برای دانلود کلیک کنید برای دانلود کلیک کنید دی 92 - معرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
معرفت
چهارشنبه 92 دی 25 :: 4:8 عصر ::  نویسنده :

هو

عناصر غیرت 

انسان خردمند به حکم عقل، انسانی غیور است که از مرزهای جغرافیایی، عقیدنی، جان، مال و عرض خود دفاع می‌کند. غیرت در حقیقت به معنای راه ندادن دیگری به حریم است. هر انسانی چیزهایی دارد که به اصطلاح در حریم شخصی و خصوصی او قرار می‌گیرد. این حریم دارای حرمت و قداست است و هرکسی بی‌اجازه در این حریم درآید مورد خشم و غضب قرار می‌گیرد. عنصر غضب که در انسان بطور غریزی قرار دارد، برای حمایت، حفاظت و دفاع از این حریم‌های مقدس است.

 

جمال ربانی

انسان خردمند به حکم عقل، انسانی غیور است که از مرزهای جغرافیایی، عقیدنی، جان، مال و عرض خود دفاع می‌کند. غیرت در حقیقت به معنای راه ندادن دیگری به حریم است. هر انسانی چیزهایی دارد که به اصطلاح در حریم شخصی و خصوصی او قرار می‌گیرد. این حریم دارای حرمت و قداست است و هرکسی بی‌اجازه در این حریم درآید مورد خشم و غضب قرار می‌گیرد. عنصر غضب که در انسان بطور غریزی قرار دارد، برای حمایت، حفاظت و دفاع از این حریم‌های مقدس است.

البته برخی از مردم همان‌گونه که تحت تأثیر قوه شهوت قرار می‌گیرند و از اعتدال خارج می‌شوند، تحت تأثیر غضب قرار می‌گیرند و رفتارهای خشونت‌آمیز هیجانی از خود بروز می‌دهند؛ از این‌رو اسلام خواهان مدیریت قوای شهوانی و غضبانی و مهار آن توسط عقل است که اصولا اعتدال‌گرا و خواهان تعادل است.

غیرت به معنای تنفر و بیزاری است نسبت به حریم‌شکنان و حرمت‌شکنانی که وارد مرزهای هویتی و شخصی می‌شوند و می‌خواهند یک امر محبوب آدمی را بربایند و یا هتک کنند. (مجمع‌البحرین، ج3، ص346)

غیرت ممدوح از سه عنصر محوری تشکیل شده که با آن غیرزدایی از حریم‌ها تحقق می‌یابد. نخستین عنصر از عناصر و مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده غیرت آن است که انسان هویت خودش را بشناسد.

ضرورت شناخت هویت‌ها

البته هویت هر انسانی تنها همان هویت شخصی نیست، بلکه هر انسانی دارای هویت‌های چندی از جمله هویت شخصی، هویت خانوادگی، هویت محلی و منطقه‌ای است.

شناخت این هویت‌ها موجب می‌شود تا انسان حدود و ثغور خودش را بشناسد و مرزها و حریم‌هایش را بداند تا اگر کسی متعرض هر بخشی شد بتواند واکنش مناسب را داشته باشد. اگر کسی هویت شخصی یا خانوادگی و محلی و منطقه‌ای‌اش را نشناسد نمی‌داند که به کجا و چگونه تعرض شده است.

شناخت هویت‌ها موجب می‌شود تا شخص نه‌تنها نگذارد دیگری به حریم‌هایش وارد شود بلکه به خود نیز اجازه نمی‌دهد تا به حریم‌های دیگری وارد شود. آزادی خود را محدود می‌کند به اینکه وارد حریم دیگری نشود، چنانکه اجازه نمی‌دهد که دیگری از آزادی سوءاستفاده کند و به حریم او وارد شود.

واکنش غیرتمندانه

انسان غیور انسانی است که وقتی کسی به حریم او وارد شد، واکنش نشان می‌دهد. پس دومین عنصر از عناصر اساسی این است که نسبت به متعرضان به حریم‌هایش واکنش نشان می‌دهد و بی‌خیال و بی‌تفاوت نیست و باتوجه به میزان حریم‌شکنی و آثار آن واکنش نشان می‌دهد. بررسی می‌کند که از کجا و تا چه اندازه تجاوز صورت گرفته و حریم‌شکنی شده تا به میزان مناسب واکنش نشان دهد که عادلانه باشد و موجب ظلم نشود؛ چراکه عدالت اقتضا می‌کند که به میزان جرم، کیفر و مجازات داده شود. (نباء، آیه 26؛ یونس، آیه27؛ غافر، آیه40)

امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید که شناخت مرزها و واکنش مناسب یک اصل اساسی است: ردوا الحجر من حیث جاء، فان الشر لایدفعه الا الشر؛ از هر جایی که سنگ آمد سنگ زنید؛ چرا که شر را جز به شر نمی‌توان راند. (نهج‌البلاغه حکمت 306) به این معنا که باید بدانید که دشمن کیست و از کجا ضربه زده و در واکنش نیز اگر سنگ انداخت شما به همانجا سنگ زنید نه این که به کسی دیگر و یا با چیزی دیگر واکنش نشان دهید که خلاف عقل و عدالت است.

سومین عنصر از عناصر غیرت آن است که انسان غیور خودش اهل تجاوز و بی‌غیرتی نیست. امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: ما زنی غیور قط؛ غیور هرگز زنا نمی‌کند (نهج‌البلاغه، حکمت 305) چرا که خودش اهل غیرت است و همان‌گونه که اجازه حریم‌شکنی و حرمت‌شکنی به کسی نمی‌دهد، همچنین در واکنش‌ها عقل و عدالت را مراعات می‌کند، برخلاف حکم عقل و عدالت، به دیگری ظلم نمی‌کند و به حریم‌های دیگران وارد نمی‌شود.

پس عناصر و مولفه‌های غیرت سه چیز است: 1-شناخت حریم‌ها؛ 2-واکنش مناسب و عادلانه؛ 3-حرمت حریم دیگران. بنابراین، هر کسی که نسبت به حریم‌های خودش شناخت نداشته باشد نمی‌تواند غیرت ورزد، بلکه کسی می‌تواند غیرت داشته باشد که حریم‌های هویتی خودش را بشناسد و پاسدار آن باشد. دیگر آنکه وقتی به حریم‌ها وحرمت‌های او اهانت و تجاوز و تعدی شد، واکنش مناسب و شایسته مبتنی بر عدالت داشته باشد و بی‌تفاوت نباشد و یا بیش از اندازه واکنش نشان ندهد و دیگر آن که خودش نیز به حریم‌های دیگری تجاوز نکند؛ چون غیرت همان‌گونه که عامل بازدارنده از تجاوز دیگری به خودش است اجازه نمی‌دهد که به دیگری تجاوز کرده و حرمت‌ها و حریم‌های دیگری را بشکند.

امام صادق(ص) می‌فرماید: ان‌الله غیور یحب کل غیور و من غیرته حرم‌الفواحش ظاهرها و باطنها؛ خداوند غیور است و غیرتمندان را دوست می‌دارد و خداوند از روی غیرت است که فواحش آشکار و نهان را حرام کرده است. (میزان‌الحکمه، محمدی ری‌شهری، حدیث 15263)

امیرمؤمنان علی(ع) درجایی دیگر می‌فرماید: و ایاک و التغایر فی غیر موضع غیره، فان ذلک یدعو الصحیحه الی السقم، و البریئه الی الریب؛ برحذر باش از اینکه در غیر جائی که باید غیرت به خرج داد اظهار غیرت کنی، (که نشانه سوءظن تو نسبت به او باشد) زیرا اظهار بی‌اعتمادی و سوءظن، زنان را به ناپاکی و بی‌گناهان را به آلودگی سوق می‌دهد. (نهج‌البلاغه، نامه 31)

آن حضرت(ع) همچنین می‌فرماید که غیرت از نشانه‌های عفت انسان است. به این معنا که انسان‌های عفیف هستند که غیرت می‌ورزند و از حریم خودشان غیرزدایی می‌کنند و اجازه نمی‌دهند کسی بی‌اذن و اجازه وارد حریم ایشان شود و قداست حریم را بشکند: قدر الرجل علی قدر همته، و صدقه علی قدر مروءته، و شجاعته علی قدر انفته، عفته علی قدر غیرته؛ ارزش هر کس به اندازه همت او است و صداقت هر کس به اندازه شخصیت او است و شجاعت هر کس به اندازه زهد و بی‌اعتنایی او (به ارزش‌های مادی) است و عفت هر کس به اندازه غیرت او است. (همان، حکمت 47)

به نقل از روزنامه کیهان 22/10/92




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 دی 25 :: 4:5 عصر ::  نویسنده :

هو

 

پناه بر خدا از علم غیر نافع 

جامع مشترک بین نبوت و امامت همان مقام شامخ «ولایت» است؛ هم نبی‌ولی خداست و هم امام ولی خداست و اگر درباره ولایت سخنی به میان بیاید، این قدر مشترک محفوظ شده است؛ هم مقام شامخ نبوّت و رسالت ارج نهاده شد و هم به مقام شامخ امامت احترام شد.

 

جامع مشترک بین نبوت و امامت همان مقام شامخ «ولایت» است؛ هم نبی‌ولی خداست و هم امام ولی خداست و اگر درباره ولایت سخنی به میان بیاید، این قدر مشترک محفوظ شده است؛ هم مقام شامخ نبوّت و رسالت ارج نهاده شد و هم به مقام شامخ امامت احترام شد.

دشواری وراثت در ولایت

 آنچه که فریقین نقل کرده‌اند، این است که عالمان دین وارثان انبیایند(1). وارث نبی شدن، وارث رسول شدن کار دشواری است؛ امّا وارث ولی شدن دشوارتر است. این بزرگواران فرمودند: علوم ما و امور ما چند قسم است؛ بعضی از امور است که سهل است و روان است نظیر احکام فقهی و حقوقی و اخلاقی که برای توده مردم بازگو می‌کنند، همگان می‌فهمند. هم فهمش دشوار نیست، هم عملش سخت نیست؛ مَا جُعِلَ عَلَیکُمْ فِی الدّینِ مِنْ حَرَج(2) هم در بخش علم است، هم در بخش عمل. فهمیدن احکام و دستور فقهی و اخلاقی خیلی دشوار نیست، نظیر علوم عادی است که فراگیری‌اش آسان است یا لاأقل سخت نیست و عملش هم اینچنین است که توده مردم هم موفقند؛ شما و ما هم بی‌توفیق نیستیم. امّا اگر کسی بخواهد وارث نبی و رسول بشود، این صَعب است؛ و بخواهد وارث ولی بشود، این «مُستصعب» است. اینکه فرمودند: امرنا صَعبٌ و مُستَصعَبْ لا یَحتَمِلُهُ إلا نَبِیٌّ مُرسَلْ اُو مَلَکٌ مُقَرَّبْ اُو عَبدٌ اِمتَحَنَ اللهُ قَلبُهُ لِلتَّقوی(3)، همین است.

اگر بحث در ولایت است که مشترک بین نبوّت و رسالت و امامت است، باید بکوشید اوّلاً وارثان راستین نبی و رسول بشوید، و ثانیاً وارثان آن مقام شامخ ولایت بشوید. (ولی) آن است که سرپرست خود باشد و بتواند دیگران را هم سرپرستی بکند. این ولایتی که جزء امور مُستصعب است، به معنای سرپرستی ظاهری نیست که از خیلی‌ها برمی‌آید. اگر کسی بتواند والی مجاری ادراکی و تحریکی خود بشود، یعنی حس و وهم و خیال را تحت ولایت عقل ببرد که خیال، هرزه‌گری نکند، وهم، هرزه‌گری نکند، حس، هرزه‌گری نکند، حدیث نفس نداشته باشد، خاطرات نداشته باشد؛ این همیشه دائمُ‌الحضور باشد که لاأقل نمازش و قرائت قرآنش و ادعیه‌اش خالصانه باشد، مزاحمی درون او نباشد؛ این از نظر علمی می‌شود (ولی) که این والی مجاری ادراکی مادون است.

لزوم ولایت «عقل» بر حسّ و خیال

اگر شهوت را، غضب را، خواسته‌ها را، آرزوها را، خوف و رجاء را هم به امامت عقل عملی کنترل کرد، اینها را مُولّی علیه قرار داد، آن عقل عملی که بِهِ یُعبَدُ الرَّحمنْ وَ یُکتَسَبُ الجِنان (4)، آن را والی و ولی قرار داد؛ این شخص می‌تواند خواسته‌های خود را هم تملّک کند، یک چنین آدمی می‌شود ولیّ درونی. آنگاه توفیق آن را احیاناً پیدا می‌کند که نسبت به دیگران هم ولی بشود، آن وقت حرف او در دیگران اثر دارد، محضر او هم در دیگران اثر دارد. ما اگر بخواهیم درس بگوییم، این همه جا هست، سخن بگوییم، نوشته‌ای داشته باشیم؛ همه جا هست. امّا آنی که بتواند ولیّ دل‌ها باشد و مردم را اصلاح کند،‌ آن جزء امور مُستصعب است به اصطلاح که خیلی دشوارتر از کارهای دیگری است.

ارتباط با خداوند موجب آسانی دشواری‌ها

امّا اینکه فرمودند: امر ما و علم ما صعب است، مُستصعب است؛ فرمایشی است درست که ائمه (علیهم السَّلام) فرمودند. نسبت به ما مُستصعب است، صعب است، با شرایط عادی بخواهیم به این مقام برسیم سخت است؛ امّا آیا نسبت به قدرت ذات أقدس إله هم صعب و مُستصعب است یا نه؟ یقیناً نه. اگر چنانچه نسبت به قدرت ذات أقدس إله صعب و مُستصعب نیست، ما با او که رابطه برقرار کنیم،‌ آن صعب را برای ما آسان می‌کند؛ این فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسرَی همین است! یعنی ما آن «عَسیر» را یَسیر می‌کنیم، آن دشوار را سهل می‌کنیم؛ اَمّا مَنْ اَعطَی وَ اتَّقَی. وَ صَدَّقَ بِالحُسنَی. فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسرَی(5). چه را نُیَسِّرُهُ، یعنی آن کار دشوار را برای او آسان می‌کنیم! چیزی که دشوار است، چیزی که صعب و مُستصعب است؛ ما برای او سهل و روان می‌کنیم؛ به این شرط که اَمّا مَنْ اَعطَی وَ اتقَی. وَ صَدَّقَ بِالحُسنَی. پس این راه رفتنی است، شرطش هم همین اموری است که به دست ماست.

مراد از (علم غیر نافع)

راهی که ما را وارث این ذوات مقدّس می‌کند، وجود مبارک پیامبر (ص) تبیین کرده. به ما گفتند: شما در قنوت، در غیر قنوت، در نماز، در تعقیبات نماز از خدا علم طلب بکنید، شرح صدر طلب بکنید، مزید علم طلب بکنید، رَبِّ زِدنِی عِلماً(6) بگویید و مانند آن. بعد هم در تعقیبات، در ادعیه از آن علم بی‌اثر به خدا پناه ببرید، اَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلمٍ لا یَنفَع، مِنْ قَلبٍ لا یَخشَع وَ نَفسٍ لا یَشبَع (7)؛ گفتند از اینها هم به خدا پناه ببرید. هم مثبتش را گفتند، هم منفی‌اش را گفتند؛ هم زشتش را گفتند، هم زیبا را گفتند. گفتند: از خدا علم بخواهید، علم نافع طلب بکنید؛ و علمی که نافع نیست، از آن علم به خدا پناه ببرید دَفعاً و رَفعاً؛ که دنبال یک چنین علمی نروید یا اگر چنین علمی یاد گرفتید، آن را رها کنید.

علمی که نافع نیست مصادیق روشنی دارد. آن سحر و شعبده و کهانت و اینها علم نافع نیست، بله اینها را همه ما می دانیم؛ بعضی از علوم است که تاریخ مصرفش گذشته، آنها را هم می‌فهمیم که اینها علم نافع نیست. اگر منظور از علم غیر نافع همین‌هاست: اَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلمٍ لا یَنفَع! یعنی من به دنبال سحر و شعبده و اینها نروم، به علمی که تاریخ مصرفش گذشته، مبانی‌اش باطل شده، به دنبال اینها نروم؟ یا نه، همین علوم رایج حوزوی ما را می‌گویند، علوم دانشگاهی ما را می‌گویند؟

این را وجود مبارک رسول گرامی (ص) تبیین کرده، فرمود: اگر کسی علمی فرا گرفت، نگفت من خودم رفتم درس خواندم و عالم شدم، چون علم را بالأخره از جای دیگر به آدم عطاء می‌کنند؛ اگر کسی عالم شد و اهل گریه نبود، اگر کسی علمی فرا گرفت، مَنْ اُوتِیَ عِلماً لا یُبکیه، این علم، او را به گریه در نیاورد؛ این لَحَقیقٌ اَنْ یَکُونَ مِمَّنْ اُوتِیَ عِلماً لا یَنفَعُه (8)، این جزو کسانی است که علم غیر نافع به او داده شده است، این مضمون از وجود مبارک آن حضرت رسیده است.

استشهاد وجود مبارک حضرت هم به آیات قرآن است، فرمود که ذات أقدس إله در وصف عالمان دین اینچنین فرمود: إنَّمَا یَخشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماء(9)، یعنی اَیُّهَا العُلَماءْ اِخشَعُوا الله. پس این جُمَل خبریّه صرف وصف نیست که یک خبر باشد، بلکه به داعی انشاء القاء شده. خدای سبحان در قرآن کریم در نَعت عالمان دین اینچنین فرمود: عالمان دین کسانی‌اند که: یَخِرُّونَ لِلاَذقانِ سُجَّداً (10)، بعد به اینجا می‌رسد که: وَ یَبکُونَ وَ یَزیدُهُم خُشُوعاً (11). عالمان دین کسانی‌اند؛ وقتی احکام الهی، آیات الهی برای اینها خوانده می‌شود، اینها با چانه‌شان سجده می‌کنند و اشک می‌ریزند، نقیض این چیست؟ عکس و نقیضش این است که اگر کسی اهل خشیت و گریه نبود عالم نیست! عالم نیست یعنی آیا علم ندارد یا این علمش به حال او نافع نیست؟ این علمش به حال او نافع نیست. پس اینکه ما در دعاها می‌گوییم: اَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلمٍ لایَنفَع، راه آزمونش را هم به ما نشان دادند که آیا این علمی که ما یاد گرفتیم به حال ما نافع است یا نافع نیست؟! اگر اینچنین بودیم، به حال ما نافع است؛ اگر خدای ناکرده اینچنین نبودیم، نافع نیست.

 بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی (دامت برکاته) در دیدار با جمعی از طلاب، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ـ قم؛ 18/1/1384          

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ر. ک:  الکافی/ 1/ 32  ـ  بابُ صِفَهِ العِلم وَ فَضلِهِ وَ فَضلِ العُلَماء

(2) حج/ 78                     (3) بصائر الدّرجات/ 26

(4) الکافی/ 1/ 10  ـ  ( کِتابُ العَقلِ وَ الجَهل)؛  با اندکی تفاوت

(5) لیل/ 5 تا 7                 (6) طه/ 114

(7) مستدرک الوسائل/ 5/ 70

(8) بحار الأنوار/ 74/ 81  ـ  ( مَا اُوصی بِهِ رَسول الله (ص) اِلَی اَبی ذَر)

(9) فاطر/ 28                   (10) اسراء/ 107  ـ  با تلخیص

(11) اسراء/ 109

 

به نقل از روزنامه کیهان 22/10/92




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 دی 24 :: 12:17 عصر ::  نویسنده :

هو

 

سیماى پرهیزکاران

پس از ستایش پروردگار همانا خداوند سبحان پدیده‏ها را در حالى آفرید که از اطاعتشان بى‏نیاز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانى مى‏رساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد. امّا پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلت‏هاى برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده مى‏پوشانند، و گوش‏هاى خود را وقف دانش سودمند کرده‏اند، و در روزگار سختى و گشایش، حالشان یکسان است. و اگر نبود مرگى که خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن‏ها قرار نمى‏گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمت‏هاى آن به سر مى‏برند، و جهنّم را چنان باور دارند که گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند . دل‏هاى پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در أمان، تن‏هایشان لاغر، و درخواست‏هایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند: تجارتى پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده، دنیا مى‏خواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند، مى خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.


أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ‏مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا

شب پرهیزکاران

پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه مى‏خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى‏یابند. وقتى به آیه‏اى برسند که تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان مى‏برند که نعمت‏هاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آیه‏اى مى‏رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى‏سپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعله‏هاى آتش، در گوششان طنین افکن است، پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى‏طلبند.

أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نَصْبُ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ

روز پرهیزکاران
پرهیزکاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نیکوکارانى با تقوا هستند که ترس الهى آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، کسى که به آنها مى‏نگرد مى‏پندارد که بیمارند امّا آنان را بیمارى نیست، و مى‏گوید، مردم در اشتباهند در صورتى که آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است. از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمى‏شمارند. نفس خود را متّهم مى‏کنند، و از کردار خود ترسناکند. هرگاه یکى از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده مى‏گوید: «من خود را از دیگران بهتر مى‏شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى‏شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه مى‏گویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که مى‏گویند، و گناهانى که نمى‏دانند بیامرز»

وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءٌ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسِبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ

نشانه‏هاى پرهیزکاران
و از نشانه‏هاى یکى از پرهیزکاران این است که او را اینگونه مى‏بینى: در دیندارى نیرومند، نرمخو و دور اندیش است، داراى ایمانى پر از یقین، حریص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگرى میانه رو، در عبادت فروتن، در تهیدستى آراسته، در سختى‏ها بردبار، در جستجوى کسب حلال، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزى، مى‏باشد. اعمال نیکو انجام مى‏دهد و ترسان است، روز را به شب مى‏رساند با سپاسگزارى، و شب را به روز مى‏آورد با یاد خدا، شب مى‏خوابد اما ترسان، و بر مى‏خیزد شادمان، ترس براى اینکه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى که به او رسیده است. اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مى‏کند. روشنى چشم پرهیزکار در چیزى قرار دارد که جاودانه است، و آن را ترک مى‏کند که پایدار نیست، بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مى‏آمیزد. پرهیزکار را مى‏بینى که: آرزویش نزدیک، لغزش‏هایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خیرش امیدوار، و از آزارش در امانند. اگر در جمع بى‏خبران باشد نامش در گروه یاد آوران خدا ثبت مى‏گردد، و اگر در یاد آوران باشد نامش در گروه بى‏خبران نوشته نمى‏شود. ستمکار خود را عفو مى‏کند، به آن که محرومش ساخته مى‏بخشد، به آن کس که با او بریده مى‏پیوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدى‏هاى او پنهان، و کار نیکش آشکار است. نیکى‏هاى او به همه رسیده، آزار او به کسى نمى‏رسد. ترجمه‏نهج‏البلاغه(دشتى)، صفحه‏ى 407 در سختى‏ها آرام، و در ناگواریها بردبار و در خوشى‏ها سپاسگزار است. به آن که دشمن دارد ستم نکند، و نسبت به آن که دوست دارد به گناه آلوده نشود. پیش از آن که بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى‏کند، و آنچه را به او سپرده‏اند ضایع نمى‏سازد، و آنچه را به او تذکّر دادند فراموش نمى‏کند. مردم را با لقب‏هاى زشت نمى‏خواند، همسایگان را آزار نمى‏رساند، در مصیبت‏هاى دیگران شاد نمى‏شود و در کار ناروا دخالت نمى‏کند، و از محدوده حق خارج نمى‏شود. اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمى‏کند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى‏شود، و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى‏کند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در آسایشند. براى قیامت خود را به زحمت مى‏افکند، ولى مردم را به رفاه و آسایش مى‏رساند. دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسایى، و نزدیک شدنش با بعضى دیگر از روى مهربانى و نرمى است. دورى او از تکبّر و خود پسندى، و نزدیکى او از روى حیله و نیرنگ نیست. (سخن امام که به اینجا رسید، ناگهان همّام ناله‏اى زد و جان داد. امام علیه السّلام فرمود) سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى‏ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مى‏کند شخصى رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است‏

فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حَذِرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ‏
وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أُکُلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضَیِّعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ‏
مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ( علیه‏السلام ) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ( علیه‏السلام )وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ

اخلاق نت




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 دی 23 :: 11:33 صبح ::  نویسنده :

هو

کد: 1123631

پرسش

چگونه می توانم عزت نفس خود را تقویت کنم؟

پاسخ

عزت نفس به معنای داشتن احساس ارزشمندی یا احساس خوبی در مورد خود و یا احساس کارایی یا شایستگی تعریف شده است. این حس از مجموعه افکار، احساسات، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی می شود. می اندیشیم که فردی با هوش یا کودن هستیم؛ احساس می کنیم که شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم؛ مورد قبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خود را دوست داریم یا نداریم؟

برای رسیدن به عزت نفس بهتر :
پیش از آنکه شروع به بهبود عزت نفس خود نمائید ،ابتدا،به توانایی تغییر آن اعتقاد داشته باشید . لزوما هر تغییری سریع و آسان رخ نمی‌دهد، اما می‌تواند اتفاق بیفتد.

خودداری از انتقاد درونی
اولین گام مهم در بهبود عزت نفس،شروع مبارزه با پیامدهای منفی ندای درونی منتقد است. همه ما گاهی اوقات به مواخذه و انتقاد از خود می پردازیم اما در برخی از افراد شدت این رفتار دایمی و شدید تر است و لذا باعث کاهش شدید عزت نفس در آنها می گردد بنابراین اولین گام برای اصلاح عزت نفس این دسته از افراد آن است که میزان گفتگوهای منفی درونی آنها را کاهش داده و به جای آن نحوه صحیح مقابله با کاستی ها و نقاط ضعف را بیاموزیم.

تمرین پرورش خود
خودداری از انتقاد درونی ، اولین قدم مهم است ،اما کافی نیست . از آنجایی که بخشی از عزت نفس ما ، به رفتاری که دیگران در گذشته با ما داشته اند مربوط می شود، دومین قدم به سوی عزت نفس سالم ،آن است که با خودتان به عنوان یک فرد ارزشمند رفتار کنید.

با پرورش و اهمیت دادن به خود به شیو ه‌ای نشان دهید، که ارزشمند ، با کفایت، لایق و دوست داشتنی هستید و این چنین با تجارب یا پیامهای منفی گذشته مبارزه کنید .
پرورش خود از بخش های گوناگونی تشکیل می شود که از مراقبت های اولیه نسبت به خود شروع شده و تا تلاش برای کسب موفقیتهایی که باعث افتخار شما می شود ادامه دارد.

اشخاصی که عزت نفس بالا دارند :
مستقل عمل می‌کنند؛ در مورد مسائلی چون استفاده از وقت، پول، حرفه، لباس و مانند این ها ، خود دست به تصمیم گیری نهایی و انتخاب می زنند. عزت نفس ربطی به استبداد رای و خودکامگی که امری است منفی ندارد، افرادی که استبداد رای دارند بدون مشورت با دیگران دست به اقدام می زنند اما افراد عزت مند، نظر خواهی از دیگران را در سرلوحه تصمیمات خود قرار می دهند، ولی تصمیم نهایی را برمبنای اصول خود اتخاذ می‌کنند و دنباله رو دیگران نیستند.

سریع و با اطمینان عمل می کنند.
مسؤولیت پذیر هستند؛ مسئولیت کارهای خویش را خود بر عهده می گیرند. کارهای خود را به گردن دیگران نمی اندازند. وقتی مسئولیت کاری را پذیرفتند با تمام وجود برای به ثمر رساندن آن تلاش می کنند.

به پیشرفت هایشان افتخار می کند؛ هنگامی که از پیشرفت هایش، تعریفی به میان می‌آید ، با مسرّت تصدیق می کنند و از این بابت احساس رضایتمندی می نمایند و از خداوند به خاطر چنین دست آوردهایی سپاسگزارند.

به چالش های جدید مشتاقانه رو می آورد؛ بدون ترس و دلهره دنبال موقعیت های کاری جدید می رود.
دامنه وسیعی از هیجانات و احساسات را نشان می دهد؛ می تواند قهقهه بزند، بخندد ، فریاد بکشد و گریه کند. به گونه ای ناخود آگاه ، محبتش را بروز می دهد و به طور کلی هیجانات طبیعی خود را ابراز می‌کند، بی آنکه از بروز آنها خجالت بکشد.

هنگام روبه رو شدن با ناکامی ها ، می تواند واکنش های گوناگونی نظیر شکیبایی، خندیدن به خود، بلند حرف زدن و ... از خود نشان دهد و قادر است از آنچه که موجب ناکامی اش شده ، سخن بگوید.

می تواند خود را محاکمه کند؛ با شجاعت تمام گاهی خود را به محکمه می کشاند و به نقایص و اشتباهات خود اقرار می نماید، بی آنکه احساس ضعف نماید ؛ احساس می‌کند می تواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد و از نفوذی که بر افراد خانواده و دوستان دارد ، مطمئن است .




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 دی 23 :: 11:26 صبح ::  نویسنده :

هو

به شرط احتیاط، ممنوعه صحبت کنید

 


مسائل جنسی از خصوصی‌ترین مسائل فرد در زندگی است. در فرهنگ ما و بسیاری دیگر از فرهنگ‌ها، غالباً زنان و مردان از بازگو کردن احساسات، نگرش‌ها و تمایلات جنسی خود بشدت امتناع می‌کنند و صحبت در این زمینه را برابر بی‌حیایی و قباحت فرد می‌دانند، چه برسد به اینکه دختر و پسر جوانی بخواهند در این زمینه صحبت کنند.

عشق

 یک طرف دیگر سکه این مسئله، آسیبهای ناشی از صحبت نکردن در این زمینه بر پیکر خانواده و بخصوص زن و شوهرهای جوان وارد می‌شود. در زمانه ما، بعد از ازواج یکی از دلایل افزایش طلاق وجود مشکلات جنسی و نگرش منفی زن یا مرد به آن است. متاسفانه هنوز هم بسیاری از دختران و پسران طی گفت‌و‌گوهای قبل از ازدواج، به نگرش و انتظارهای خود از رابطه زناشویی اشاره نمی‌کنند. اما واقعیت این است که برآورده‌نشدن توقعات در رابطه زناشویی می‌تواند باعث سردی رابطه و نابسامانی‌های دیگر شود.

 

چرا باید درباره مسائل جنسی قبل ازدواج صحبت کنیم؟

با توجه به فرهنگ جامعه ما، سخن نگفتن در این زمینه و مشخص نکردن نگرش‌ها و احساس‌های کلی درباره آن، امری طبیعی است، اما تجارب روان‌شناسان نشان داده است که این نگرش فرهنگی در عصر امروز چندان درست نیست. چه بسا بسیاری از زوجین به واسطه اتکا به این اندیشه فرهنگی و حیای افراطی متعاقب آن یا لزوم ندانستن پرس وجو در این باب، بعد‌ها پس از شروع زندگی مشترک متحمل آلام بسیاری شده‌اند که در ‌‌نهایت نیز فرار را بر قرار در زندگی ترجیح داده‌اند.

برای پیشگیری از این گونه مشکلات، لازم است دختر و پسر جوان با رعایت نکات اخلاقی و اجتماعی با پرسش‌های کلی سودمند از جهتگیری‌های مثبت یا منفی کلی فرد در این زمینه شناخت بیابند و با آگاهی دست به انتخاب بزنند.

 

چرا سخن گفتن در این زمینه حائز اهمیت است؟!

رابطه بین زن و شوهر، با سایر رابطه‌های اجتماعی، دوستی و خانوادگی متفاوت است. این رابطه 4 اصل دارد و وجود مشکلات جدی در هر کدام از این اصول، موثر نبودن تلاش‌های زوج در حل این مشکلات، و ناامیدی یا دست از تلاش برداشتن، می‌تواند خطر جدی برای سلامت و آینده رابطه باشد. پایه‌های اصلی رابطه زناشویی عبارت است از: چارچوب (ویژگی‌ها و شرایط مشابه)، علاقه و رابطه عاطفی، داشتن رابطه زناشویی رضایت‌بخش، و تعهد و احساس مسئولیت به یکدیگر. خیلی از همسران به دلیل سلیقه‌های جنسی متفاوت و متضاد، دچار تعارض می‌شوند و تجربه نشان داده است که هرچند این انتظارات تا حدودی قابل اصلاح و تغییر است اما به‌طور کامل تغییر نمی‌کند و زن یا شوهری که انتظاراتش در روابط زناشویی برآورده نشود، ممکن است احساس سرخوردگی کند. این سرخوردگی نیز احتمالا زمینه‌ساز سردی رابطه یا خطا‌های اخلاقی دیگر خواهد شد.

میزان اشتیاق و تمایل هر فرد به رابطه زناشویی متفاوت است. بعضی افراد اشتیاق بیشتر و بعضی‌ها اشتیاق کمتری برای این رابطه دارند. تمایل به رابطه زناشویی در افراد از روزی چند بار تا سالی یک بار متفاوت است. تفاوت افراد در میزان اشتیاق جنسی هم به دلیل تفاوت‌های جسمی یا هورمونی و هم به علت خصایص روانی افراد است. حال تصور کنید که تمایل جنسی زن یا مرد بسیار بالا و تمایل طرف مقابلش بسیار کم باشد. قطعا این تفاوت، رضایت و سلامت زناشویی چنین زوجی را به خطر می‌اندازد. بنابراین باید انتظار‌ها و سلیقه‌های جنسی خود را با همسر آینده‌تان در میان بگذارید.

از آنجا که صحبت درباره مسائل جنسی بین دو نامحرم، جزو حرف‌های ممنوعه در این دوران است و یک تابوی اجتماعی قلمداد می‌شود، بهتر است صریحا درباره مسائل جنسی پرسش نکنید و خود را در معرض تهمت قرار ندهید

کی درباره مسائل جنسی صحبت کنید؟

در دین و فرهنگ‌ ما و بسیاری از فرهنگ‌ها، برقراری رابطه زناشویی قبل از ازدواج، مشروع و پذیرفته نیست اما برخی می‌پرسند: آیابدون داشتن چنین تجربه‌ای می‌توان در این حیطه، اطلاعاتی راجع به خود و طرف مقابل به‌دست آورد؟

پاسخ این است که قبل از ازدواج لازم است دختران و پسران از طریق مطالعه و گفتگو با افراد واجد صلاحیت، آموزش‌هایی را در مورد رابطه زناشویی ببینند و تا حدودی به ارزیابی نگرش، انتظار‌ها و تمایل خود درباره این رابطه بپردازند. در این گفتگو‌ها نکته‌هایی مطرح می‌شود که همسران از طریق آن می‌توانند اطلاعات بیشتری در مورد رابطه زناشویی بعد از ازدواجشان به‌دست آورند.

صحبت کردن درباره مسائل جنسی، باید در جلسات نهایی خواستگاری انجام شود. پس از آنکه تحقیقات کامل شد و دو طرف رضایت خود را برای ازدواج اعلام کردند بهترین زمان است، اما به یاد داشته باشید در این کار باید حرمت خود و همسر آینده‌تان را نگاه دارید.

اگرچه قصد ازدواج شما قطعی است، اما بدانید هنوز هم در معرض محک و سنجش از سوی فرد مقابلتان هستید. بنابراین با اشاره‌ای کوتاه طرف مقابلتان را متوجه این نکته کنید که تمایل دارید در این زمینه هم، صحبتی داشته باشید. پذیرش یا عدم پذیرش، نحوه مواجه شدن با سوالات، چگونگی پاسخگویی به پرسش‌ها، علائم غیرکلامی قابل مشاهده هنگام پاسخگویی (شرم و حیا، سر به پایین انداختن، سرخ شدن، نگاه‌های تیز، خیره و...) فرد مقابل بسیار مهم است و شما را متوجه بسیاری از مواردی که شاید برایتان ناملموس بوده است، می‌کند. پس شما می‌توانید ارزیابی نهایی خود را سنجش این مولفه مهم زندگی قرار دهید.

از آنجا که صحبت درباره مسائل جنسی بین دو نامحرم، جزو حرف‌های ممنوعه در این دوران است و یک تابوی اجتماعی قلمداد می‌شود، بهتر است صریحا درباره مسائل جنسی پرسش نکنید و خود را در معرض تهمت قرار ندهید. با یک پرسش مستقیم ممکن است فرد مقابلتان با خودش به قضاوت نادرست بنشیند و شما را اهل ارتباطات نادرست بداند که براحتی توانستید چنین پرسشی داشته باشید.

 

چگونه و چه سوالاتی را باید پرسید؟

به طوری کاملا محترمانه و با الفاظ غیرمحرک سوالات خود را بپرسید. سعی کنید سوالاتی بپرسید که نگرش‌ها و جهتگیری‌های کلی فرد را مشخص کند. از وارد شدن به جزئیات مساله بپرهیزید. لازم است در حین پرسش به رفتار فرد مقابل توجه داشته باشید. اگر اصرار در پرداختن به جزئیات رفتار جنسی را در گفتار او مشاهده کردید، بسیار احتیاط کنید و دقت داشته باشید واکنش‌ها و نگرش‌ها، حساسیت‌ها و پرسش‌های جزئی می‌تواند نشانی از وسواس جنسی یا برخی از ویژگی‌های نامطلوب اخلاقی باشد.

 

نمونه‌ای از سوالات

* در دوران مجردی با نیازهای جسمی، جنسی و روحی و روانی خود چه می‌کردید؟

* شما درباره مسأله رابطه جنسی چه دیدگاهی دارید؟

* در مورد جایگاه مسائل جنسی در زندگی زناشویی چه نظری دارید؟

* چقدر در زندگی به رابطه جنسی بها می‌دهید؟ (شناخت مزاج جنسی سرد یا گرم‌ در طرفین)

* چقدر در زمینه مسائل جنسی اطلاعات دارید؟

* از چه منابعی اطلاعات جنسی را دریافت کرده‌اید؟

* به نظر شما نقش اصلی زن/ مرد در رابطه جنسی چیست؟

* به نظر شما انتظارات زن و مرد از رابطه جنسی متفاوت است؟ چرا؟

* نظر شما در مورد جذابیت‌های جسمانی ـ جنسی همسر آینده‌تان چیست؟

* از روش‌های محبت کردن و عشق ورزیدن چقدر اطلاع دارید؟

* آیا خود را به لحاظ جنسی، فردی سالم می‌دانید؟

* چقدر با مشکلات جنسی و انحرافات جنسی آشنایی دارید؟

* انتظارات و سلیقه‌های جنسی شما چگونه است؟

* وجود فرزند چقدر برای شما ضرورت دارد؟

* نظر شما درباره زمان فرزنددار شدن چیست؟ آیا نظر خاصی دارید؟ چرا؟

* آیا حاضرید برای آگاهی بیشتر و دقیق‌تر از روش‌های جلوگیری از بارداری به متخصص زنان و زایمان یا متخصص مربوط مراجعه کنید؟

* آیا اصرار دارید که بلافاصله بعد از ازدواج فرزنددار شوید، چرا؟

با پاسخ به این پرسش‌ها می‌توانید مانند دیگر ابعاد ارزیابی‌های خود، این مولفه مهم را نیز مورد بررسی قرار دهید و یک نمای کلی از رابطه جنسی و چگونگی آن در ذهن خود داشته باشید تا بعد‌ها در زمان عقد آن را تکمیل‌تر کنید.

 

فراوری: نسرین صفری

بخش کلوب ازدواج تبیان




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 11:42 عصر ::  نویسنده :

هو

نتیجه خوش گمانی به خدا

رُوِیَ عَن اَبی الحسَنِ الرِّضا عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: اَحسِنِ الظَّنَّ بِاللهِ فَاِنَّ مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللهِ کانَ اللهُ عِندَ ظَنِّهِ(1 )

 

رُوِیَ عَن اَبی الحسَنِ الرِّضا عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: اَحسِنِ الظَّنَّ بِاللهِ فَاِنَّ مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللهِ کانَ اللهُ عِندَ ظَنِّهِ(1)

حضرت امام رضا (ع) فرمود: گمان خود را به خداوند متعال نیکو و خوب قرار بده. هرکس که به خداوند گمان خوب و نیکو داشته باشد، خداوند هم بر طبق همان گمان خوب و حُسن ظن با او عمل و رفتار می­‌کند.

شرح حدیث: در روایات، تعابیر متفاوتی راجع به حُسن ظن به خداوند وجود دارد که گویای لطف الهی به بندگان است؛ حُسن ظن بالله، یعنی انسان هیچ گاه فکر نکند که خداوند برای او خوب نخواسته است، زیرا بسیاری از گرفتاری­های انسان بر اثر بدگمانی او به خداوند است. نکت? مهم و قابل ذکر این است که انسان چگونه به خداوند خوش گمان باشد؟ این از اعمال انسان نشات می­‌گیرد. حُسن عمل که انجام اعمال خوب و پسندیده است، نتیجه‌­اش حُسن ظن و خوش­گمانی به خداوند است که پاداش او را نیکو می­دهد. در مقابل، انجام اعمال زشت و ناپسند، سوء عمل و بدگمانی به خداوند را در پی دارد و این از توهّمات شیطانی برای جداکردن انسان از خداوند مهربان، کریم، عطوف می­‌باشد. پس دیگر شکایت از خداوند معنایی ندارد، زیرا نتیج? سیرت و باطن ناپاک است که نتیجه آن گرفتاری و نگرانی در دنیا و عذاب الهی در آخرت می باشد.

* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

__________________

(1)بحار الانوار، جلد 75، صفحه 342

 

به نقل از روزنامه کیهان 22/10/92




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 11:41 عصر ::  نویسنده :

 

سوگند دروغ و عواقب آن 

سوگند خوردن از روش‌های جلب اعتماد و اطمینان دیگران به خود در جامعه است. البته مؤمنان فراتر از این، سوگند را پیمانی میان خود و خدا نیز قرار می‌دهند و با سوگند، متعهد و ملتزم به انجام کارهای خیر و عبادت می‌شوند تا این‌گونه عزم را جزم کرده و عملی نیک را به جا آورند و کمال و رستگاری را به دست آورند.

 

 سید عباس کرمی

 سوگند خوردن از روش‌های جلب اعتماد و اطمینان دیگران به خود در جامعه است. البته مؤمنان فراتر از این، سوگند را پیمانی میان خود و خدا نیز قرار می‌دهند و با سوگند، متعهد و ملتزم به انجام کارهای خیر و عبادت می‌شوند تا این‌گونه عزم را جزم کرده و عملی نیک را به جا آورند و کمال و رستگاری را به دست آورند.

اما عده‌ای از مردم سوگند خوردن تنها لقلقه زبانشان است و آن را همانند هر امر مقدس و پاکی، ابزاری برای نیرنگ و فریب دیگران قرار می‌دهند و یا نسبت به سوگند و مفاد آن بی‌مبالاتی می‌ورزند و پروایی در شکستن آن ندارند و راه ابلیس را می‌پیمایند و برای دست‌یابی به موقعیتی برتر از سرمایه اجتماعی اعتماد مردم سوء استفاده می‌کنند؛ درحالی که نمی‌دانند چگونه با این سوءاستفاده راه سقوط خویش و جامعه را رقم می‌زنند و بی‌اعتمادی اجتماعی را افزایش می‌دهند و واگرایی در جامعه را تقویت و بنیاد همگرایی اجتماعی را فرو می‌پاشند. از این‌رو نابهنجاری‌هایی چون دروغ و بدتر از آن سوگند دروغ و باطل یا بی‌مبالاتی و بی‌پروایی نسبت به آن در اسلام بسیار زشت و قبیح و ناپسند شمرده شده و خداوند به اشکال گوناگون در آیات مختلف قرآنی به این مسأله پرداخته است.

نویسنده در این نوشتار نقش سوگند دروغ و باطل را در زندگی فردی و تأثیر آن در فروپاشی و بحران اجتماعی در جامعه تبیین و تحلیل کرده است.

سوگند، بهره‌مندی از امر مقدس برای تقویت جان و جامعه

سوگند واژه‌ای فارسی است که به عنوان برگردان واژه قسم مورد استفاده قرار می‌گیرد. سوگند و قسم برای این خورده و یا انجام می‌شود تا شخص خود را متعهد و ملتزم به انجام کاری کند یا از سخنی و کاری به عنوان کاری مطلوب و معروف دفاع نماید.

البته کارکردهای دیگری نیز می‌توان برای سوگند بیان کرد؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی از سوگند بهره‌ گرفته و به آیات تکوینی و کلمات وجودی چون قیامت، آسمان و خورشید و برخی از میوه‌ها و مانند آن سوگند خورده است. از جمله کارکردهای این سوگندهای الهی، تبیین اهمیت و ارزش چیزی است که بدان سوگند خورده شده و نیز تأکید بر مفادی است که پس از سوگندها بیان می‌شود تا مخاطب پیام‌های قرآنی، ارزش و اهمیت چیزی که بدان سوگند خورده شده و نیز آنچه برای او سوگند خورده را بداند.

در برخی از سوره‌های قرآنی بویژه در آغاز سوره گاه بیش از ده سوگند به چیزها از کلمات وجودی و آیات تکوینی خورده می‌شود تا برای تأکید بر امری، مخاطب پیام توجه بیشتر کند و نسبت به آن اهتمام ورزد.

فقیهان اسلامی و حقوقدانان برای سوگند سه نوع قایل شده‌اند که ارتباط تنگاتنگی با حوزه کارکردی سوگند دارد: 1- سوگندی که با هدف تأکید بر خبر از وقوع چیزی در گذشته، حال یا آینده است؛ 2- سوگندی که به هنگام درخواست کاری از شخص به جهت ترغیب و تحریک وی بر اجرای آن آورده می‌شود؛ مثل اینکه بگوید: تو را به خدا، کارم را انجام بده. این نوع سوگند را سوگند منا نیز می‌گویند؛ 3-سوگندی که برای تثبیت التزام قلبی و تعهدات باطنی انشا می‌شود؛ مثل اینکه شخص بگوید: به خدا سوگند که فردا را روزه می‌‌گیرم. این سوگند را سوگند عقد نیز می‌گویند. از نظر شرعی تنها همین نوع اخیر از سوگند است که منعقد می‌شود و موضوع برای احکامی چون وجوب وفا به سوگند و درصورت شکستن آن، وجوب کفاره، می‌باشد. در حقیقت سوگند فقهی که دارای احکامی بسیار سخت و تشدیدی است، همین نوع اخیر است که وجوب وفا و کفاره در صورت مخالفت، بر آن بار می‌شود. (تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 98)

نقش‌ها و آثار سوگند

چنانکه گفته شد سوگند دارای نقش‌ها و آثار چندی است.

مهم‌ترین نقش و اثری که برای سوگند می‌توان بیان کرد، ایجاد اطمینان در مخاطب، اعتمادسازی و زدودن شک و تردید می‌باشد. شاید داستان حضرت آدم و حوا(ع) و ابلیس را در بهشت آدم(ع) شنیده و خوانده باشید. خداوند در آیاتی از جمله آیات 20 تا 22 سوره اعراف به بخشی از این قصه اشاره می‌کند. دراین آیات روشن می‌شود که چگونه ابلیس این دشمن سوگند خورده انسان و انسانیت، برای گمراهی آدم و اخراج و هبوط وی از بهشت تلاش می‌کند و در نهایت با بهره‌گیری از سوگند باطل و دروغ، شرایط هبوط و اخراج وی را فراهم می‌آورد. ابلیس با سوگند خوردن، این معنا را به آدم(ع) تلقین می‌کند که وی از نصیحت‌کنندگان و خیرخواهان اوست و با این پیشنهاد خوردن از درخت ممنوع، می‌خواهد تا او را به مقصد انسانی برساند و انسان را به فرشته تبدیل کرده و جاودانگی را برای او به ارمغان آورد.

سوگند همواره با به کارگیری امر مقدس و محترم انجام می‌گیرد؛ به این معنا که در همه اقوام، اموری مقدس و مورد احترام و یا تابو می‌باشد. این امور در سوگندها به کار می‌رود تا اعتماد یا التزام را ایجاد کند و هرگونه شک و تردیدی را از دل‌ها بزداید.

درهر جامعه‌ای اموری، مقدس و محترم است. ابزار قرار دادن این امور مقدس برای اثبات امری و یا زدودن شک و تردیدی و یا ایجاد تعهد و التزام، هرچند که اعتمادسازی می‌کند، ولی می‌تواند بسیار خطرناک باشد؛ زیرا عمل برخلاف سوگند و مخالفت با مفاد آن هم امر مقدس را تضعیف می‌کند و هم اعتماد درجامعه را از میان می‌برد و راه را برای سقوط فردی و اجتماعی فرام می‌آورد و جامعه را با بحران بی‌اعتمادی عمومی مواجه می‌سازد.

بی‌مبالاتی در سوگند خوردن

هرچند بسیاری از مردم سوگندهایی را می‌خورند که تعهد و التزام فقهی به دنبال ندارد و درحقیقت سوگندهای ایشان در چارچوب سوگندهای فقهی نمی‌گنجد؛ زیرا شرایطی برای تحقق نوع سوم سوگند مطرح است، به طوری که اگر تحقق نیابد، سوگندی تحقق نیافته تا شکستن آن ناروا باشد؛ ولی باید توجه داشت که همین سوگندهای غیرفقهی و غیرتعهدآور می‌تواند وضعیت روحی و روانی شخص را درهم ریزد و بی‌اعتمادی را در جامعه دامن زند.

برای تحقق نوع سوم از سوگند، قصد و نیت، شرط انعقاد قسم است. (بقره، آیه 225) چنانکه سوگند باید به امر مقدسی چون خدا و واسطه قرار دادن آن باشد (مائده آیات 106 و 107 و انبیاء، آیه 57 و نور، آیات 6 و 7) اگر سوگند فقهی با همه شرایط آن تحقق یافت، لازم است تا شخص سوگند خورده بر مفاد و محتوای سوگند پایبند باشد؛ زیرا چنین سوگندهایی تعهدآور است و شخص لازم است برآن عمل نماید و مخالف نورزد. (بقره، آیه 225 و مائده، آیه 89)

خداوند در آیه 91 سوره نحل، قسم خوردن به خدا را به منزله ضامن و کفیل قراردادن خدا می‌داند. این بدان معناست که سوگند خوردن به خدا، تا چه اندازه شخص را در الزام وارد می‌کند تا برخلاف مفاد و محتوای سوگند عمل نکند.

خداوند در قرآن از دو چیز بیم می‌دهد: نخست اینکه برای هر کاری به نام خدا سوگند خورده شود. (بقره، آیه 224 و قلم، آیه 10) و دیگر اینکه قسم‌های لغو و بیهوده خورده شود. (بقره، آیه 225)

خداوند در آیه 224 سوره بقره از اینکه انسان‌ها خداوند را دستاویز سوگندهای خود حتی در کارهای صادقانه و خیر قرار دهند نهی می‌کند و آن را حرام می‌شمارد. به این معنا که حتی اگر نیکی می‌کند و می‌خواهد از ابرار باشد، نمی‌بایست خدا را دستاویز قرار دهد. (مجمع‌البیان، ج 1و 2، ص 567) چه رسد که در کارهای باطل و لغو خداوند را به میان بکشد.

برخی از انسان‌ها برای هر کاری چه بزرگ و کوچک یا با اهمیت و بی‌اهمیت، عادت کرده‌اند که سوگند بخورند و حتی از نام خدا و امامان(ع) و دیگر امور مقدس و محترم استفاده کنند. این کارها از نظر قرآن و خداوند پسندیده نیست.

همچنین برخی عادت کرده‌اند که حتی برای ترک کارهای خیر (بقره، آیه 224)، یا معاملات مادی (نحل، آیه 92) و امور مباح و حلال (تحریم، آیات 1 و 2 و بقره، آیه 226) و تحریم کارهای حلال و غذاهای پاک و پاکیزه برخود (مائده، آیه 87) و حتی دغلکاری در میان مردم (نحل، آیات 91 و 92) سوگند بخورند. این گونه سوگندها نه تنها حرام و باطل است، بلکه هیچ اثری جز وجوب کفاره و ترک مفاد و محتوای سوگند ندارد و در برخی موارد گناه و حرام است و می‌بایست ترک شود.

بی‌مبالاتی در سوگند به این معناست که سوگند خوردن لقلقه زبان شخص شود و راه و بی‌راه سوگند بخورد و همه سخنان خویش را با سوگند بیامیزد. خداوند در آیه 224 سوره بقره عادت به قسم و بی‌مبالاتی در آن را امری مذموم و ناپسند می‌شمارد و از این که خداوند را در معرض سوگندهای خود قرار دهند، نکوهش می‌کند. (مجمع‌البیان، ج 1 و 2، ص 567؛ التفسیر الکبیر، ج 2، ص 424)

از آنجایی که سوگندهایی از این دست جامعه را با بحران بی‌اعتمادی مواجه می‌سازد، خداوند نسبت به تاثیرپذیری از این افراد و سوگندهایشان هشدار می‌دهد و از جامعه ایمانی می‌خواهد تا نسبت به این گونه سوگندها از سوی افراد بی‌مبالات واکنش منفی نشان دهند و متاثر نشوند.

از آیه 10 سوره قلم به صراحت به عنوان یک وظیفه و حکم شرعی، این معنا به دست می‌آید که پیروی و تحت تاثیرقرار گرفتن از انسان‌های بی‌مبالاتی که عادت به سوگند خوردن دارند، حرام و گناه است. به این معنا که جامعه نباید متاثر از این دسته افراد شود و به سوگندهای آنان ارزش و اهمیتی قایل شود؛ زیرا تاثیرپذیری از سوگندها و مفاد آن به معنای فراهم‌آوری بی‌اعتمادی در جامعه است و جامعه ایمانی نباید اجازه بدهد تا به دست افرادی بی‌مبالات، سوگند خوردن فرهنگ شود و جامعه را به سوی بی‌اعتمادی بکشاند.

اینکه خداوند نسبت به سوگندخوردن به ویژه به خدا سخت‌گیری می‌کند و در اجتماع حج هر گونه سوگند به «لاوالله» یا «بلی‌والله» و مانند آن را حرام می‌شمارد (بقره، آیه 197 و مجمع‌البیان، ج 1 و 2، ص 567) و مجازات و کفاراتی را برای سوگندشکنی قرار می‌دهد (آل عمران، آیه 77 و نحل، آیه 91) از آن روست که جامعه را از سرمایه مهم اجتماعی‌اش یعنی اعتماد عمومی محافظت کندو اجازه ندهد برخی افراد بی‌مبالات، با فرهنگ‌سازی باطل و غلط خویش این سرمایه مهم اجتماعی را از میان بردارند.

از نظر خداوند، حفظ جامعه و همگرایی و اعتماد عمومی از اصول اساسی است که به هر شکلی شده باید از آن محافظت شود. از این رو با هر فرهنگی که این اصول را مخدوش سازد و آسیبی بر آن وارد نماید، به شدت مخالفت ومبارزه می‌کند.

خداوند در آیه 53 سوره یونس با جواز مشروعیت سوگندخوردن به خدا برای اثبات حقایق سرنوشت ساز جامعه، به اهمیت جامعه و اعتماد عمومی توجه می‌دهد و می‌کوشد تا روشن سازد که آنچه از دیدگاه خداوند با اهمیت و ارزش است، حفاظت بر اصول بنیادین جامعه و سلامت آن است. هر آن چیزی که سلامت اجتماعی جامعه را با خطر مواجه سازد از نظر اسلام زشت، ناپسند و بلکه حرام است و به اشکال گوناگون با هر پدیده اجتماعی و فرهنگی که سلامت جامعه را با بحران یا خطر مواجه سازد، مبارزه می‌شود.

خداوند با تبیین آثار سوگندشکنی می‌کوشد تا ارزش و اهمیت قسم و سوگند را چنان برجسته نماید تا هر کسی برای هر کاری به سوگند متوسل نشود و سوگند خوردن لقلقه زبان مردم و عادت ایشان نشود. از این رو شکستن سوگند و مخالفت با مفاد آن را عامل انحراف و لغزش می‌شمارد. (نحل، آیه 94) این بدان معناست که بسیاری از مشکلات آدمی و انحرافات شخصی یا اجتماعی می‌تواند از قسم‌های دروغ و باطل و شکستن آن شروع شود.

خداوند در همین آیه گرفتاری شخصی یا جمعی افراد یا جامعه به ناملایمات و بدی‌ها را مرتبط با سوگندها و شکستن آن می‌داند تا به انسان گوشزد کند که چگونه بی‌مبالاتی درسوگند و شکستن آن، می‌تواند شخص یا جامعه را دچار بحران‌ها و بلایا کند و از مسیر کمالی دور سازد.

از نظر خداوند، سوءاستفاده از سوگند و دیگر ارزش‌های دینی از سوی افراد جامعه، از مهم‌ترین عوامل سست‌شدن عقیده و ایمان مردمان دیگر می‌باشد. (نحل، آیه 94) و افراد جامعه می‌بایست از این گونه رفتار و فرهنگ شدن آن پرهیز نمایند؛ زیرا سستی اعتقاد مردم و ایمان آنان، به معنای فروپاشی درونی جامعه و نابودی سرمایه‌های کمالی خواهد بود.

کسانی که ارزش‌های دینی چون نام خدا و سوگند به او را آلت دست خویش قرار می‌دهند و مزورانه و فریبکارانه از سوگند سود می‌برند تا به مقاصد مادی و دنیوی و پست خویش برسند، انسان‌های بی‌شعور و بی‌درک و فهمی هستند که خود را نابود می‌کنند و جامعه خویش را تا آستانه فروپاشی پیش می‌برند. (منافقون، آیات 2 و 3)

خداوند به مومنان و جوامع بشری هشدار می‌دهد که مقدساتی چون خدا و سوگند به آن را دستاویز دنیا و مسایل باطل و دروغ خود نکنند و موجب تضعیف مقدسات و اعتقاد در جامعه نشوند، زیرا خیری در دنیا و آخرت از این عمل خویش نمی‌بینند و جز سقوط برای خود و جامعه چیزی نمی‌خرند. (نحل، آیه 94 و مجادله، آیات 14 و 15)

باشد با محافظت بر سرمایه اجتماعی جامعه یعنی اعتماد عمومی و تقدیس مقدسات و اعتقادات مردمی، اجازه ندهیم که سوگندهای دروغ و باطل یا بی‌مبالاتی و عادت به سوگند خوردن ما را تا مرزهای سقوط پیش برد و یا جامعه و مقدسات آن را با خطر مواجه سازد.

به نقل از روزنامه کیهان 22/10/92




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 5:14 عصر ::  نویسنده :

هو

لبخند دردسرساز

خانمی می گفت: با دوست شوهرم رفت و آمد خانوادگی داشتیم مورد اعتماد شوهرم بود و من هم روی همین اساس ایشان را به خاطر قیافه به ظاهر مذهبی اش و دوستی با شوهرم قابل اعتماد می دانستم. روزی زنگ منزل به صدا در آمد. دوست شوهرم بود. بعد از سلام و تعارف های متداول به ایشان گفتم که شوهرم منزل نیست و سفر چند روزه ای رفته اند. ایشان خداحافظی کرد و رفت.
باور کردنی نبود فردای آن روز ایشان باز آمدند دم منزل. اما با یک جعبه شیرینی و چند شاخه گل.
با گرمی به ایشان سلام و تعارف کردم. لبخندی زد و گفت ببینم تعارف نمی کنید بیاییم داخل.
با تعجب گفتم دا داخل؟!
ولی دیروز خدمت تون گفتم که شوهرم مسافرت هستند.
خندید و گفت: راستش می دونم ولی چه کنم دیگه نتونستم این دلم را راضی کنم که نیایم. دیروز لبخند و خنده هات کار دست دلم داده و اسیرم کرده.
بعد گفت با اجازه دیدم داره میاد داخل. خواستم در را ببندم که در را هل داد که بیایید مجبور شدم جیغ و داد کنم که همسایه ها یکی یکی آمدند و ایشان فرار کرد.
بعد از اون روز به شوهرم داستان را گفتم
نزدیک بود خون به پا شود ولی الان کلا رابطه مان را با او قطع کرده ایم.
اما یک سؤال همیشه برای من باقی ماند این که چگونه یک مرد مثل شوهرم این قدر خام باید باشد و بدون آزمایش و امتحان غریبه ای را دوست خود می گیرید و او را به حریم خصوصی خود می آورد.
سؤال: اشکال کار کجا بود؟
غیرت شوهر؟
دوست گزینی ناموفق؟
حیای و عفت این زن؟
رعایت نکردن مرز و حریم محرم نامحرمی در روابط قبلی خانوادگی؟
شهوتی بودن مردان و عاطفی بودن زن؟
ترکیب برخی موارد بالا؟ [1]

پی نوشت :

[1]. کتاب ‌قوانین شوخی و شادی، محمدعلی قدیری و محمدحسین قدیری، کتابخانه سایت اسک دین




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 5:10 عصر ::  نویسنده :

هو

خاطره جبهه

در رودخانه نزدیک مقر آب تنی می کردیم. یکی از بچه ها که شنا بلد نبود افتاد توی آب. چند بار رفت زیر آب و آمد بالا. شنا بلد نبود یا خودش را به نابلدی می زد خدا می داند، برادری پرید توی آب و او را گرفت، وقتی داشت او را با خودش می آورد بالا می گفت:«کاکا سالم هستی؟» و او نفس زنان می گفت:«نه کاکا سالم خانه است من جاسم هستم!»




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 5:8 عصر ::  نویسنده :

هو

ویژگی دوست

امام حسن مجتبی (ع):   

القَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.[تحف العقول،ص 234،س 3؛بحارالأنوار،ج 75،ص 106،ح 4.]


 بهترین دوست نزدیک به انسان، آن کسى است که در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خویشاوندى نزدیکى هم نداشته باشد. و بیگانه ترین افراد کسى است که از محبّت و دلسوزى بیگانه باشد گرچه از نزدیک ترین خویشاوندان باشد.




موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >>   >