامل نمی کنند وبا همان افکار و روحیه الهی وانس با خدا به روشنگری وبیدار کردن مردمان غافل و وابسته به دنیا می پردازند و به تبلیغ رسالت خدائی اقدام می کنند: الذین یبلغون رسالات الله و...(احزاب /39)

به نقل از روزنامه کیهان 19/10/92




موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >>   >